Ouroboros نوشته: مهربد از همه بیشتر با حقیقت فاصله دارد، او به مهمل بودن اومانیسم، فمینیسم، دموکراسی و علم پی برده اما هنوز به خردگرایی و مدرنیته پایبند است زیرا ارزشهای او جملگی ارزشهای مدرن هستند. او درک کرده که دشمن آنچه ارزشمند میپندارد همانا تمدن بشریست اما به جای بازاندیشی در ارزشهای خود اصل و اساس تشکیک و ابراز بیزاری از تمدن را(که از شخص روسو شروع شده و برخلاف تصور مخالفان او در این جستار هیچ ابداع جدیدی نیست)به حداکثر منطقی خود، یعنی انکار تنها «دستاورد» معتبر تمدن به نظر ترقیخواهان که تکنولوژی و علم باشد رسانده. مهربد به واپسین ایستگاه قطار پیشرفت رسیده.
یک درسته, من اینجا سخن نویی نیاوردهام و هتّا تئودور کازینسکی نیز سخن نویی از خود نداشته
است. در همین باره و روسو من هم پیشتر اشارهای نموده بودم, هر آینه آغاز این جنبش تمدنستیزی
در [پیشا]تاریخ به پیش از روسو و به Laozi (دائویسم) میرسد, دو هزار و اندی سال پیش, به دیگر زبان, به آغاز تمدن.
دو, ارزشهایِ مدرن به این سخن که تکنولوژی ما را به سوی نابودی دارد میبرد پیوند آنچنانی ندارند و حاشیه میباشند.
اینکه زن و مرد برابر باشند, یا کودکان کتک نخورند و ... اینها همگی خوباند, ولی گرفتاری در دست و فوری ما نمیباشند.
Ouroboros نوشته: اولین و بزرگترین اشتباه او آنست که «تمدن» را همچون بیشتر مدرنیستها به آتآشغال(تکنولوژی) تنزل میدهد و از آنجاکه آتآشغال مذکور، هرگز ارزشی برابر یا حتی نزدیک به آنچه از دست رفته، یا حتی عواقبی که این دسترسی نامحدود به آن با
...
...
...
تکنولوژی، در ابعادی «قدیمی» به این آسانسازی کمک میکرده، گاوآهن و چرخ امکان ازدیاد جمعیت ِ جوامع دارای همهی آن دیگر اصول را فراهم کرده است، اما امروز از آنجاکه ما اصول را از دست دادهایم، تکنولوژی هم صرفاً کارکرد خود را از دست داده و بخشی از مشکل است. طبق تعریف بالا از تمدن، ما باید مرحلهای از تاریخ را الگو قرار دهیم و ...
گفتمان تکنولوژی این است: شما میتوانید تا فردا باید و نباید دربیاورید,
ولی هرگز نمیتوانید این باید و نبایدها را در عمل پیاده کنید, مگر آنکه:
با ارزشهایِ سیستم تکنولوژیک سازگار / compatible باشند.
به دیگر زبان, همهیِ سخنان این جُستار پیرامون سنت و مدرنیت اگرچه زیبا و آراسته, ولی در پایه همگی بیهوده و هرز میباشند.
اینگونه نوشتهها میتوانند زیبا, فریبنده و پُر از باید و نبایدهای هوشمندانه باشند, ولی در خود نیروی پیادهسازی شدن
ندارند, مگر آنکه در راستای ارزشهایِ سیستم تکنولوژیک پیش بروند. ارزشهایِ سیستم تا به امروز با ارزشهایی که
شما "مدرن" بازمیشناسید سازگار بودهاند و از اینرو این ارزشها فراگیر بودهاند,, فردا میتوانند ارزشهایِ دیگر
سردر بیاورند — شاید چندتا از همانها همینهایی باشند که شما میخواهید — و فردا روز هم آن ارزشها فراگیر خواهند بود.
