نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 3 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

گفتگو پیرامون کمونیسم و سوسیالیسم

undead_knight نوشته: از دید من مشکل پایه ای تر از این حرفاست،کلا من "انقلاب های کلاسیک" رو ناکارامد و نامشروع میبینم،چون مجبور به سرکوب و اعدام هستند.انقلابی که توش نیاز نباشه کسی رو سرکوب کرد یک انقلاب نرم و ناشی از یک نافرمانی مدنی گسترده هست نه حمله به مراکز دولتی و سرنگونی حکومت.

هر چیزی که نیازمند سرکوب بود که الزاما نامشروع نیست، بردن از نازی‌ها و متوقف کردن ماشین جنایات جنگی آنها هم نیازمند سرکوب بود. مسئله اینست که سرکوب سیستماتیک نباشد، یعنی بعد بوروکراتیک پیدا نکند زیرا بوروها گرایش ذاتی به تداوم بقا دارند و ماشین سرکوب را حتی پس از نابودی تمام عناصر نامطلوب همچنان سرپا نگاه می‌دارند. سرنگونی حکومت هم از واجبات دارای تقدم است، چراکه نیروی قهری سرکوب مستقیم دارد و نافرمانی مدنی شما را به خاک و خون می‌کشد، یا آنکه تنها اجازه‌ی تغییر روبنایی و ظاهری به شما می‌دهد و بدنه‌ی نظام حاکم را باقی نگه می‌دارد.

اما سرنگونی دولت و تسخیر قدرت سیاسی گام آخر نیست(برخلاف گمان مارکس)، و تازه آغاز راه خواهد بود. بدبختی بزرگ همه‌ی ما اینست که آن «عناصر نامطلوب» فقط سرمایه‌داری و عمال آن نیستند. کسان دیگری هم باید سرکوب بشوند که سیستم فکری چپ کنونی حاضر به پذیرش آن نیست و بعد از انقلاب در اوج مخاطرات متصور وادار به برخورد با آن می‌شود چون اگر نیاز به سرکوب آنها را بپذیرید شاید دلیل وجودی خود را انکار کرده باشد. چه کسانی هستند این عناصر نامطلوب ِ مگو؟ لومپن‌پرولتاریا. بعدا در اینباره بیشتر خواهم نوشت.

انقلابات ناکارآمد اما خب شاید باشند، چون در تجربه همه‌ی آنها نتایج فاجعه‌آمیزی داشته‌اند.

زنده باد زندگی!
پاسخ

Ouroboros نوشته: کاپیتالیسم: مالکیت خصوصی بر ابزار تولید.
سوسیالیسم: مالکیت دولتی بر ابزار تولید.
کمونیسم: مالکیت عمومی غیرمتمرکز بر ابزار تولید، برچیدن دولت، کشور، ملت، طبقه و ...
آنارشیسم:مالکیت عمومی غیرمتمرکز بر ابزار تولید، برچیدن دولت، کشور، ملت، طبقه و ...


نقطه‌ی اختلاف بر سر مرحله‌ی گذار است، ما می‌گوییم دولت در ذات خود سرکوبگر است و هیچ مشخص نیست که فردای انقلاب نوک پیکان سرکوب را به روی ما برنگرداند، مارکسیستها می‌گویند مسئله ذات دولت نیست بلکه جهتمندی آنست و دولتی که به خدمت پرولتاریا درآمده سرکوبش هم خواستنی و به سود بیشترین میزان مردم خواهد بود. ما می‌گوییم بیایید همان فردای انقلاب به کمونیسم برسیم، آنها می‌گویند که نمی‌شود و باید آرام‌آرام جامعه را به موقعیتی چنان آرمانی نزدیک کرد. هر دو طرف استدلالات جالبی دارند ولی در پایان نمی‌توانیم به توافق برسیم و دو جناح باقی می‌مانیم.

در تجربه‌ی تاریخی هم هرگاه با یکدیگر متحد شده‌ایم و سرمایه‌داری را ساقط کرده‌ایم، فردای انقلاب همان برگشتن نوک پیکان به سوی خود بدنه‌ی انقلاب رخ داده و شما، ما را کشته‌اید!
حالا ولی اشکالی ندارد گذشته‌ها گذشته، قول بدهید که دیگر نمی‌کشید ما قبول می‌کنیم.
من خودم به روش انقلابی گری لنینی اعتقاد ندارم ، به نظرم نظریه خرشچف که باید سوسیالیسم ذره ذره تزریق بشود به یک جامعه بهتر است! ذره ذره سوسیالیسم را تزریق به یک جامعه می‌کنید که تا به خودشان بیایند کمونیسم آنجا برقرار شده است! برای همین من از سوسیال دموکراسی حمایت می‌کنم به عنوان مرحله ابتدایی رسیدن به کمونیسم و آنارشیسم!

