09-08-2015, 05:52 PM
Mehrbod نوشته: نیاز به دیگران, برای نمونه نیاز به دوستی و مهر و همچنین ارج و گرام (dignity) و نیز دگرپذیرفتگی (acknowledgement) نیازهایی
سراسر طبیعیاند و خود همینکه شما این نیازها را ندارید و با یک چیزی بنام «خدا» برآورده میکنید نشان میدهد که از مفهوم خدا
استفادهیِ ابزاری نموده و بجای آنکه مانند یک آدم راستین با نیازهای طبیعی و درست خود کنار بیایید, با عشق به خدا سر و ته کار را هم میآورید.
بنده اصلا آدم نیستم که اینها نیاز طبیعی ام باشند ;)
در مورد شعر هم چه بگویم که حتی بزرگان خرد و حکمت هم در آخر کلامشان به شعر رسیده اند ! نمونه ی بارزش از غربی ها هایدگر !
در کل وقتی به معنایی فراتر از معنا می رسیم دیگر نمی توان از همان زبان فرمال و رایج بهره گرفت مجبور می شویم که ساختارها را در هم شکنیم تا به معنای دلخواهمان برسیم که نتیجه ی این ساختار شکنی شعر است.......
نثر یا همان متن و هر چه که از آن یک برداشت بتوان کرد یک مفهوم گسسته است ولی شعر که می توان از آن برداشت های گوناگون کرد یک ماهیت پیوسته دارد و بخاطر همین "پیوستگی " است که می توان از آن به معناهای متفاوت رسید و هر بار معنای جدیدی از یک شعر را کشف کرد. در حقیقت شعر شبیه "سیال" است. سیال ماده ای است که پیوسته است و حالاتش (فشار و دما و دیگر خواص ترموفیزیکی وابسته با این دو) در شرایط گوناگون تغییر می کند و از حالتی به حالت دیگر می رسد در حالیکه "همان سیال" است.
بگذریم
جناب مهربد شما آن شعری را که بنده بدون اجازه اتان نوشتم را اصلا خواندید؟ اگر خواندید بیایید درباره ی تک تک ابیاتش حرف بزنیم که تک تک واژگان و حروف و کلماتش در حقیقت پاسخی به حرفهای شما بود وگرنه دیگر سخنی با شما نمی ماند وقتی که مرا فارغ از درک و خرد و منطق می دانید .
در ضمن در آن شعر
نقل قول:سپاه سیب غلتید از طواف کعبه ی چشمت
که آسیب بلا را از مریدانت بگردانی
این َت بخدا نمی رسید به کس دیگری می رسید ! اصلا شما از این شعر چه برداشت می کنید؟