08-09-2014, 10:48 PM
درود به مهربد اندیشمند، کاش از اسپاگتی چیز دیگری خواسته بودیم. من به شخصه از خواندنِ نوشتهی لذت بردم و علاوه بر توصیههای نابِ دوستی که جهان را بسیار بیشتر از من دیده و شناخته، برایم یادآور آن روزهایی بود که به زحمت پستهایتان میخواندم ولی هرگز از خواندنشان خسته نمیشدم از بس که از آن زبان لذت میبردم.
پست مفصل شما شایسته اندیشه و تدقیق در زمانی مقتضی است، اما شما پیشانگاشتانه یک چیز را نادیده گرفتهاید که البته من تصور میکنم از جهاتی به روحیاتِ شما وابسته است: شما از کجا میدانید تمامِ این فعالیتها یا بخشِ اعظمِ آنها برای «خودمان» نیست؟ من هرگز انکار نخواهم کرد که فعالیتِ من در اینجا و جاهای دیگر هرگز تماما در خدمتِ نجاتِ بشریت و .... نبوده و نیستند، بلکه این شاید تنها بخشی از آن را در برگیرد، بخش ِ دیگر آن بیشک درونی و شخصیست. من نمیدانم شما در زندگی شخصی خود چقدر خوششانس بودهاید، ولی من آنقدر خوششانس نبودهام که بتوانم اینطور که در اینجا هستم و با دوستان هماندیشی میکنم در بیرون هم دوستانی در همین سطح داشته باشم. آنجا زندگی برای من خلاصه میشود به همان بازیهایی که گفتید. برای من پول درآوردن، کار کردن، ارتقا پیدا کردن در آن، موفقت در تعاملات و سازوکارهای اجتماعی، خوشگذرانی، با دوستان بودن و ... همگی لذتبخش و گیرا هستند، اما «نوشتن»، «اندیشیدن» و «بحث کردن» یک خلائی را پر میکنند که آنهای دیگر نمیکنند. چند پست بالاتر من نتیج تحقیاتی را نقل کردم که در آن گفته شده مضراتِ تنهایی فکری کمتر از مضراتِ یک حملهی قلبی در ماه نیست! شما میاندیشید کسانی چون کانت و دیگران براستی برای نجاتِ بشریت و از آن هم کمتر هتا برای تاثیرگزاری حداقلی بر عالم و انسانها مینوشتند؟
من روزها پس از آمدن از سر کار و پس از آنکه روزی پر مشغله همراه با سر و کله زدن با انواعِ آدمها(که البته الان با آدمهای متمدن و خوشقلبی در تعامل هستم آنجا) و تلاش برای ارتقا در شغل و کسب پول بیشتر برای رفاه ِ بیشتر در زندگی و پس از آنکه با دوستان گردشی در شهر زدم، به خانه که میرسم یک قهوه یا چای دم میکنم، کامپیوتر را روشن کرده و صفحاتِ مختلف ِ جوامعی که در آنها با دوستانِ مجازی خودم به گفتگو مینشینم را میگشایم و .... این در حالیست که من آن روز برنامهی دیگری برای انجام نداشته باشم. من کاملا صادقانه میپذیریم که آن بخش آخر از برنامهی روزانهی من بازهم تا حد زیادی (شاید حدود 80 درصد) در خدمتِ خودخواهی من هستند.
