11-29-2013, 04:21 PM
Alice نوشته: آخه ماری به مرسو میگفت میخواهم با تو ازدواج بکنم، من را دوست داری؟نه ماری رو دوست داشت ولی عاشقش نبود،از دید مورسو عشق وجود نداشت و ازدواج هم براش فرقی نمیکرد چون زیادی نهیلیست بود:))
مرسو میگفت: نه ندارم، میخواهی ازدواج بکنی خب بکن! فرقی ندارد.:e416::e416::e416:
اوه! فارسی عربیزه! :) میبینم که داری به جنبش ما میپیوندی!
بله، واقعا آثار هدایت حس بدی به آدم میدهد. خیلی حس بدی دارد...! مثلا
تشبیهات و توصیفات هدایت از طبیعت (باران، آفتاب و ...) به شدت تیره و غمآلود است:
«باران دور او تار تنیده بود، او میان تارهای نازک شده خیس بود و دانههای باران مثل جانورهای لزجی بود که این تارها را میگرفتند و پایین میامدند.
"شریف" مانند یک سایهی سرگردان در کوچههای خلوت و نمناک زیر باران میگذشت و دور میشد...»
---
هیچکجا هدایت طبیعت را زیبا نمیبیند؛ برعکس، سرتاسر طبیعت موهوم و
تلخ و زننده است. دانههای باران بر خلاف عرف ادبی جانورهای لزج و کریهی
هستند که از جان آدمی پایین میجهند. من عاشق این توصیفتش هستم! :))
نهیلیسم عریان و مرگ آلود!
به جنبش شما نمیپیوندم،من هم باور دارم فارسی ما به قول انگلسی ها dysfunctional هست ولی اختلافمون در اینه که اینکه چقد و چطور باید اصلاح بشه:))
خب من اصولا از فضاسازی تیره،داستان های تراژدیک و حتی نهیلیستی خوشم میاد ولی جذاب ترین مدل این وسط برای من همون "بی تفاوتی" هست، بی تفاوتی یک پله فراتر از همه انواع دیدگاه های نهیلیستی هست،اینکه حتی مرگ و غم و تراژدی هم اثر و قدرت خودشون رو از دست میدند،طوری که هیچ چیز دیگه واقعا اهمیت نداره،هیچ چیز:))
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
Tacitus-