Nikzad Mehrazmanesh نوشته: منظورم بیشتر خونگرمی و جوشیدن با مردم در سر صحبت باز کردن اولیه و مقدار و بسامد رفیق بازی بود.توان نامحدودی برای معاشرت نکردن و سرگرمی های تنهایی دارم، که بعضی وقتها فکر می کنم این توان است یا ضعف؟ معمولا در جمع ها تا مدتی نا مرئی هستم کم کم یخم باز می شود.
Russell نوشته: جالب است که امیر هم از تلاش خودآگاه برای معاشرت استفاده میکند. من گمان میکردم با توجه به مهارت او در سازش دادن خود و همچنین برونگرایی او دیگر تلاشی لازم نباشد.
البته اساسا آدم اهل حال خودش دربارهیِ عقایدش زیاد منبر نمیرود و طرف اگر خودش ضد حال نباشد مشکلی پیش نمیآید !!
در کل ولی من گمان میکنم انسانهای عادی مثل امیر (علیرغم تواناییاش در تمرکز و عمیق شدن و مکاشفه و...) یکچیزی متفاوت هستند از ما نیکزاد گرامی، حقیقتا یک انرژی دیگری دارند برای اینکارها و شاید هم برونگرایی و درونگرایی چرت و پرت است و ماجرا چیر دیگریست
هر دوی ما مشکل داریم، من به خودم نهیب میزنم که ساکت بشوم، شما باید نهیب بزنید که به سخن در بیایید!
مرد شوخطبغ ِ شلوغ هم به اندازهی مرد ساکت ِ خجالتی دشواری اجتماعی دارد، زنان او را چندشآور و سبک مییابند، مردان او را تهدیدی احساس میکنند و موضع دفاعی میگیرند. تنها جایی که حاضرجوابی و تندزبانی کارآمد است در آغاز رابطه است، پس از آن اگر انرژی شما فروکش نکند و طرف مقابل را از طریق «محو و مشروط کردن توجه» وادار به سرمایهگذاری در گفتگو نکنید، تبدیل به میمون رقصنده میشوید! من چه بسی بگویم درونگرایان احوال آسانتری دارند زیرا مردان ایشان را «اسکل» و «بیخطر» تلقی میکنند و پیرامونشان ریلکس میشوند، زنان نیز بسیار بیش از آنچه تصور بکنید درخودماندگی و خجالت ایشان را «غرور» و «تحویل نگرفتن» و «آدم حساب نکردن من»(=آلفا بودن)تعبییر میکنند، اما من آرزو به دل ماندم وارد جمعی بشوم و تکتک مردان آن مرا به چالش نکشند، و یا از تکتک زنان بپرسید آیا چیزی در این عالم چندشآورتر و «بتا»تر از مرد جلف و سبک هست یا نه...
هر دو سوی این کمان باید رو به مرکز در حرکت باشند و به تعادل نسبی برسند، بهترین معیار برای سنجیدن «مرکز» هم جمعیست که در آن حاضر هستید. من به تجربه مثلا دریافتهام که با این مردان هنرمند و فیلسوفمسلک و ... نمیشود تا قبل از دیدار چهارم/پنجم صمیمی شد و در برابر هرگونه ابراز صمیمیتی رم میکنند... با الوات چایخانههای نازیآباد اگر سر ساعت نوکرم چاکرم راه نیاندازید به خودشان میگیرند. «حد وسط» را برای هر جمع و فردی باید شخصا بیابید.
نسخهی آسان : اگر برونگرا هستید عوضیبازی را چاشنی حالات انرژیک خود بکنید تا جلفی شما خنثی بشود، اگر درونگرا هستید بروید برای کارکتر مرموز ِ جاسوس مانند!
Nikzad Mehrazmanesh نوشته: ولی اگر نظرم خیلی مخالف طرف باشد نمی توانم جلو دهنم را بگیرم. تلویحی وشوخی هم که شده یک چیزی می پرانم انگار نگویم در دلم می ماند مخصوصا در فیسبوک
بهترین کاری که میتوانید برای زندگی اجتماعی خود بکنید اینست که فیسبوک را دیگر هرگز باز نکنید!
چندی پیش من با دوستی رفته بودم کوهنوردی، دیدم گروه بزرگی از دختر و پسر جوان نسبتا شلوغ دارند با صدای بلند از گروه فیسبوکی خودشان صحبت میکنند. حرف از نمیدانم فلان عکسی بود که یکی از دخترها آپلود کرده و ... من مبهوت و حیران از اینکه چه شده دختران زیبا در فیسبوک عضو شدهاند و چه شده پسرانی این چنین نازکبازو شانس بیرون آمدن با این دختران را پیدا کردهاند و من غافل آب در کوزه بوده و خبر نداشتهام، به بهانهی «بچهها معلومه شما زیاد کوه میاید، اینجا رستوران خوب سراغ ندارید» سر صحبت را باز کردم ببینم ماجرا از چه قرار است. پس از کمی صحبت و «از کجا هم دیگه رو میشناسید» و «زمان ما دختر پسرا کی اینجوری با هم رفیق میشدن» و ... یکی از دخترها با عجله نوع رابطه را مشخص کرد: معلوم شد همه با هم «دوست» هستند. مثل خواهر و برادر! باور بفرمایید مزاح نمیکنم، دوست ِ ساده! چهرهی من در این لحظه:
[ATTACH=CONFIG]4482[/ATTACH]