Ouroboros نوشته: اول آنکه مهربد جان اگر وقت داری لطف کن و این ویدیو را تماشا کن، تماشای آنرا به باقی دوستان علاقمند به بحث تکنولوژی و تمدن نیز توصیه میکنم، بسیار آموزنده است. این قسمت اول آنست و قسمت دوم را میتوانید زیر ویدیو بیابید :
...
من نگاهی سرسری انداختم, ولی چون پیشتر در همهیِ اینها پژوهیدهام و نوشتههایِ نمونهوار
هایدگر یا روسو را بویژه به همان آلمانی و فرانسوی خواندهام, گمان نمیکنم چیز نویی برای من باشد.
نکتهیِ بدی که در نوشتههایِ همین دو تن یافت میشود همین است که فانتزی و
باورهای گوناگونی با استدلالها همراه شدهاند که از ارزش و استنادپذیری آنها کاستهاند.
هایدگر نمونهوار نوشتههایِ فراوان و پیوسته پرسشآمیزی دارد, برای نمونه در یک نوشتار خود به مفهوم «دلزنندگی»
یا دلزدگی میپردازد, که در آلمانی Langeweile مینامند (انگلیسی boredom) و در همینباره صدها برگ به فلسفه و
جهانبینی آلمانی زبان میپردازد که "کـِش آمدن" زمان را چگونه حس نمودهاند و گذر زمانی که کش میاید را
چگونه به "دلزنندگی" تفسیر نمودهاند: Langeweile = Long While
اینها, این نکتهها اگرچه نکتههای نازک و زیبایی میباشند, ولی بی پیوند به این واقعیت ساده و پیش پا افتادهاند که تکنولوژی,
در جایگاه یک سیستم بسیار راستین و بسیار فیزیکی, دارد ما را به سوی نابودی میبرد. در این میان, پرداختن به "کش آمدن
زمان" و سپس پیوستاندن آن به "فرگشت زبان" و اندرآوردن "تکنولوژی" و پرداختن به کارکرد آن در شتاباندن زندگی و پس
وابستگی تکنولوژی به چرایی "بیشتر کش آمدن زمان" و .. همگی بسیار زیبا, خواندنی و سرانجام, تا اندازهیِ بالایی, بیهودهاند.
در میان همهیِ نویسندگان گوناگون تنها دو تن شایستهیِ نام بردن میباشند, نخست Jacques Ellul / ژاک
الول میباشد که در سه گانهیِ خود که در گذر نزدیک به ٣٠ سال نوشته شدهاند, بژرفی و به بالاترین
موشکافی به واکاوی سیستم تکنولوژیک پرداخته است. هر سه را من پیشتر در دسترس گذاشته بودم, به ترتیب:
The Technological System - 1980
The Technological Bluff - 1990
ژاژ الول در واکاوی خود بسیار باریکبین بوده است و بمانند بگوییم هایدگر, کمتر تا هرگز راه به بیراهه برده است.
هر آینه, در این میان تنها تئودور کازینسکی است که بالاترین موشکافی, با بالاترین باریکبینی و با کمترین بیراههروی و بیشترین چکیدگی
به هستهیِ سخن پرداخته است. کازینسکی از خود شاید یکی دو نکتهیِ انگشتشمار تازه داشته باشد, چه همهیِ چیزهایی
که برای گفتن باشد را پیش از او گفتهاند و کمابیش همهیِ سخنان او بدرازا در نوشتههایِ الول یافت میشوند (که
کازینسکی خود خوانندهیِ آنها بوده است), ولی ابرهوشمندی و نبوغ ریاضیاتی او خود را به بهترین شکل در نوشتههایش
باز مینمایاند. او هرگز بیراهه نرفته, او هرگز چیزیکه دربارهیِ درستی آن مطمئن نبوده را قطعی جانزده و تک تک استدلالهای خود را به
دور از احساس, به دور از خودفریبی و به دور از کوچکترین دخل و تصرف در پی هم آورده و شالودهیِ گفتمان تکولوژی و نتیجهیِ ناگزیر آنرا پی ریخته است.
Ouroboros نوشته: ارزشها بالاترین اهمیت و اولویت را دارند نه فقط به این دلیل که نیروی جهتدهندهی همهی کنشهای انسانی، از جمله تکنولوژی هستند، بلکه همچنین به این دلیل که تحت ارزشهای درست مشکلات ظاهراً لاینحل ناگهان حلشدنی میشوند.
این گفته سراسر نادرست و تنها زمانی به زبان میاید که هنوز "افسارگریختگی"
تکنولوژی چیزی دومّینه, یا چیزی زیباییشناسانه برداشت شده باشد.
