11-21-2012, 12:06 AM
عنوان تاپیک را که دیدم پنداشتم که احتمالا قرار است انتقادهای نیچه به اسلام را بخوانم.اما با دیدن این مطلب که نیچه از اسلام تعریف کرده است همانقدر شگفت زده شدم که بگویند نتانیاهو نامه ی فدایت شوم برای خامنه ایفرستاده است!
اساسا این موضوع جای بحث ندارد!کسی اگر با یکی دو کتاب از نیچه آشنا باشد میداند که نظرش در مورد اسلام و اساسا دین چیست.البته اشاره مستقیم به دین اسلام، نداشته است.اما آیا واقعا نیاز است که نظر مستقیم و صریح او را بدانیم؟نیچه اساسا انسانی که رو به آسمان دارد را نکوهش میکند و میگوید بیاییم زمین را بپرستیم.چگونه چنین چیزی ممکن است که نیچه بخواهد اسلام را که دینی ست سراسر تسلیم و بندگی، ستایش کند؟و از اساس نظر فیلسوفهای غربی در مورد اسلام به شدت منفی است.یعنی همانقدر که به مسیحیت و یهودیت میتازند، چند برابرش به اسلام حمله میکنند.مثلا شوپنهاور، که استاد نیچه بود، در مورد مسلمانها از عبارت " انسانهای نفرت انگیز" استفاد میکند.یا فرانسیس بیکن در مورد قران از عبارت "دیسکورس وحشیان" استفاده میکند! همچنین است نظر افرادی چون راسل، اسپینوزا، کانت و دیگران.نظر افرادی چون هیوم و ولتر که دیگر نیازی به بیان ندارد.
اما در مورد خود محمد، اصلا برایم شگفت آور نیست که نیچه نبوغ او را ستایش کند.به حق او یکی از نابغه های همه ی اعصار است.مانند او انگشت شمار هستند.با یک کتاب عربی ، چند قانون ، مقداری حدیث و سنت و یک دوره ی کوتاه بیست و سه ساله، که همه بیابانی و بدوی بودند، جریانی را پایه گذاشت که همیشه یکی از تاثیرگذارترین جریانهای جهانی بود و در زندگی میلیادرها انسان تاثیر مستقیم و غیر مستقیم داشت. هنوز هم چند میلیارد انسان با آن درگیر هستند و معلوم نیست که تا کی قرار است این روند ادامه داشته باشد.چند نفر را میشناسید که توانسته باشند چنین کاری را انجام دهند؟
وقتی تاریخ زندگی محمد را بخوانید و قدری در روشها ، روان شناسی دقیق او با دقت توجه کنید، نبوغ سرشار او را به وضوح خواهید دید.به این مورد توجه کنید:
پس از فتح مکه ، او غنایم زیادی به دشمن قدیمیِ خود، ابوسفیان که یکی از اشراف بلندپایه مکه بود هدیه داد تا بتواند پشتیبانی او را کسب کند.این یک حرکت استراتژیک بود که محمد برای اینکه نظر اشراف مکه را جلب کند، آنرا انجام داد.اما انصار و مهاجرین از این کار او به شدت ناراحت شدند و خیلی از یارانش نزدیک بود از او جدا شوند.دقت کنید که او در یک خطابه چه گفت.سخنان او را در تاریخ طبری بخوانید، شگفت زده خواهید شد.در تاریخ هرگز دیکتاتوری چون او هوشمند و نابغه ندیدم.او به یاران خود با حالتی تاثیر گذار گفت که من میخواستم اسلام را به دهان ابوسفیان و امویان شیرین کنم.من به او شتر دادم، اما شما پیامبر خدا را دارید.او با خود غنایم به خانه میبرد و شما رسول الله را.خودتان قضاوت کنید، کدام بهتر است.رسول الله یا غنایم؟
با این سخنرانی، همه ی به شدت متاثر شدند، اشک همه ی یاران سرازیر شد و همه از کار خود پشیمان شدند.توصیه میکنم حتما شرح کامل ماجرا را از تاریخ طبری بخوانید.من الان حوصله تایپ و خواندن ندارم وگرنه برایتان نقل میکردم.موارد اینچنین زیاد هستند در تاریخ زندگی او.هیچکدام از پیروان بعدی او نبوغِ او را نداشتند و اساسا به گرد پای او هم نمیرسیدند.در تاریخ طبری این بخش ها را بخوانید تا ببینید او چگونه از نبوغ سرشار خود در مواقع خاص برای به سودِ خود تمام کردنِ قضایا استفاده میکرده:داستان برگزیدن جوان گمنامی به نام اسامه به رهبری سپاه اسلام، ماجرای جدا ماندن عایشه از کاروان و شایعات مربوط به آن،ماجرای جنگ خندق و جنگ بنی قریظه و...
