03-02-2014, 12:37 AM
Theodor Herzl نوشته: من چند شب پیش در خواب میدونستم که خواب هستم انقدر کیف میداد! برای بار اول هست که اتفاق میافتاد ، یعنی دقیقاً میدونستم که در خواب هستم ، کاش همیشه اینجوری باشه!
من اگه می دونستم خوابم انقدر بهم نمی ریختم.
من با تمام وجودم باهاش راه می رفتم، باهاش جیغ می زدم، بغلش می کردم... با تمام وجودم به کمکش احتیاج داشتم... با تمام وجودم، با تک تک سلول های تنم عاشقش شدم...
همش یه خواب بود، عمرش قد یه چشم بهم زدن تموم شد.
شب به خیر