"A Land without a People for a People without a Land"


پاسخ

Theodor Herzl نوشته: این از نا آگاهی‌ شما از کمونیسم و لنینیسم سرچشمه می‌گیرد! خود لنین یک آنارشیست بود و به دولت کارگری به یک دورهٔ گذار از کاپیتالیسم به آنارشیسم نگاه میکرد! پس لزوما یک کمونیست که مهربد هست باید یک آنارشیست باشد! مگر اینکه مهربد غیر این را بگوید که کمونیست نیست!

مطمئن باشید آگاهی یک فرد سابفن کمونیست از شمای تازه سوسیالیست در مورد کمونیسم ولنینیسم و ... بسیار بسیار بیشتر است. این را من برای شما گارانتی میکنم.
کمونیسم در عمل به دنبال حذف دولت نیست! تنها در شعار به دنبال حذف نیروهای پلیسی که بنا به استدلال آنها در خدمت بورژوازی هستند هستش و شاید محدود کردن و حذف دولت مرکزی باشد و بس .
در کمونیسم شما همواره نیازمند یک منبع قانونگذاری و مرکز قدرت دارید ، حالا هر اسمی دوست دارید رویش بگذارید- حکومت کمونیستی ، حکومت شوراها یا هر چیز دیگر.
در مدلی که من در باره اش حرف میزنم دولت حذف نمیشود بلکه تنها تبدیل میشود به یک ابزار اجرایی - یک مرکز مدیریت که فرمان را از جای دیگری میگیرد.
در مورد آنارشیسم هم تا کنون نظری نداده ام (سوای دسته بندی اش در دار و دسته حکومتهای سوسیالی) چون تنها ایده اش روی کاغذ است و بس و تا کنون هرگز در وسعت زیاد و بزرگ آزموده نشده پس نمیتوان گفت موفق است یا به درد نخور!
همچنین آن زمان که ما میگفتیم سوسیالیسم و کمونیسم و .. همگی یکی هستند که به ما حمله میکردید (جبهه کمونیستهای سایت) که ناآگاهی و اینها یکی نیستند و ... اکنون چه شده یک دفعه ای همه یکی شدند ؟!

sonixax نوشته: ببینید کسرا جان منظور من از سوسیالیسم هر شکلی از سوسیالیسم است شامل :

سوسیال دموکراسی (که این اصلاح طلبهای فعلی هم یک کاریکاتور از این هستند)
لنینیسم
مارکسیسم لنینیسم
مارکسیسم
کمونیسم
آنارشیسم (با پوزش فراوان از آنارشی گرامی )
نازیسم
کالکتیویسم (که همه چیز هم از گور همین بلند میشه)

sonixax نوشته: وقتی در مدل سوسیالیستی/کمونیستی انسانها هم ابزار دیده میشوند

بماند که به یکباره سوسیالیسم و کمونیسم و ... همگی یکی شدند و ما شدیم ناآگاه و نادان و بی اطلاع و .... :e057:

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ

sonixax نوشته: مطمئن باشید آگاهی یک فرد سابفن کمونیست از شمای تازه سوسیالیست در مورد کمونیسم ولنینیسم و ... بسیار بسیار بیشتر است. این را من برای شما گارانتی میکنم.
من هم از خانواده کمونیست می‌آیم ، پدر بزرگ من یکی‌ از دریافت کننده‌های مدال انقلاب اکتبر بوده است


Order of the October Revolution - WiKi



sonixax نوشته: کمونیسم در عمل به دنبال حذف دولت نیست! تنها در شعار به دنبال حذف نیروهای پلیسی که بنا به استدلال آنها در خدمت بورژوازی هستند هستش و شاید محدود کردن و حذف دولت مرکزی باشد و بس .


من در عمل نگفتم ، در تئوری گفتم به صورت تئوریک خود لنین نیز در انتها خواهان حذف دولت بوده است و " حکومت کارگری " در کمونیسم سنتی‌ تنها یک مرحله گذار است و نه هدف نهایی!


