09-17-2015, 07:02 AM
آیا امروز ما بیش از دوران قاجار قادر به دفاع از کشورمان در برابر روسیه هستیم؟ پس چه شد؟ چرا فاصلهی ما حتی بیشتر شده؟ حتما به اندازهی کافی با سنت ستیز نکردهایم، پسماندههای اسلام مانع پیشرفت ما شده. فقط اگر این بخش را هم نابود بکنیم، یک ماده واحدهی دیگر تا رستگاری، یک برنامهی چهار سالهی دیگر تا برابری با روس و فرنج و انجلیس...
سوال اصلی اینست که چرا ما هر قدر میدویم نمیرسیم؟ هر ملتی تنها میتواند به اندازهای که سرمایهی ژنتیکی، منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی و پتانسیل تاریخی آن اجازه میدهد رشد بکند. به حداکثر رساندن این رشد در گرو آموختن از قرنها آزمایش و خطای مداوم پیشینیان است نه پشت کردن به آن و از نو همهی اشتباهات را شخصا و راسا مرتکب شدن! در مثال داریوش جنایت ملا برانگیختن عاطفی شاه و مردم تلقی شده. وظیفهی ملا اینست! وظیفهی پادشاه رهبری مردمش در نبرد است، وظیفهی مردم کشتن و کشته شدن در راه شاه و دین و وطن است، وظیفهی مشاور شاه آنست که کمبودهای احتمالی کشور را یادآوری بکند(و در جهت رفع آنها، تا جایی که روح و جسم ملت اجازه میدهد بکوشد) و ... هرکس نقشی دارد و اگر نقش خود را به جان و دل بگیرد هر ملتی به رستگاری، یا بالاترین سطوح عظمت و قدرت و جلالی که میتواند میرسد. داریوش ولی از ما میخواهد این نقوش را برهم بزنیم و اساسنامه از فرانسه وارد بکنیم و مردم را به طور سازمانیافته بیغیرت و نرمخو و دکتر-مهندس بکنیم تا از آنچه میتوانیم باشیم فراتر برویم.
اینکه ایرانی از روس و انگلیس شکست بخورد سرنوشت اوست، تنها راه ما پذیرفتن این سرنوشت تاریخی و با شرافت به آن تن در دادن است. کهتری ایرانی در برابر روس فقط برآمده از قشون و تفنگ و مالیات کمتر نیست. بس است اینهمه خودفریبی. همان یک ذرهای که داشتیم هم دیگر نیست. راه برطرف کردن فاصلهی میان این دو ملت رها کردن ابرهویتی که به ما امکان ملت بودن میدهد، رها کردن مذهبی که اعضای جامعهی ما را ورای روابط خویشاوندی به همکاری ترغیب میکند و رها کردن شرح وظایف مادامالعمری که افراد را در انجام کارهایشان موثرتر میکند نبود و نیست.
سوال اصلی اینست که چرا ما هر قدر میدویم نمیرسیم؟ هر ملتی تنها میتواند به اندازهای که سرمایهی ژنتیکی، منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی و پتانسیل تاریخی آن اجازه میدهد رشد بکند. به حداکثر رساندن این رشد در گرو آموختن از قرنها آزمایش و خطای مداوم پیشینیان است نه پشت کردن به آن و از نو همهی اشتباهات را شخصا و راسا مرتکب شدن! در مثال داریوش جنایت ملا برانگیختن عاطفی شاه و مردم تلقی شده. وظیفهی ملا اینست! وظیفهی پادشاه رهبری مردمش در نبرد است، وظیفهی مردم کشتن و کشته شدن در راه شاه و دین و وطن است، وظیفهی مشاور شاه آنست که کمبودهای احتمالی کشور را یادآوری بکند(و در جهت رفع آنها، تا جایی که روح و جسم ملت اجازه میدهد بکوشد) و ... هرکس نقشی دارد و اگر نقش خود را به جان و دل بگیرد هر ملتی به رستگاری، یا بالاترین سطوح عظمت و قدرت و جلالی که میتواند میرسد. داریوش ولی از ما میخواهد این نقوش را برهم بزنیم و اساسنامه از فرانسه وارد بکنیم و مردم را به طور سازمانیافته بیغیرت و نرمخو و دکتر-مهندس بکنیم تا از آنچه میتوانیم باشیم فراتر برویم.
اینکه ایرانی از روس و انگلیس شکست بخورد سرنوشت اوست، تنها راه ما پذیرفتن این سرنوشت تاریخی و با شرافت به آن تن در دادن است. کهتری ایرانی در برابر روس فقط برآمده از قشون و تفنگ و مالیات کمتر نیست. بس است اینهمه خودفریبی. همان یک ذرهای که داشتیم هم دیگر نیست. راه برطرف کردن فاصلهی میان این دو ملت رها کردن ابرهویتی که به ما امکان ملت بودن میدهد، رها کردن مذهبی که اعضای جامعهی ما را ورای روابط خویشاوندی به همکاری ترغیب میکند و رها کردن شرح وظایف مادامالعمری که افراد را در انجام کارهایشان موثرتر میکند نبود و نیست.
زنده باد زندگی!