اینجا
نقش و کنشورزی شما تنها در این کوتاه شده است که ارزشهایی که
دوست دارید با ارزشهایِ سیستم همپوشان بوده باشند, و نه هرگز وارونه.
نمونهیِ روشن, امروزه دموکراسی فراگیر است, نه از اینرو که دموکراسی سیستمی بشردوستانه
بوده است, بساکه ازینرو که دموکراسی در برابر دیکتاتوری, یا فئودالیسم و یا شاهنشاهی سیستمی
کاراتر / more efficient بوده است; مهمترین سنجهیِ کارایی اینجا
رشد اقتصادی باشد.
اکنون سیستم فرهنگی و کشورگردان پیشنهاد شدهیِ شما اینجا, که گونهای آریستوکراتی بیانگاریم,
تنها زمانی در عمل کار میکند و کارایی دارد که مایهیِ شکوفایی کشور, مایهیِ پیشرفت تکنولوژی و رشد اقتصادی باشد
چرا که
تنها فاکتور سرنوشت ساز اینجا
تکنولوژی است و رشد اقتصادی خود یکی از مهمترین پارامترهای وابسته به آن.
چرا اینگونه است؟
زیرا, میان دو کشور, کشوری که تکنولوژی برتر (و پس اقتصاد شکوفاتر {و یا وارونه, اقتصاد شکوفاتر, پس
تکنولوژی برتر}) دارد کشور کامیاب, و کشور دیگر ناکام به شمار رفته و خود را با دو گزینه رویارو خواهد یافت:
١- سازواری و بجاماندن, پذیرش سیستم و تکنولوژی کشور دیگر.
٢- پایداری و نابودی: از راه پایبندی به ارزشهایِ خود و نابودی تدریجی ولی قطعی.
پس, نوشتههای شما اینجا بیهودهاند. شما میتوانید همچنان از خوبیهایِ سنت یا طبقهگرایی یا بهمان و بیسار
بنویسید, ولی
در عمل, آن سیستمی بجا میماند که به تکنولوژی برتر بیانجامد. در اینجا
فاکتورهای آبجکتیو
بسیار مهمتر میباشند و فاکتورهای سابجکتیو, مانند احساس رضایت از زندگی یا میانگین تندرستی و .. تنها تا زمانی
اهمیت دارند و تا زمانی وابستهاند که مایهیِ آشوب و از هم گسستگی جامعه (و پس پیشرفت تکنولوژی) نباشند.
برای نمونه شیوهیِ زندگی نُوین و افسردگی در پی آن, اگر چه در کشوری بسیار پیشرفته همچون ژاپن تا
نزدیک به ٢% جامعه را از بیخ و بن
زمینگیر کرده است, ولی از روی کارایی بسیار بالا در رشد اقتصاد و
گسترش تکنولوژی همچنان الگویی بسیار خواستنی و تقلیدپذیر برای دیگر کشورها, از جمله ایران به شمار میرود.
Ouroboros نوشته: دلیل بیزاری من و مهربد و شما از اشتیاق تلویحی دوستان به حفظ فضای «صمیمی» و شبنشینی در اینجا آنست که خودمان دیگر قادر به آن نیستیم: عیش ممکن نیست، پس بیهودگی بدیهی به نظر میرسد!
من از سرگرمی و جنبهیِ سرگرمی این سخنگاه بیزار نیستم تا زمانیکه همان سرگرمی خوانده شود.
انگیزهیِ بیزاری من از اینجا به گفتگوهایی مانند همین جُستار پیرامون سنت و مدرنیت
کوتاه میشود که این کژبرداشت را به نویسنده (و خواننده) میبخشند که براستی دارد "کاری"
انجام میشود و براستی چیزی دارد "تغییر" میکند, هنگامیکه
در عمل تنها مشتی نوشتهیِ زیبا و فریبنده
نوشته و پرداخته شده که احساسی دروغین ولی خوشایند بخشیده و رانهیِ
توانخواهی را ارضاء نموده است.