Withering away of the state - WiKi

"A Land without a People for a People without a Land"


پاسخ

Theodor Herzl نوشته: من هم از خانواده کمونیست می‌آیم ، پدر بزرگ من یکی‌ از دریافت کننده‌های مدال انقلاب اکتبر بوده است

خوب من هم خودم کمونیست بوده ام (متاسفانه) و هم از بچگی در میان کمونیستها بزرگ شدم (خوشبختانه)!
بر خلاف باور امیر گرامی و جناب مزدک و سایر دوستان هم خیلی بیشتر از یک برگ از نوشتار مارکس و لنین و انگلس و ... را خوانده ام.


Theodor Herzl نوشته: من در عمل نگفتم ، در تئوری گفتم به صورت تئوریک خود لنین نیز در انتها خواهان حذف دولت بوده است و " حکومت کارگری " در کمونیسم سنتی‌ تنها یک مرحله گذار است و نه هدف نهایی!

شما جای دیگر فرموده بودید :
Theodor Herzl نوشته: فقط که به حرف نباید بسنده کرد میلاد ، باید ببینی‌ در عمل حکومت چکار می‌کند ، مثلا جمهوری اسلامی می‌گوید ضدّ امپریالیست و حکومت زحمت کشان است ، ولی‌ آیا یک کپیتالیسم هار در ایران حاکم نیست! در آلمان که هنری فورد تانک میساخت ، همین اسکار شیندلر که یهودی‌ها رو نجات داد کارخانه داشت ، همه ابزار تولید خصوصی بودند .. این حکومت را نمی‌شود ضدّ کاپیتالیسم دانست

خلاصه اینکه برای ما روشن کنید بلاخره به حرف است یا به عمل ؟
وقتی طعم شیرین قدرت و ثروت مطلق زیر دندان کسی برود دیگر از آن دل نمیکند در نتیجه این مرحله گذار در کمونیسم تنها و تنها یک افسانه است. در اینجا آنارشیسم بیشتر میتواند ادعای اخلاقی بودن و شدنی بودن داشته باشد چرا که راهش برای برکناری دولت از تمرکز قدرت و ثروت در دستان دولتی که قرار است حذف شود!!!!!!!!!!! عبور نمیکند.

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ

تئوری جدیدی در اقتصاد هست که البته در حاشیه قرار داره و میگه ارزش واقعی کار هرکسی به اندازه آن ضررهایی هست که در صورت حذفش بوجود میاد. من نمیگم این تئوری کاملن درسته. ولی از طرفی هم بهترش در نظر بگیرید که چرا هوا و اکسیژن مجانیه، آب خوردنی پولیه و خاویار گرانبهاست؟ دلیلش در دسترس بودن اینهاست. اگر خاویار هم به اندازه ای زیاد بود که بشه بی واسطه و راحت بهش دسترسی داشت مجانی میشد. ظاهرن اینها با هم در تضادند. یعنی خاویاری که اگر حذفش کنید، ضرری نزدیک به صفر میگیرید ولی دسترسی کمش اونو گرون کرده همچنان گرون مونده. در مورد آب هم همینطور. اگر حذفش کنید ضرری بی نهایت میبینید ولی دسترسی زیادش اونو ارزون کرده. بنابر این به نظر من معیار "دسترسی" وزن بیشتری داره.

حالا در نظر بگیرید که چرا یک کارگز ساده (بیسواد، بی دانش) ارزانتر از یک کارگر کاهر، ارزانتر از یک سرپرست مجرب، ارزانتر از یک مدیر تولید، ارزانتر از یک طراح سیستم، ارزانتر از یک مدیر کارخانه، ارزانتر از یک سرمایه گذار هست. به این خاطر که معیار دسترسی در هر کدام از اینها متفاوته.

[COLOR="royalblue"]
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
[/COLOR]
خردگرایی و ایمان ستیزی
پاسخ

Ouroboros نوشته: هر چیزی که نیازمند سرکوب بود که الزاما نامشروع نیست، بردن از نازی‌ها و متوقف کردن ماشین جنایات جنگی آنها هم نیازمند سرکوب بود. مسئله اینست که سرکوب سیستماتیک نباشد، یعنی بعد بوروکراتیک پیدا نکند زیرا بوروها گرایش ذاتی به تداوم بقا دارند و ماشین سرکوب را حتی پس از نابودی تمام عناصر نامطلوب همچنان سرپا نگاه می‌دارند. سرنگونی حکومت هم از واجبات دارای تقدم است، چراکه نیروی قهری سرکوب مستقیم دارد و نافرمانی مدنی شما را به خاک و خون می‌کشد، یا آنکه تنها اجازه‌ی تغییر روبنایی و ظاهری به شما می‌دهد و بدنه‌ی نظام حاکم را باقی نگه می‌دارد.