تمام کسانی که اکنون او را تحقیر میکنند، به نظرم توان ِ درکِ نبوغ سیاسی و اجتماعی ، روان شناسی و وقت شناسیِ اورا ندارند .دیکتاتورهایی مثل هیتلر، استالین،چنگیز،تیمور،آتیلا،مائو ، کاسترو و... در مقابلش هیچ هستند.او به تنها تنِ خویش یک دیکتاتوریِ هزاروچهارصد ساله را پایه گذاری کرد.هنوز قوانینی که او گذاشته است به عنوان قوانینِ لایتغیر و لایتبدل، بدون افول در بخض عظیمی از جهان اجرا میشوند. نیچه او را خوب شناخته است.بنابراین اصلا تعجبی ندارد که او را ستایش کند.
اما در مورد عبارتِ معروفِ خدا مرده استِ نیچه، این عبارت اساسا ربطی به بی خدا بودن نیچه ندارد و قصدش از این عبارت چیزِ دیگری است.اما بسیاری به اشتباه مپندارند که او با بیان این عبارت خواسته خدا را به قتل برساند و بی خدایی را مشروع کند.این اصلا درست نیست و کسی که به آثار و نوشته های نیچه آشنایی داشته باشد میداند که قصدِ نیچه از بیان این عبارت اصلا چنین چیزی نبود.
اساسا این موضوع جای بحث ندارد!کسی اگر با یکی دو کتاب از نیچه آشنا باشد میداند که نظرش در مورد اسلام و اساسا دین چیست.البته اشاره مستقیم به دین اسلام، نداشته است.اما آیا واقعا نیاز است که نظر مستقیم و صریح او را بدانیم؟نیچه اساسا انسانی که رو به آسمان دارد را نکوهش میکند و میگوید بیاییم زمین را بپرستیم.چگونه چنین چیزی ممکن است که نیچه بخواهد اسلام را که دینی ست سراسر تسلیم و بندگی، ستایش کند؟و از اساس نظر فیلسوفهای غربی در مورد اسلام به شدت منفی است.یعنی همانقدر که به مسیحیت و یهودیت میتازند، چند برابرش به اسلام حمله میکنند.مثلا شوپنهاور، که استاد نیچه بود، در مورد مسلمانها از عبارت " انسانهای نفرت انگیز" استفاد میکند.یا فرانسیس بیکن در مورد قران از عبارت "دیسکورس وحشیان" استفاده میکند! همچنین است نظر افرادی چون راسل، اسپینوزا، کانت و دیگران.نظر افرادی چون هیوم و ولتر که دیگر نیازی به بیان ندارد.