گسترش تکنولوژی خود یک و تنها نیروی پیشران (imperative) میباشد و کار چندانی
به ارزشهایِ آدمی ندارد, اگر داشت دیگر افسارگریختگی نمیبود. در جهان امروز این تکنولوژی
است که ارزشها را گاهی نیست نموده, گاه میآفریند و یا پُرگاه بازراستا میبخشد, و نه وارونه.
Ouroboros نوشته: نه خوب نیستند!
نه زبان ابزاری آن اندازه باریک و نه من آن اندازه سخنور, اگر نه من با شما همداستان ام و نگرش
من از اینکه "کودکان کتک نخورند" چیزی مانند بهرهکشی از کودک و کتک زدن بی انگیزهیِ او, ب.ن. بدست
پدر و مادر مست و لاابالی بود, اگرنه [برای من] روشنه که اندکی گوشمالی هم به جای خود بسنده و خوب است.
(همین دربارهیِ برابری زن و مرد)
Ouroboros نوشته: نه تنها سیستمی به جا میماند که به شاخص زاد و ولد بسنده برای جایگزینی عناصر سازندهی خود توانا باشد. عامل سرنوشتساز تولید مثل است. در عمل تنها سیستمی(اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، مذهبی و تکنولوژیکی)بجا میماند که نرخ زاد و ولد آن به اندازهای هست که میتواند از زمان سبقت بگیرد، و جوامع هر قدر دارای پیشرفت تکنولوژیک، اقتصادی و «فرهنگی» بالاتری هستند، یعنی با ارزشهای اخلاقی مدرن هماهنگی بیشتری دارند، دارای نرخ زاد و ولد پائینتری هم هستند. این یک مشکل فرعی یا خطای جانبی نیست، ذات اجتنابناپذیر نظام اخلاقی جهان مدرن است که در آن مرد مترقی ِ تحصیلکردهی ِ خرافهستیز ِ آزادمنش حاضر است به درد و شکنجه بمیرد اما کودکی را «محکوم» به زندگی در این جهان سرد و مرده نکند، و زن رهاشده از بند و برابر و مستقل و قویشده ترجیح میدهد زندهزنده پوستش را بکنند اما از این مردان ضعیفالنفس ِ وابستهی بیارادهی موسموسکن بچه نیاورند. پس جوامع «پیشرفته»(چه از منظر تکنولوژیک و چه از جهات دیگر)در ذات خود «واپسگرا» هستند چون در آنها مذهبی پیشرفتستیز ِ مرکزیتگرا بیشتر بچهدار میشود تا دانشمند سکولار پیشرفتدوست. دلیل توسعه طلبی مدرنیته هم همینست، دلیل اینکه به زور وارد جوامع دیگر میشود جستجو برای قربانی جدید است چون در خانه پیروانش دیگر بچهدار نمیشوند و برای زنده ماندن نیاز پراکنش مصنوعیست.
و خب به پراکنش مصنوعی داشته باشد, چه فرقی دارد و این
مصنوعی بودن قرار است چگونه از پیشرفت بیشتر سیستم بازدارد؟
اینها تنها برداشتهایی پراکندهاند و تعمیمهایی بسیار شتابزده. میگویید در غرب زنان
همهیِ مردان موسموس را ول کردهاند ولی در واقعیت و به استناد به آمار, بروشنی اینجور نیست.
این "همه" تنها همهیِ پُررنگ کنندهیِ جمله است و در واقعیت نه نمودی دارد, و نه بازنمودی خواهد داشت.
نکتهیِ مهم دیگر, افسردگی نقشی بازدارنده در پیشرفت سیستم دارد,
ولی بازایستانندهیِ سیستم تکنولوژیک, نمیباشد; این نگاهی همچنان بسیار ایستا است.
سیستم تا به امروز در مهار افسردگی به نسبت بسیار کامیاب بوده است و ابزارهای نرم سرگرم
کنندهای همچون iPhone, playstation, reality shows و سریالهایِ گوناگون و ... و ... و ... همگی بخوبی کار کردهاند و نقش
بسزایی در کاهش افسردگی دارند; بیافزاییم , خود این سخنگاه دفترچه یکی از همین ابزارهاست که به کاهش افسردگی کاربران اش میانجامد.
در دست دیگر, سیستم امروزه به ابزارهای نیمه-نرم و نیمه-سخت نیز دست یافته
است که همان تکنیکهایِ نوین روانشناسی (خوانده شود: مغزشویی), قرصهایِ ضدافسردگی و
رویهمرفته همهیِ روشها و تکنیکهایِ روانشناسی و جامعهشناسیای اند که همگی
در راستای کاهش افسردگیای که پیامد یکراست زندگی مدرن باشد, پیش میروند.
هر آینه, آنچه امروز سیستم در دستیابی بدان میکوشد ابزارهای سخت میباشند.