اما سرنگونی دولت و تسخیر قدرت سیاسی گام آخر نیست(برخلاف گمان مارکس)، و تازه آغاز راه خواهد بود. بدبختی بزرگ همه‌ی ما اینست که آن «عناصر نامطلوب» فقط سرمایه‌داری و عمال آن نیستند. کسان دیگری هم باید سرکوب بشوند که سیستم فکری چپ کنونی حاضر به پذیرش آن نیست و بعد از انقلاب در اوج مخاطرات متصور وادار به برخورد با آن می‌شود چون اگر نیاز به سرکوب آنها را بپذیرید شاید دلیل وجودی خود را انکار کرده باشد. چه کسانی هستند این عناصر نامطلوب ِ مگو؟ لومپن‌پرولتاریا. بعدا در اینباره بیشتر خواهم نوشت.

انقلابات ناکارآمد اما خب شاید باشند، چون در تجربه همه‌ی آنها نتایج فاجعه‌آمیزی داشته‌اند.
خب من توی سیستم اخلاقی مورد نظرم یه دوگانگی دارم،بخشی که شبیه Normative ethics هست(شبیه،چون من نمیپذیرم اخلاقی هستند) و من میپذیرم بعضی جاها ما ناگذیر به یک سری کارها هستیم که از دید من اخلاقی نیست و به همین دلیل همیشه باید دنبال راهی باشیم که از این ها اجتناب کنیم.

بنابراین من خشونت رو یک داروی با عوارض جانبی زیاد میدونم که همیشه اولویت اینه ازش استفاده نشه.
مشکل بعدیم هم اینه سرکوب "نامتمرکز موثر" رو تقریبا ناشدنی میدونم،یعنی اگر گروهی اینقدر قوی هست که نیاز به سرکوبش هست باید به صورت متمرکز باهاش مبارزه کرد. برای چنین کاری نمیشه نیروی "انقلابی" رو مفید دونست چون قدرت انقلاب در انفجاری و ناگهانی بودنش هست که حکومت رو سرنگون میکنه و باقی سرکوب ها به گردن "بوروکرات" ها هست.

نافرمانی مورد نظر من محدود چند تظاهرات یا حضور توی خیابان ها نیست،چیزیی هست که مثل خود آنارشیسم(هرچند در درجاتی پایین تر) ایده آله،نافرمانی مدنی مثلا به صورت اعتصاب سراسری،در این مدل حکومت به معنای واقعی کلمه شات داون میشه و هزینه انجامش هم خیلی کمه،هرچند رسیدن جامعه به این وضعیت که جمعیت قابل توجهی حاضر باشند چنین کاری رو بکنند، خود به خود به معنای مرگ حکومته.

To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
پاسخ

sonixax نوشته: بهتر بود امیر مساله را طور دیگری باز میکرد :

شخص اول و دوم با سنگ و دست خالی و ... میروند ماهیگیری و در جریان ماهیگیری یا اصلن ماهی گیرشان نمی آید یا اگر بیاید بسیار اندک و کم است.
شخص سوم به خاطر استعدادی که دارد یک تور ماهیگیری با علف و ... درست میکند و به راحتی صدها ماهی میگیرد.
شخص اول و دوم که گشنه مانده اند به شخص سوم مراجعه میکنند و شخص سوم میگوید تنها در صورتی تورش را در اختیار آنان میگذارد که سهم بیشتری از ماهیگیری داشته باشد.
شخص اول و دوم با یک سنگ به سر شخص سوم کوبیده وی را میکشند تور را بر میدارند میروند ماهی میگیرند! دست آخر هم دوتایی سر تور دعواشون میشه همدیگر را میکشند!!!!!! (اصولن دلیل انشعاب مداوم احزاب کمونیستی هم همین است)
در اینجا نه تنها دزدی از شخص سوم صورت گرفته! بلکه قتل هم صورت گرفته تنها و تنها به خاطر اینکه شخص اول و دوم کم استعداد تر هستند و نمیتوانند تور درست کنند.
پس یا می آیند و مدل سرمایه داری را قبول میکنند و هم خودشان سیر میشوند و به مغز مبارک هم فشار نمیاورند! یا نهایتن همگی با هم از بین میروند.
بیجاست، بازهم که داستان کمدی نوشته اید.
این ترفند که گویا سرمایه دار از "ایده" هایش نان میخورد را پیشتر بررسیده ایم
و گفتیم که ایده بی سرمایه به جایی نمیرسد و ای بسا آدمهای پرایده که
گرسنه مرده اند و چه بسا پاریس هیلتون بی ایده که در ناز فرورفته.
***
داستان درست این است که کسی که هنگام تور بافتن و دانشگاه رفتن
و این هارا می یابد، برای این است که دیگران ماهی هارا گرفته به او داده اند
که او بتواند دل‌آسوده، ایده پروری کند. به این میگویند بخش کردن کار یا
همان که در ادبسار مارکسیستی میگویند Arbeitsverteilung .
آن دو تن که برای خودشان ماهی بخور و نمیر میگیرند، میتوانند بی تور
این سومی هم زنده بمانند و آنکه با تور سد ها ماهی میگیرد، نمیتواند
همه را بخورد. ولی این تور میتواند در هنگام همگانی شدن، نیروی کار
را برای کارهای دیگر آزاد کند و برای همین گروهی ماهی گیر، گروهی
کفشگر و گروهی اموزگار و گروهی هم ایده پرور میشوند ( همان بالا
رفتن کارشناسی در رود بخش کردن کار و افزایش تراز بهزیستی مردم) .
ولی کسی به بهانه ی انیکه تور بافته، این سزامندی را ندارد که
دیگران را به گاری بسته و خود لم بدهد و ماهی بخورد!

پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ

Ouroboros نوشته: ما درباره‌ی یک جنبه‌ی دیگری از سرمایه‌داری صحبت می‌کنیم، بحث تکلیف محصول نهایی کار است، فعلا کاری به ابزار تولید نداریم. ولی بیش از آن، بحث تکلیف اعضای جامعه است که حاضر به کشیدن بار خود نمی‌شوند که برخلاف نظر شما، گستره‌ی بسیار وسیع‌تری از «سرمایه‌داران» را شامل می‌شود. در شوروی سابق ما می‌بینیم که روسیه از دو، تا چهل برابر آنچه را از جماهیر دیگر وارد می‌کرد را به آنها صادر می‌کرد، به زبان بازاری، بار آنها را می‌کشید. بجز انهم بحث اعضایی از جامعه است که حاضر به کشیدن بار دیگران نیستند. تکلیف اینها در سیستم سوسیالیستی چه می‌شود؟‌ اگر کسانی که مولد مازاد هستند حاضر به همیاری از غیرمولدان(که در هر جامعه‌ای به هر دلیلی وجود خواهند داشت)نشوند تکلیف چیست؟ در قالب همین مثال بالا، شما آیا اجازه می‌دهید که نفر سوم ماهی‌های خود را تماما نگاه بدارد؟ اگر بله، پس چگونه می‌خواهید از ظهور دوباره‌ی اختلاف طبقاتی جلوگیری بکنید؟ اگر نه، پس چگونه برگرفتن ماهی‌های او با زور دزدی و واداشتنش به کار دوباره برده‌داری نیست؟
خورده گیری بیجایی است، چرا که ردگان (طبقات) با تراز بهره کشی شان در آموزه ی مارکسیسم
کران‌نمایی میشوند. در جایی که بهره کشی نباشد، مهند نیست که یکی با گرفتن سد تا ماهی
بیشتر از دیگری پولدار تر شود. پول و سرمایه دو چیز و دو فرایافت جدا از هم هستند. اگر
کسی هم دلش بخواهد به اندازه ی یک تکه نان خودش کار کند و بیش از ان نخواهد، در همبود
سوسیالیستی هیچ گرفتاری ندارد. اگر در شوری به کسی چنین پروانه ای داده نمیشد برای این
بود که آنها درگیر جنگ سرد و همپیشی دوزخی با دستگاه غول آسای سرمایه داری بودند که اگر
از آنها پیشتر میافتاد، خاکشان را به توبره میکشید ( چنان که بدست هیتلر هم چنین کاری پیش آمد)
در در همبود سرمایه داری شما نمیتوانید به دلخواه خود زندگی کنید، خانه ای برای خودتان در
جایی بسازید، بی کهربا ( الکتریسیته) و بی تلویزیون و دو تا بز نگهداری کنید، نه، باید (death & tax)
بیگمان باژ بدهید، سیم کشی بشوید، لوله کشی بشوید ... و به ناچار هزینه اش را هم بدهید و
برای آن، به ناچار سرکاری بروید و برای سرکار رفتن، ماشین هم به ناچار بخرید یا اگر نخرید،
ریشخند و خوارداشت دیگران را برتابید و برای ان "قسط" هم بدهید و برای پرداخت آن، به سرکارگر
و سرمایه دار نماز هم بیاورید و ....
***
برای درگیری در چنین همپیشی بود که در سوسیالیسم جوان، نمیشد آن کاری را کرد که
در سوسیالیسم پایانی شدنی است و برای همین لنین گفت که تنبل ها ، از انجا که "دوست
دشمن" و مایه ی واپسماندگی و کندی پیشرفت شوروی در برابر دشمنان به کمین نشسته
میباشند، باید گوشمالی داده شوند، بویژه کسانی که هیچ کار "نمیخواهند" بکند و تنها سربار
دیگران هستند، هیچگونه بخشایشی را سزاوار نخواهند بود و هتّا برای واداشتن انها به
کار و همکاری باید به سختی با انها برخورد نمود " گاهی باید که از ده تن تنبل ، یکی
را تیرباران کرد (تا دیگر تنبل ها بک کار بیفتند)"
پس:
١-اگر کسی با کار خودش پولدار تر شد ، برابر با جدایی رده ای نیست، اگر پولش را به
سرمایه واگرداند و کسی را به کار گماشت، پیدایش و جدایش ردگان بهره کشی بشمار
میرود و تنها همین در کمونیسم ناروا و غدغن است و نه پولدار شدن از کارِ خود.
٢- در همبود سوسیالیستی که دشمن خود را شکست داده، کسی ناچار نمیشود که زورکی
کار کند و میتواند دو تا ماهی بگیرد و سراسر روز را به چرت siesta بگذراند. بویژه پس
از فراوانی فراورش در پی گسترش فندآوری ، کار، یک چیز کمیاب است که مردم آماده اند
که بی هیچ مزدی ، تنها برای خوشیکی دو هفته ای هم در سال کار کنند ( درست همانند
رفتن به "تعطیلات" در جهان کنونی)


