Agnostic نوشته: کتاب برای ایرانیان: فهرست:خلاصه کتاب: تشیع و قدرت در ایران
کتاب فوق تشیع و قدرت را تا زمان حال بررسی کرده.
هر 50 سال یک حکومت آخوندی روی کار آمده و مردم توبه کردن که دیگه به آخوند قدرت ندهند و مثلا برای 50-60 سال مردم آزاد بودند و بعد نسل بعدی عبرت نمی گیرد آخوند را به سر کار می آورد.
برای مثال اگر 50 سال دیگر یکی مثل مصباح بیاید خیالمان راحت است که مثلا چون خمینی گوشت ازون برون را حلال کرده دیگر مثلا آخوند بعدی نمی تواند حرامش کند. یا اگر حقوق بشر را آخوندی بیایید حلال کند دیگر مخالفان مذهبی حقوق بشر مورد اعتنای مردم نخواهند بود.
من این کتاب را نخواندهام و قضاوت نمیتوانم بکنم اما سوال شما باید این باشد که «چرا» اسلامگریزی در ایران آزاد، یعنی جایی که ایرانی میتواند بدون ترس از برخورد قانونی به نشر عقاید خود بپردازد تا این حد اقبال مثبتی پیدا کرده. جواب سطحی اینست که یک واکنش به حکومت فاسد اسلامیست. من با این جواب مخالفم. شواهد چیز دیگری را نشان میدهند. مخالفت نسل جوان ایرانی با اسلامگرایی و یک مرحله فراتر از آن اسلام متدولوژیک است یعنی شما برای این مخالفت دلیل ذاتشناختی دارید نه کارکردشناختی، شما نمیگویید «حجاب بد است چون جواب نمیدهد»، میگویید «حجاب بد است چون ناقض حق انتخاب پوشش زنان است» فیالمثل، یعنی نفس عمل را به رسمیت نمیشناسید فارغ از کارکردهای آن. این یعنی یک ذهنیت مشخص و آلترناتیوی بوجود آمده که دینداری را به چالش میکشد نه یک موقعیت.
بخش بزرگی از انتقاداتی که به ج.ا میشود برآمده از همین ذهنیت است اگرنه با یک ذهنیت همچنان اسلام زدهی خسته از گرانی و تورم و بوروکراسی (که همچنان به موازین اسلام باورمند است) مثلا سنگسار کردن زناکار کجا «ظلم» است؟ تازیانه زدن شرابخوار کجا «بیعدالتی»ست؟ روسری بر سر زن گذاشتن کجا نقض حریم اوست؟ و ...
شرایط زندگی مدرن به نحوی دگرگون شده که شما در صورت پیروی از اصول یک دین احساس میکنید دارید «زندگی» را میبازید و یک جایزهی بزرگی که آن بیرون هست و بیایمانان دارند از آن بهرهمند میشوند را از دست میدهید. اینست که بلافاصله باورهای خود را با سبک زندگی که مایل به برخورداری از آن هستید تطابق میدهید و در صورتی که یک عنصر بیرونی مثل ج.ا در برابر این تغییر مقاومت نشان بدهد سراپای آنرا تقصیر و گناه و مشکل میبینید. به زبان سادهتر، دلیل مخالفت شما و باقی مردم ایران با ج.ا اسلامگریزی شماست نه بالعکس. امروز مسلمان بودن در فرانسه بسیار آسانتر است از مسلمان بودن در ایران. کار به جایی رسیده که حتی مظاهر مسلمانی تبدیل به انگ و تهمت و ابژهی حاوی بار منفی شدهاند، مثلا یک ماهی ریش بلند را امتحان بکنید تا چشم غرهها و پوزخندها و اخمهای سرزنشبار را تجربه بکنید و متوجه بشوید من چه میگویم. اسلام بطور کامل از زندگی خصوصی قشر متوسط شهرنشین به بالا بیرون رفته، و باور بکنید یا نه اکثریت مطلق مردم ایران قشر متوسط شهرنشین تحصیلکرده هستند نه کشاورز روستایی یا بازاری سنتی.
همچو مذهبگریزی در کُل تاریخ ایران بیسابقه است. تحلیلگرانی که «آخوندستیزی» را جزئی مداوم از تاریخ ایران تلقی میکنند دچار این اشتباه شدهاند که حرکت روشنفکری یا انقلابی را با حرکت عمومی و روح زمان اشتباه گرفتهاند، احتمالا فقر هرمنوتیک عنوان خوبی برای این عارضه باشد. مثلا مورخی که به مشروطه نگاه میکند و میگوید «چه شد که مردم ایران معتبرترین شخصیت مذهبی را برای رسیدن به آزادی و مدرنیته بالای چوبهی دار بردند اما نیم قرن بعد پشت سر یک آخوند بر پاد تمام آن معیارها انقلاب کردند» سوال اشتباهی پرسیده زیرا آنها که فضلالله نوری را اعدام کردند عدهای انقلابی حرفهای و منورالفکر بودند نه تودهی مردم. اینست که میگویم تغییر کنونی از پائین است نه از بالا.