11-11-2012, 02:55 PM
اینروزها که با دوستان و دیگران در باب پارسی گویی و پالایش زبان به گفتگو می نشینم ؛ پُرگاه به گوشم میخورد که عربها برای خوارداشت ایرانیان ، به خوراکمان میگفتند "غذا" که در عربی به چم پیشاب شُتر است ! و یا به واغ واغ ِ سگان "پارس کردن" می گفتند !
تا بدانجا که چند گاهی پیش ؛ یکی از استادانمان اینچنین به ما پند و اندرز میکرد که فرزندان من ؛ تازیان ِ ناپاک برای خوارداشتمان به ما ژاژخایی میکردند و به خوراک ما ، فرنام ِ "غذا" که همان پیشیاب شُتر در زبانشان باشد را میدادند و . . . ؛ من نیز نتوانستم سر بر نیاورم و خاموش بمانم ؛ بی درنگ این پندار نادرست و انگ و بد نامی اش را گوشزد نمودم !
در زبان عربی واژه ای است که به "الف مقصوره" پایان می یابد ؛ و آن "غذی" است که "غذا" خوانش می شود ، درست مانند عُظمی که عُظما خوانده می شود ؛ و یا عیسی و عیسا ؛ که تازه خود ِ "غذی" هم به باریکی ، سراسر چم ِ پیشاب شُتر را نمی رساند !
از سویی دیگر واژه "غِذاء" با آهنگ "نِساء" به چم خوراک و خواراکیـست ؛ که چندینه ی بی سامان آن در عربی میشود اغذیه !
در فربود هنگامیکه یک واژه عربی در فرهنگ واژگان ما تنیده می شود ، همیشه با اندکی دگرگونی همراه بوده است ؛ مانند خُلُق و خُلق ، و یا سَـیِّد و سِـیِّد و . . . ؛ واژه "غِذاء" نیز از این پَرهون جدا نمانده و رفته رفته همزه پایانی اش زُدوده شده و با اندکی دگرگونی در گفتار به ریخت "غَذا" در آمده است ! روشن است که در این فرآیند عرب ها هیچ دستی نداشته اند !
داستان پارس کردن سگان ولی خنده آور تر است ؛ عرب ها /پ/ را نمی توانند واگویش کنند ؛ به زبان پارسی میگویند فارسی ، به پیل می گویند فیل و به پلپل ، فلفل ! آنگاه چگونه به واغ واغ ِ سگان "پارس" میگفتند ؟
داستان از جایی آغاز می شود که در گذشته ؛ سگان وسیله پاسداشت ِ خانه و هموندانش بوده اند ، برای نمونه شب هنگام در گاه ِ خُفتن ، می گفتند که سگ را باز کرده ام تا پاس دهد ( پاسداری کند )
( پاس داشتن = پاسداری کردن = پاسداشت )
اندک اندک ، پاسداری ِ سگان نیز چون دیگر واژگان ، دُچار فرآیند ِ دگرگونی ِ مینویی گشته است و در این راه پُر پیچ و خَم ، به آوای سگان شناخته شده است ! و سپس مردمان فرهنگباخته ما ؛ "پاس" را به "پارس" پُر آوازه ساخته اند !
پس این داستانهای ساختگی که امروزه در دهانها می جُنبد ، و میخواهیم شانه خالی کنیم تا آن را به عرب ها بچسبانیم ؛ سراسر بیپیوند با تازیان است ؛ و چون همیشه ؛ هر بلایی که بر سرمان می آید ؛ از ماست که بر ماست !
تا بدانجا که چند گاهی پیش ؛ یکی از استادانمان اینچنین به ما پند و اندرز میکرد که فرزندان من ؛ تازیان ِ ناپاک برای خوارداشتمان به ما ژاژخایی میکردند و به خوراک ما ، فرنام ِ "غذا" که همان پیشیاب شُتر در زبانشان باشد را میدادند و . . . ؛ من نیز نتوانستم سر بر نیاورم و خاموش بمانم ؛ بی درنگ این پندار نادرست و انگ و بد نامی اش را گوشزد نمودم !
در زبان عربی واژه ای است که به "الف مقصوره" پایان می یابد ؛ و آن "غذی" است که "غذا" خوانش می شود ، درست مانند عُظمی که عُظما خوانده می شود ؛ و یا عیسی و عیسا ؛ که تازه خود ِ "غذی" هم به باریکی ، سراسر چم ِ پیشاب شُتر را نمی رساند !
از سویی دیگر واژه "غِذاء" با آهنگ "نِساء" به چم خوراک و خواراکیـست ؛ که چندینه ی بی سامان آن در عربی میشود اغذیه !
در فربود هنگامیکه یک واژه عربی در فرهنگ واژگان ما تنیده می شود ، همیشه با اندکی دگرگونی همراه بوده است ؛ مانند خُلُق و خُلق ، و یا سَـیِّد و سِـیِّد و . . . ؛ واژه "غِذاء" نیز از این پَرهون جدا نمانده و رفته رفته همزه پایانی اش زُدوده شده و با اندکی دگرگونی در گفتار به ریخت "غَذا" در آمده است ! روشن است که در این فرآیند عرب ها هیچ دستی نداشته اند !
داستان پارس کردن سگان ولی خنده آور تر است ؛ عرب ها /پ/ را نمی توانند واگویش کنند ؛ به زبان پارسی میگویند فارسی ، به پیل می گویند فیل و به پلپل ، فلفل ! آنگاه چگونه به واغ واغ ِ سگان "پارس" میگفتند ؟
داستان از جایی آغاز می شود که در گذشته ؛ سگان وسیله پاسداشت ِ خانه و هموندانش بوده اند ، برای نمونه شب هنگام در گاه ِ خُفتن ، می گفتند که سگ را باز کرده ام تا پاس دهد ( پاسداری کند )
( پاس داشتن = پاسداری کردن = پاسداشت )
اندک اندک ، پاسداری ِ سگان نیز چون دیگر واژگان ، دُچار فرآیند ِ دگرگونی ِ مینویی گشته است و در این راه پُر پیچ و خَم ، به آوای سگان شناخته شده است ! و سپس مردمان فرهنگباخته ما ؛ "پاس" را به "پارس" پُر آوازه ساخته اند !
پس این داستانهای ساختگی که امروزه در دهانها می جُنبد ، و میخواهیم شانه خالی کنیم تا آن را به عرب ها بچسبانیم ؛ سراسر بیپیوند با تازیان است ؛ و چون همیشه ؛ هر بلایی که بر سرمان می آید ؛ از ماست که بر ماست !