10-29-2014, 12:30 AM
در این شب سرد و سنگین، هنگامی که از پنجرهی نیمهباز اتاق ِ فرورفته در تاریکیام، باد ِ سـردی پاهای خستهام را قلقـلک مـیدهند
و هنگامی که نوای Vocalise, Op. 34 چایکوفسکی در گوشم میپیـچد، چنان که مرا در رویای دختران ِ آوازهخوان ِ روسی در شـبهای
سفید و سیاه ِ سردفصلهای مسـکو فروبرده، و هم آنگـاه که دود ِ سیگـار ِ روشنام که قرار است اندکی درد ِ دوری از عزیزی را التیام
دهد، چشمانام را به اشک انداخته، هوای «دفترچه» به سر من زد و گفتم شـاید چند خطی نوشتن در اینجا اندکی این وضع را تعدیل
بخشد.
[ATTACH=CONFIG]4462[/ATTACH]
بنابراین دوستان مرا ببخشند، خداحافظی من همچنان پابرجاست، رفتن و آمدم اما ....
و هنگامی که نوای Vocalise, Op. 34 چایکوفسکی در گوشم میپیـچد، چنان که مرا در رویای دختران ِ آوازهخوان ِ روسی در شـبهای
سفید و سیاه ِ سردفصلهای مسـکو فروبرده، و هم آنگـاه که دود ِ سیگـار ِ روشنام که قرار است اندکی درد ِ دوری از عزیزی را التیام
دهد، چشمانام را به اشک انداخته، هوای «دفترچه» به سر من زد و گفتم شـاید چند خطی نوشتن در اینجا اندکی این وضع را تعدیل
بخشد.
[ATTACH=CONFIG]4462[/ATTACH]
بنابراین دوستان مرا ببخشند، خداحافظی من همچنان پابرجاست، رفتن و آمدم اما ....
کسشر هم تعاونی؟!