پس شما یا خیلی برونگرا هستید که هرگونه بازی مجازی برایتان کمترین بها و معنایی ندارد (که این را به شخصه بعید میدانم، چرا که یادم هست شما برای شخصیتِ مجازیتان اینجا ارزش قائل بودید و حاضر نبودید لجنمال بشود) و آنقدر آن بیرون دور و برتان شلوغ است که بودن و نبودنتان در اینجا کمترین اهمیتی برایتان ندارد و یا آنکه همانطور که گفتم آنقدر خوششانس هستید که دوستانی دارید که میتوانید با آنها بنشینید ساعتها گفتگوی جدی بکنید و یا هر دو (در هر حال خوش به حالتان!)، اینک ما به اندازهی شما اگر خوششانس یا برون گرا نیستیم چه باید بکنیم؟
پست مفصل شما شایسته اندیشه و تدقیق در زمانی مقتضی است، اما شما پیشانگاشتانه یک چیز را نادیده گرفتهاید که البته من تصور میکنم از جهاتی به روحیاتِ شما وابسته است: شما از کجا میدانید تمامِ این فعالیتها یا بخشِ اعظمِ آنها برای «خودمان» نیست؟ من هرگز انکار نخواهم کرد که فعالیتِ من در اینجا و جاهای دیگر هرگز تماما در خدمتِ نجاتِ بشریت و .... نبوده و نیستند، بلکه این شاید تنها بخشی از آن را در برگیرد، بخش ِ دیگر آن بیشک درونی و شخصیست. من نمیدانم شما در زندگی شخصی خود چقدر خوششانس بودهاید، ولی من آنقدر خوششانس نبودهام که بتوانم اینطور که در اینجا هستم و با دوستان هماندیشی میکنم در بیرون هم دوستانی در همین سطح داشته باشم. آنجا زندگی برای من خلاصه میشود به همان بازیهایی که گفتید. برای من پول درآوردن، کار کردن، ارتقا پیدا کردن در آن، موفقت در تعاملات و سازوکارهای اجتماعی، خوشگذرانی، با دوستان بودن و ... همگی لذتبخش و گیرا هستند، اما «نوشتن»، «اندیشیدن» و «بحث کردن» یک خلائی را پر میکنند که آنهای دیگر نمیکنند. چند پست بالاتر من نتیج تحقیاتی را نقل کردم که در آن گفته شده مضراتِ تنهایی فکری کمتر از مضراتِ یک حملهی قلبی در ماه نیست! شما میاندیشید کسانی چون کانت و دیگران براستی برای نجاتِ بشریت و از آن هم کمتر هتا برای تاثیرگزاری حداقلی بر عالم و انسانها مینوشتند؟
من روزها پس از آمدن از سر کار و پس از آنکه روزی پر مشغله همراه با سر و کله زدن با انواعِ آدمها(که البته الان با آدمهای متمدن و خوشقلبی در تعامل هستم آنجا) و تلاش برای ارتقا در شغل و کسب پول بیشتر برای رفاه ِ بیشتر در زندگی و پس از آنکه با دوستان گردشی در شهر زدم، به خانه که میرسم یک قهوه یا چای دم میکنم، کامپیوتر را روشن کرده و صفحاتِ مختلف ِ جوامعی که در آنها با دوستانِ مجازی خودم به گفتگو مینشینم را میگشایم و .... این در حالیست که من آن روز برنامهی دیگری برای انجام نداشته باشم. من کاملا صادقانه میپذیریم که آن بخش آخر از برنامهی روزانهی من بازهم تا حد زیادی (شاید حدود 80 درصد) در خدمتِ خودخواهی من هستند.
پس شما یا خیلی برونگرا هستید که هرگونه بازی مجازی برایتان کمترین بها و معنایی ندارد (که این را به شخصه بعید میدانم، چرا که یادم هست شما برای شخصیتِ مجازیتان اینجا ارزش قائل بودید و حاضر نبودید لجنمال بشود) و آنقدر آن بیرون دور و برتان شلوغ است که بودن و نبودنتان در اینجا کمترین اهمیتی برایتان ندارد و یا آنکه همانطور که گفتم آنقدر خوششانس هستید که دوستانی دارید که میتوانید با آنها بنشینید ساعتها گفتگوی جدی بکنید و یا هر دو (در هر حال خوش به حالتان!)، اینک ما به اندازهی شما اگر خوششانس یا برون گرا نیستیم چه باید بکنیم؟
کسشر هم تعاونی؟!