Thanks نوشته: و چطور از یارکشی و گروهبندی میتوان نتیجه گرفت که حتماً اینها وسیلهای خواهد شد برای سرکوب دیگران؟
اما شمار محافظهکارانی که بهطور عامیانه میگویند باید به روشهای آزمودهشده توسط اجدادمان احترام گذاشت و بهطور تخصصیتر میگویند زمان تغییر هر جامعهای باید به تبعات پنهان و جانبیاش (Second-Order Effects) توجه کرد، اصلاً کمتعداد نیست. اینها جزو دستهای نیستند که بگویند بیخیال مسیرهای موفق شویم چون از رقبا پر هستند، بلکه میگویند سراغ مسیرهای موفق برویم چون حداقل آنها به درّه نرسیدهاند.
ما هم به این فکر میکنیم که مثلاً چرا بدیهیاتی مثل حذف نژادپرستی و حق زن برای اشتغال، دو هزار سال پیش شنیده نمیشد؟ ما باهوش شدیم یا آنها خیلی کمهوش بودند؟ «یا این مرد مُرده یا این ساعت من خوابیده»؟ به نظر میرسد که شنیدهشدن اندیشهها به تغییرات تکنولوژیکی و اقتصادی هم وابسته باشد؛ زنها و رنگینپوستها وارد بازار شدند و حق رای گرفتند چون مبارزهشان همزمان شد با تغییراتی در جهان که نیازمند نیروی کار ماهر میشد. یعنی شیفت الگوها از فوردیسم به پستفوردیسم بود که اثر جانبیاش همان حذف نژادپرستی و حق زن برای اشتغال شد. این هم یکی دیگر از این «بزنگاههای حساس» باید باشد که طی آن ناگاه حرف لوتر کینگ سریعتر پذیرفته شد تا حرف فردریک داگلاس و امثالش (یعنی اگر پستفوردیسم چند قرن زودتر شروع میشد، الان فردریک داگلاسها سر زبان میافتادند و نه لوتر کینگها).
با این حساب میتوان تصور کرد که اگر مثلاً روزی رباتها سودآورتر از انسان باشند، اعلامیۀ حقوق بشر را میفرستند همان جایی که شریعت و حمورابی و ده فرمان رفتند.
در این باره که چگونه تکنولوژی پیشزمینهی همهی دگرگونیهای زندگی آدمی میشوند، سهگانهی "ژاک الول" به
بهترین شیوه، هر چه ژرفتر و به دور از هرگونه خودفریبی و در گذر بیش از سی سال از یکدیگر به آن میپردازد.
خواندن این سه کتاب کمترین سود خود را در واکسینه شدن ذهنی در برابر خودفریبی است. تنها و تنها زمانیکه
بژرفی به این امر که چرا و چگونه دگرگونی رخ میدهد پی بردید درمییابید که چه اندازه کنترل "آرمانها در
برآیند اندک است و چه اندازه واقعیت همدرگیر یک "نگرهی بازیها" با تنها رانههای راستین "اقتصاد" و "تکنولوژی"
و درست همانجور که فرمودید، در آن دم که سودآوری روباتها نمونهوار بیشتر بشود همهی آرمانهای چنانخواندهی
حقوق بشر روانهی چاه توالت میشوند و از آن نیز فراتر، خود جهان کوچکترین دلبستگیای نه به آدمی و نه به هیچ جاندار
زنده ای ندارد و آن دم که بُوندهای کارآمدتر — شاید در افزایش آنتروپی — پدید بیاید دیگری را روانهی تاریخ میکند، چنانکه
در همین زمینی که ما هستیم و نمیدانم دفترچه درست کردهایم و از آن خویشتن میدانیم دایناسورهایی که فرمانروایی میکردند را
روانه کرد و ما بسختی تنها ردپایی از آنها را میبینیم و چه شماری از آنها که زیستهاند و آن ردپا را هم از خود بجا نگذاشته اند.
فهماندن آن به آدم امروزین که سرش توی اینستاگرام است و دغدغههایش گرفتن لایک و داشتن ۳۰۰ دلار بیشتر ماهانه در حساب اش
و نمیدانم مسافرت کردن و آشنایی زدن و رویهمرفته چیزهای پیش پاافتاده و سرگرم کننده است بروشنی، شدنی نیست. و ازینرو
آماروار و اگر قمار گونه برنگریسته شود شانس نابودی ما بدست خودمان به دید من ۹۹% شاید و بیشتر باشد و آن ۱% و کمتر را نیز من روی خودم میشمارم تا کسی دیگر، چون هتا برترین مغزهایی که من در گذر زندگی شناخته ام همچنان در بند خودفریبی گرفتار اند، ولی سالها
برنامهنویسی ۰ به بالا همراه با آموزههای neuroscience میتواند شناختی به شما بدهد که بتوانید خودفریبیهای ذهنتان را پیشبینانه
درآورده و از پیدایش و ریشه دواندن اشان پیش بگیرید.
زنده بودن ما یک فرجود (معجزه) است و بیشتر کسانیکه زندهاند هرگز به شگرفی و ارزش آن پی نمیرند، بساکه از رانههای
جنسی و نخستینی خود پیشروی میکنند و مغزشان هرگز از کارکرد نخستینی اش که افزایش بازده و کاهش انرژی باشد فراتر نمیرود.
کسیکه امروز بدنبال پول و دختر و خانه و خودرو و.. است بخوبی دارد رانههای خودش را دنبال میکند و هتا میتواند زندگی خوشایندی
هم داشته باشد ولی هرگز از این تراز بالاتر نرفته و به ارزش و شگرفی زندگی و پرسشهای کاربردین همراه با آن، نامیرایی،
افزایش خودآگاهی و پی بردن به چرایی هستی و جادوی سیستمهای کوانتومی و گوهرهی خواست آزاد و فرا.. نخواهد پرداخت و
این تنها شانس یکبار زاده شدن خود را هرز داده و با چند سال زندگی از هستی کوتاه خود به نیستی ابدین خواهد پیوست 👎🏻.
https://daftarche.com/attachments/%D9%87...system.pdf