چیزهایی که شما بصورت تئوری بگید من بصورت تجربی دریافت و لمس میکنم.
لزومی نمیبینم چیزی رو که لمس میکنم با حرف و اثبات عقلانی بخوام به دیگران (و لابد برای خودم) ثابت کنم.
همه چیز اینطور نیست که بتونی بقدر کافیشون رو با هم همزمان داشته باشی. حداقل نه همیشه و در هر شرایطی.
ولی اگر بشه توضیح داد و اثبات کرد هم چه بهتر.
بعضی چیزها کاربرد و لذتش در زندگی خیلی اساسی تره.
من قدرتهای درونی و اصیل رو بر لذت گذرای سکس ترجیح میدهم به همین خاطر.
لذت و کارایی قدرت در مجموع عمیقتر و پایدارتره.
درمورد زنها و سکس هم خب این در درون من هست که دوست دارم با قدرت زنی رو مال خودم کنم، نه با فریب، ظاهرنمایی، یا تصادفی و خلاصه به هر شکل بزدلانه و سطحی و ناجوانمردانه.
البته شاید در کل اینکه بخوایم کسی رو مال خودمون کنیم، یعنی با استفاده از قدرت، چندان جوانمردانه نباشه، چون ما هرچقدر هم که قدرت داشته باشیم بازم محدوده و نمیشه باهاش همه چیز رو کنترل و تضمین کرد، و اگر کسی رو به خودمون پیوند بدیم مسئولیت او را هم بر دوش خودمون آوردیم و با تمام زندگی و محدودیت ها و خطرات و سرنوشت خودمون شریک کردیم. البته رضایت طرف مقابل هم هست. ولی خب جای بحث داره. بهرحال این یک تفکر و بحث مستقلی میطلبه برای خودش، که در اینجا و الان نمیخوام واردش بشم.
رابطه برقرار کردن و سکس مسئلهء پرهزینه و پرریسکی است. انسان عاقل و هدفمند و کسی که اولویت ها و اهداف مهمتری هم از دید خودش داره، عاقلانه نمیبینه که به این راحتی خودش رو درگیر این مسائل کنه و در این دریایی که کاملا قابل پیشبینی نیست همینطور وارد بشه.
در کل سکس برای من اساسی نیست، گرچه خیلی دلم میخواد.
ولی قدرت اساسیه.
نقل قول:پیشرفت کردن بیش از اندازه در یک زمینه و خاموش ماندن دیگر گسترا[SUP][١][/SUP] های آدم، چیزی جز شکست نیست.
من به این میگم مغلطه!
چون بظاهر منطقی میاد، اما در باطنش هیچ سند و استدلال روشن و محکمی نیست.
اصلا صورتش هم مبهمه و خیلی کلی گفتید.
در دیگر گسترا یعنی چی مثلا؟
کدوم چیزها، چقدر، چطور، چرا؟
جواب روشن و مستدل به این سوالات مهمه و میتونه نتیجه رو 180 درجه تغییر بده.
از دید من سکس یک چیز خیلی اساسی و مهمی نیست و کارایی زیادی در زندگی نداره.
یعنی حداقل به اندازهء قدرت کارایی و گستردهء کاربرد نداره.
حال سکس به کنار، خانواده و زندگی کلاسیک به اون شکل که مردم عادی دارن هم برای من از این هم خیلی بی معناتر و بی ارزش تره، چون درش پیشرفت و قدرت یابی با حداکثر توان نیست و بلکه ما رو بازمیداره در این زمینه؛ همچنین بچه دار شدن هم درنظر من ارزشی نداره. یعنی انگیزه ای برای اینها ندارم و بیشتر به شکل فریب خوردن و بردگی طبیعت میبینم اینها رو تا چیز دیگه.
هرچند شاید تجربه کردن حداقلی اینها مفید یا لازم باشه برای انسان شدن انسان. ولی منهم بهرحال نزدیکانی دارم که با تجربیات و احساسات اونها تاحدی شریک هستم، و مثلا بچهء خواهرم هم میتونه در این زمینه تاحدی نقش بچهء نداشتهء خودم رو ایفا کنه برام. گرچه این ناخواسته بوده، اما ظاهرا به نفع من عمل کرده که بدون اینکه بخش اعظم دردسرها و هزینه های تشکیل خانواده و بچه دار بودن رو داشته باشم بتونم با دانش و مهارت های ضروری در این زمینه آشنا بشم (چه از نظر معنوی چه از نظر مادی بنظرم اهمیت داره).
سکس هم اگر میشد و با مسائل دیگر و با اولویت های بالاترم اینقدر تضاد نداشت، اینقدر هزینه نداشت، اینقدر وقت و انرژی نمیخواست، ریسک نداشت، بار مسئولیت و وجدان احساس نمیکردم، خب مشکلی نداشت، ولی الان به این شکل با این هزینه ها نه صرف نمیکنه. ترجیح میدم فشار غیرقابل تحمل رو همچنان از راه خودارضایی تخلیه کنم. خودارضایی حداقلش خیلی از خطرات و هزینه های جانبی رو نداره یا خیلی کمتر داره. سریع، راحت، کم هزینه، امن، تحت کنترل، بدون مسئولیت
راستی این هست که من تا حالا تقریبا تمام مواردی که دوست دخترها و دوست پسرها رو درنظر گرفتم، حداقل در جامعهء خودمون، چیزی ندیدم جز انبوهی از علافی و ابتذال از حرفهایی که شنیدم میزنن که پر از یاوه و فریب و چرت و پرت و علافی محض بوده تا مسائل دیگش، خلاصه انبوهی از بیهودگی و پوچی و چیزهای سطح پایین، و اگر بشه پیدا کرد شاید یک مقدار کمی از موارد دیگه.
من هیچوقت نمیخواستم به این سرنوشت دچار بشم.
یعنی اصلا اینطوری نیستم. نمیتونم اینطور باشم!
نمیفهمم طرف مثلا یکی رو داره چطور اجازه میده مثلا دیگران هم باهاش حرف بزنن و شوخی کنن و جلوی روشون حرفهایی بزنن و کارهایی بکنن.
کلا من از به شوخی گرفتن زندگی بدم میاد.
هیچ چیزی شوخی نیست.
اونوقت آدم خودش رو، وقت و انرژی خودش رو، و دیگران رو، سرنوشت خودش و دیگران رو، اینطور غیرجدی و به شوخی میگیره؟
من با کسی شوخی ندارم!
حتی نیاز من به سکس هم کاملا جدیه.
حتی جلق زدن من هم کاملا جدیه.
و اجازه نمیدم کسی دربارشون منو به شوخی بگیره.
تمام نیازها جدی هستند، تمام کارها و مسائل جدی هستند.
تمام چیزها باید هدفمند و بهینه باشند.