11-28-2013, 05:16 AM
iranbanoo نوشته: در راستای پدافند از حقوق مردان:تجربهی مشابه من (پارک ملت تهران، من و دوست دخترم روی نیمکی کنار دریاچه نشسته بودیم و دست دوست دخترم روی گردنم بود):
دیشب من و دوست پسرمو گرفتن.بیچاره رو جلو چشمم تا خورد زدن.ولی خوب حداقل با من از لحاظ فیزیکی کاری نداشتن
واقعا که احساس میکنم نمیخوام ایران بمونم
دو نفر ریشو و هیکلی با موتور از راه دور رسیدند، جلوی ما ترمز کردند. راننده به من گفت : درست بشین پسر، اینجا خانواده رد میشه.
من (برای نشان دادن اینکه جدی نگرفتمشان با لبخندی محو روی صورت و صدای آرام و کلمات شمرده): ما با هم نامزدیم عزیزم!
بسیجی: به جهنم که نامزدین، نامزدین هر غلطی خواستید باید بکنید؟
من(لبخندم کمی هویداتر شده بود): طوری حرف میزنین که انگار چیکار کردیم ما؟ ما داشتیم فقط حرف میزدیم. این همه مردم توی بغل هم هستن توی پارک، شما بیخود اومدین به ما گیر دادین!
مردی که پشت راننده نشسته بود پیاده شد و من تازه باتوم را در دستش دیدم.مرد راننده هم پیاده شد و موتور را روی جک گذاشت. چهرهی برافروختهی او مرا ترساند اینبار. آمد جلو و چانهام را محکم گرفت، بلندم کرد و آرام توی گوشم میگفت:" بچه کونی، میخای ببرمت جرت بدیم؟ آره؟"، همینطور که جملاتی مشابه به این را چند بار به شکلهای مختلف و با الفاظی چون لاشی، خارکسده و... میگفت، من همزمان که به خاطر اینکه دهانم محکم در مشتش بود، نمیتوانستم چیزی بگویم، از بوی گند دهانش داشتم بالا میاوردم و در آن لحظه فقط و فقط میخاستم از آن بوی وحشتناک خلاص شوم! نمیدانم که او هم فهمیده بود که دارم از بوی دهانش بیهوش میشوم که اینطور مستقیم توی صورتم و در فاصلهی 5 سانتیمتری از دماغم زر زر میکرد یا نه. وقتی بالاخره خفه خون گرفت و چانهام را رها کرد، چند ثانیهی اول را فقط نفس عمیق کشیدم تا حالم بیاید سرجاش. تازه متوجه جمعیتی که دور ما جمع شده بود شدم و همچنین جیغهای دوستدخترم تازه به گوشم رسید. گویا او هم تازه جمعیت را دیده بود و اکنون قدری خودش را جمع و جور کرد: "دیگه اینورا پیدات نشهها، پسرهی بیشعور".
دست دوست دخترم را گرفتم و راهم را کشیدم و رفتم. با حسی سرشار از خشم و نفرت، اما سربلند!
دوستان دیگر من وقتی همچنی اتفاقی برایشان میافتاد بسیار تحت تاثیر قرار میگرفتند و بعید نبود افسردگی بگیرند. واقعا هم زمانیکه پسری با عشق خودش بیرون برود و جلوی آن دختر او را چنین تحقیر کنند یا سیلی و پسگردنی و اردنگی بهش بزنند، خیلی خردکننده خواهد بود. به من سه بار گیر دادند. این جدیترشان بود.
کسشر هم تعاونی؟!