03-18-2016, 08:52 PM
Rationalist نوشته: من عمیقا باور دارم گاهی می نامند نیست! به راستی همین طور است.
اما واضح است که تفاوت وجود دارد میان "دیوانه" به معنای عامیانه ی آن، با جنون از اوج آگاهی و عقلانیت.
نیچه پژوهی من نیز در بستر فلسفه، در راستای پرداختن به آن جنون عقلانی می باشد.
و یا چنانچه اشاره کردید، شکل باشکوه تر آن، یعنی فلسفی زیستن و عمل کردن دیوژن!
باید این معناهای عامیانه را دور بریزیم و با نیچه هم رای شویم که واژگان به دست آدمیان فرود می آیند و خرد می شوند!
دیوانه = کسی که دیو می بیند و دیو زده می گردد.(پارسی)
مجنون= کسی که جن می بیند و جن زده می گرد. (عربی)
دیوانه=مجنون
پس واژه ها معنای عامیانه ندارند بلکه معنای خود را دارند و این عوام هستند که آنها را خرد و عامیانه می کنند.
بله بنده ام کاملا ایمان دارم که اوج خرد جنون است و برای آن هیچ شاهدی بهتر از شیخ اشراق نمی یابم! او که جوانترین فیلسوف بزرگ عالم هست در عین حال مجنونترین هم هست! او را در اوج جوانی به قتل رساندند قبل از مرگش شمس تبریز به وی گفت که وارد شهر حلب نشو که کمر به قتل تو بسته اند و او در پاسخ چنین گفت که من رندی هستم که باده ی خاص خورده ام! یعنی جنون! شیخ اشراق والاترین عقل را عقل سرخ می نامد و کیست که نداند صاحبان چنین عقلی همگی مجنون هستند و بس!
Rationalist نوشته: من نمی دانم معنای مورد نظر شما از "شهود فلسفی" چیست. ولی منظور من همان تجربه به معنای عام کلمه بود.منظور بنده از شهود فلسفی همان شهودی است که منجر به کتاب ارزشمندی چون "چنین گفت زرتشت" شد! اینکه این کتاب محصول یک شهودِ فلسفی است! از اینرو برای درک چنین آثاری که محصول شهود هستند و نه آزمایش و تجربه ی مادی باید به درونِ نویسنده ی آن خود را نزدیک کرد و با او هم نگاه شد. برای نمونه در همین کتاب چنین گفت زرتشت ،زرتشت به دنبال فریادی می رود و در طی راه آدمها ی گوناگون از شاهان گرفته تا گدایان را می بیند و به غار خویش فرامی خواند و آنها را رها می کند باز به دنبال فریاد می رود و در آخر آن را در غار خویش می یابد و.............. خب اینها را چگونه می توان در زندگی روزمره تجربه کرد؟! درست است که نیچه از زبان زرتشت بر شاعران می تازد اما در همان حال باز از زبان همان زرتشت خود را شاعر می نامد! یعنی دقیقا چون مولانا که از شعر تبری می جوید و با اینحال دست از شعر بر نمی دارد! اینکه شعرا هم ابتدا معنا را شهود می کنند و بعد در همان عالم به واژه ها می رسند یعنی دقیقا وارونه ی آنچه که در عالم مادی رخ می دهد! در عالم مادی ما پیش از آنکه به معنا برسیم به واژگان رسیده ایم!
سخنانی از قبیل ستودن و به استقبال رنج ها و مشقات رفتن، خطرناک زیستن، در پی مرگ بودن در جهت ارزش یافتن برای زندگی و... سخنانی هستند که به برداشت من، شخصا باید آنها را زندگی و تجربه کرد تا بتوان درکشان نمود.