01-26-2014, 10:32 PM
Fiona نوشته: بیشتر خستگی روان است؛ روزهایم تکراری ست. از سویی نگران گذر زمانم و از سوی دگر می بینم هیچ دگرگونی در زندگیم رخ نمی دهد. اشتیاقی به فردا ندارم، چون همه ی ثانیه هایش را پیشاپیش میدانم!!
اینها دردهایِ over-socialized شدنه. زندگی نه نیازی هست هر روز جور دیگری باشد نه هیچ مینیازد که
آینده یک آیون دگرسان از امروز باشد. اگر جور دیگری میاندیشید از روی آموزههایی مغزشستشودهندهای است که به شما خوراندهاند.
نیاکان ما همهیِ زندگی شان را بسیار یکنواخت و تکراری میگذراندهاند و آمار افسردگی و هتّا خودکشی هم تا
آنجاییکه پژوهیدهاند میانشان نزدیک به 0 بوده; پس گرفتاری نه در یکنواختی زندگی, که جای دیگر است فیونا جان.
.Unexpected places give you unexpected returns