این دسته ابزارها با کنترل یکراست مغز و اندیشه سر و کار دارند و با رسیدن به این
آستانه از کنترل, هرگونه ستیزی با سیستم پیشاپیش محکوم به شکست خواهد بود.
باید افزود که به هنگام دستیابی این سیستمْ نخواهد بود که مردم را به زور تحت کنترل مغزی برده, بساکه
این خود مردم خواهند بود که تن به شستشو رفتن بیشتر مغزی خواهند داد, زیرا که پیشاپیش این باور
با پروپاگانداهای گسترده در میان توده بخوبی ریشه دوانده است که "افسردگی" یک چیز "طبیعی"
و گونهای بیماری است, درست بمانند سرماخوردگی, و پیوند آنچنانی به "شیوهیِ زندگی مدرن" ندارد.
Ouroboros نوشته: من و شما هر دو قائل به نظریهی سقوط هستیم، اینکه وضع بشر در گذر زمان بد شده و بدتر میشود و به نقطهای غیرقابل ادامه خواهد رسید. مشکل این است که شما در انتظار فاجعهی احتمالی تکنولوژیک نشستهاید، در حالی که فاجعهی فرهنگی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی قبلاً رخ داده و امروز ما تنها صدای تقهی آنرا داریم میشنویم. ضمن اینکه اگرهم شما در این بحث محق باشید و واقعا کاری از ما برنیاید و نابودی تکنولوژیک ما اجتنابناپذیر باشد، اصلاح سیستم اخلاقی و ارزشی جامعه اما ممکن است و اگر بناست یک روزی در آینده کُل گونه را به بیوتروریستها یا ابر-ماشینهای خودآگاه ببازیم، چه بهتر که همین امروز زندگی ارزشمند و فضیلتمندی داشته باشیم، چون اگر آنجا کاری از دستمان ساخته نیست اینجا میتوانیم خیلی کارها بکنیم.
نخست, در برابر تکنولوژی راهکاری بسیار تحققپذیر همین امروز در دست است و آن «ستیز
همهسویه و نابودی همهیِ تکنولوژی نوین» میباشد. این راهکار بخوبی کار میکند, بخشی ازینرو که
سیستم تکنولوژیک بمانند همهیِ سیستمهایِ پیشرفتهیِ دیگر بسیار بزرگ, متمرکز و در نتیجه شکننده میباشد.
درست همانگونه که یک سیستم ابرپیشرفته مانند پیکر آدمی با یک ضربه به گیجگاه و مغز مرکزی از کار میافتد,
سیستم تکنولوژیک هم امروز به همان اندازه شکنندگی دارد و با کوبشی بجا, بسنده پُرزور, از کار خواهد افتاد.
نکتهیِ دوم, اصلاح سیستم شدنی نیست. اگر به همان نمونهیِ پیکر آدمی
بازگردیم, یک یاختهیِ سرطانی میتواند همهیِ سیستم پیکر را از درون از پا درآورد,
ولی هیچ یاختهای بتنهایی, هتّا اگر یاختهیِ مغزی, نمیتواند هرگز سیستم را راستادهی نماید.
در جامعههایِ چند میلیونه امروزین — و ابرجامعهیِ چندمیلیارده زمین — نقش
و توان راستادهی هر کس به اندازهیِ همان تک یاخته مرزمند, اندک و بیاثر است.
پس سرانجام چه باید کرد؟
آنچه در گفتمان تکنولوژی بدان پرداخته شده است, فراتر از آنچه در همین
پیک آمد نیست و یک راهکار نیز بیشتر در دست نمیباشد: ستیز با تکنولوژی.
تئودور کازینسکی بر این باور است که امروز بخت اندکی هست که این ستیز با کامیابی
همراه باشد. او به این پرداخته است که تنشهایِ درونی سیستم در بازهای از زمان و در آیندهیِ نه
چندان دور, به آستانهای خواهند رسید که شما سقوط مینامید, ولی اگر سیستم بتواند این سقوط را پشت
سر بگذارد, اگر سیستم بتواند نمونهوار به ابزارهای سخت کنترل مغزی دست یابد, یا اگر بتواند زودتر از آنچه برآورده
میشود به هوشوارهها و روباتهای باهوشتر از آدمی دست یابد و اگر نیز بتواند در برابر نابودی بی رویهیِ
زیستبوم بهنگام راهکارهایی هوشمندانه بیابد, آنگاه این ستیز با شکست همراه خواهد بود.
اگرنه, این چرخشگاه (نقطهیِ عطف) جاییست که انقلابیون و ستیزگران سیستم, کسانیکه از پیش خود را
برای این لحظه آماده نمودهاند میتوانند کنترل شرایط را بدست گرفته و سیستم را یکبار و برای همیشه, به درک واصل کنند.
.Unexpected places give you unexpected returns