اما در مورد خود محمد، اصلا برایم شگفت آور نیست که نیچه نبوغ او را ستایش کند.به حق او یکی از نابغه های همه ی اعصار است.مانند او انگشت شمار هستند.با یک کتاب عربی ، چند قانون ، مقداری حدیث و سنت و یک دوره ی کوتاه بیست و سه ساله، که همه بیابانی و بدوی بودند، جریانی را پایه گذاشت که همیشه یکی از تاثیرگذارترین جریانهای جهانی بود و در زندگی میلیادرها انسان تاثیر مستقیم و غیر مستقیم داشت. هنوز هم چند میلیارد انسان با آن درگیر هستند و معلوم نیست که تا کی قرار است این روند ادامه داشته باشد.چند نفر را میشناسید که توانسته باشند چنین کاری را انجام دهند؟
وقتی تاریخ زندگی محمد را بخوانید و قدری در روشها ، روان شناسی دقیق او با دقت توجه کنید، نبوغ سرشار او را به وضوح خواهید دید.به این مورد توجه کنید:
پس از فتح مکه ، او غنایم زیادی به دشمن قدیمیِ خود، ابوسفیان که یکی از اشراف بلندپایه مکه بود هدیه داد تا بتواند پشتیبانی او را کسب کند.این یک حرکت استراتژیک بود که محمد برای اینکه نظر اشراف مکه را جلب کند، آنرا انجام داد.اما انصار و مهاجرین از این کار او به شدت ناراحت شدند و خیلی از یارانش نزدیک بود از او جدا شوند.دقت کنید که او در یک خطابه چه گفت.سخنان او را در تاریخ طبری بخوانید، شگفت زده خواهید شد.در تاریخ هرگز دیکتاتوری چون او هوشمند و نابغه ندیدم.او به یاران خود با حالتی تاثیر گذار گفت که من میخواستم اسلام را به دهان ابوسفیان و امویان شیرین کنم.من به او شتر دادم، اما شما پیامبر خدا را دارید.او با خود غنایم به خانه میبرد و شما رسول الله را.خودتان قضاوت کنید، کدام بهتر است.رسول الله یا غنایم؟
با این سخنرانی، همه ی به شدت متاثر شدند، اشک همه ی یاران سرازیر شد و همه از کار خود پشیمان شدند.توصیه میکنم حتما شرح کامل ماجرا را از تاریخ طبری بخوانید.من الان حوصله تایپ و خواندن ندارم وگرنه برایتان نقل میکردم.موارد اینچنین زیاد هستند در تاریخ زندگی او.هیچکدام از پیروان بعدی او نبوغِ او را نداشتند و اساسا به گرد پای او هم نمیرسیدند.در تاریخ طبری این بخش ها را بخوانید تا ببینید او چگونه از نبوغ سرشار خود در مواقع خاص برای به سودِ خود تمام کردنِ قضایا استفاده میکرده:داستان برگزیدن جوان گمنامی به نام اسامه به رهبری سپاه اسلام، ماجرای جدا ماندن عایشه از کاروان و شایعات مربوط به آن،ماجرای جنگ خندق و جنگ بنی قریظه و...
تمام کسانی که اکنون او را تحقیر میکنند، به نظرم توان ِ درکِ نبوغ سیاسی و اجتماعی ، روان شناسی و وقت شناسیِ اورا ندارند .دیکتاتورهایی مثل هیتلر، استالین،چنگیز،تیمور،آتیلا،مائو ، کاسترو و... در مقابلش هیچ هستند.او به تنها تنِ خویش یک دیکتاتوریِ هزاروچهارصد ساله را پایه گذاری کرد.هنوز قوانینی که او گذاشته است به عنوان قوانینِ لایتغیر و لایتبدل، بدون افول در بخض عظیمی از جهان اجرا میشوند. نیچه او را خوب شناخته است.بنابراین اصلا تعجبی ندارد که او را ستایش کند.
اما در مورد عبارتِ معروفِ خدا مرده استِ نیچه، این عبارت اساسا ربطی به بی خدا بودن نیچه ندارد و قصدش از این عبارت چیزِ دیگری است.اما بسیاری به اشتباه مپندارند که او با بیان این عبارت خواسته خدا را به قتل برساند و بی خدایی را مشروع کند.این اصلا درست نیست و کسی که به آثار و نوشته های نیچه آشنایی داشته باشد میداند که قصدِ نیچه از بیان این عبارت اصلا چنین چیزی نبود.
کسشر هم تعاونی؟!