پارسیگر

خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
پاسخ

مزدك بامداد نوشته: بیجاست، بازهم که داستان کمدی نوشته اید.
این ترفند[١] که گویا سرمایه دار از "ایده" هایش نان میخورد را پیشتر بررسیده[٢] ایم
و گفتیم که ایده بی سرمایه به جایی نمیرسد و ای بسا آدمهای پرایده که
گرسنه مرده اند و چه بسا پاریس هیلتون بی ایده که در ناز فرورفته.
***
داستان درست این است که کسی که هنگام تور بافتن و دانشگاه رفتن
و این هارا می یابد، برای این است که دیگران ماهی هارا گرفته به او داده اند
که او بتواند دل‌آسوده، ایده پروری کند. به این میگویند بخش کردن کار یا
همان که در ادبسار[٣] مارکسیستی میگویند Arbeitsverteilung .
آن دو تن که برای خودشان ماهی بخور و نمیر میگیرند، میتوانند بی تور
این سومی هم زنده بمانند و آنکه با تور سد ها ماهی میگیرد، نمیتواند
همه را بخورد. ولی این تور میتواند در هنگام همگانی شدن، نیروی کار
را برای کارهای دیگر آزاد کند و برای همین گروهی ماهی گیر، گروهی
کفشگر و گروهی اموزگار و گروهی هم ایده پرور میشوند[٤] ( همان بالا
رفتن کارشناسی در رود بخش کردن کار و افزایش تراز[٥] بهزیستی[٦] مردم) .
ولی کسی به بهانه ی انیکه تور بافته، این سزامندی[٧] را ندارد که
دیگران را به گاری بسته و خود لم بدهد و ماهی بخورد!

خوب همانجا به شما گفتیم کار خالی هم بدون سرمایه به جایی نمیرسد! پس کار خالی هم بدون سرمایه کشک است!
همچنین پیشتر نشان دادیم که کاری که بیل گیتس کرد تمام دفتر دستک IBM و کمونیستهای جهان روی هم نتوانستند بکنند!!!
پس مشخصن ایده ی درست داشتن حتا با داشتن سرمایه ای بسیار بسیار اندک که هر ننه من قمری میتواند آن را تهیه کند و استعداد لازم میتواند از یک کمپانی که کار خود را در یک گاراژ شروع کرده غول تکنولوژیکی مانند گوگل بسازد.

[ATTACH=CONFIG]3543[/ATTACH]


فایل‌های پیوست
.jpg google-garage-1.jpg اندازه 164.14 KB  تعداد دانلود: 118

خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری  
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 23 مهمان