01-24-2011, 01:37 AM
اگر به یکی از دو اصل بنیادین تقریبا تمامی ِ انواع آنارشیسم، یعنی تلاش و ارجحیت برای اعتلای ِ «فردیت» عنایت بکنید، آشکار می شود که با محور قرار دادن ِ چنین اصلی در یک اندیشه، ارائه ی ِ تعریفی یک خطی و سر راست از آن تا چه حد دشوار، و ارتباط و نحوه ی ِ باور به آن تا چه اندازه شخصی خواهد شد. چنانکه رودولف روکه می گفت «من آنارشیست نیستم از آن جهت که آن را پاسخ نهایی_به دشواری های بشر_می دانم، آنارشیستم از آن جهت که باور دارم چنین چیزی وجود ِ خارجی ندارد». اغلب ما مورد این انتقاد قرار می گیریم که بدلیل گستردگی و عدم ارائه ی ِ چنین تعریفی، در ِ نقدی اساسی و بنیادین به اندیشه های خود را از پیش می بندیم. با در نظر گرفتن ِ این موضوع، ضمن ِ تشکر از دوستان بابت ِ پیش بردن ِ گفتگو، من نکاتی را از دیدگاه ِ خود به این بحث اضافه خواهم کرد.
آنارشیسم دادخواهی ِ فرد در تعارض با جامعه، تاریخ، خانواده و دیگر نهادهای ِ تحمیلی ِ قدرت است. تلاشی قطعا آرمانگرا برای بازگرداندن ِ اصالت از جمع به فرد، یا به نوعی بازگشت به سرچشمه های ِ آغازین و دلایل ِ ابتدایی ِ شکل گیری ِ جامعه. جایی میان راه، فراموش شد که «جامعه» از آغاز برای بقای ِ اصلح ِ فرد اختراع شده بود نه بالعکس. آنارشیسم به ما می آموزد که اساس ِ جرم، بی عدالتی، تقلب و شکاف خوردگی ِ جامعه برآمده از و شکل گرفته در ارتباط با، مفهوم ِ کلی ِ «سرکوب» است، و برای چاره جویی ما را به بازنگری در اصولی اغلب از قبل پذیرفته شده همانند نیاز به کنترل ِ دائم، ترس از عواقب و الزام ِ حقیقی و عینی سرکوب دعوت می کند. این دیدگاه از هرجهت ذات باور است، و به «نیک سرشتی» انسان اعتقاد دارد، طبق این آموزه انسانها موجوداتی ذاتا مایل به زندگی ِ اجتماعی و همکاری با یکدیگر هستند نه دزدها، متجاوزان، قاتلان و راهزنانی که اگر پلیس نباشد مشغول به غارت ِ یکدیگر می شوند. بر این اساس، ما معتقدیم اگر قانونی نباشد، قانونی شکسته نخواهد شد، اگر مالکیت نباشد، دزدی نخواهد شد، و اگر دولت نباشد سرکوبی اتفاق نخواهد افتاد.
آنارشیسم در برابر اخلاقیات ِ انتزاعی و مبتنی بر نفع باوری و سودجویی، اخلاقیات ِ عینی و مبتنی بر رضایتمندی و اعتلای ِ نیک سرشتی انسانی را موعظه می کند. از این جهت در توضیح ِ رفتار کسی که شنا بلد نیست اما برای نجات جان ِ یک کودک در حال غرق شدن به رودخانه می زند دچار کمبود ِ استدلال نمی شود، و بجای تلاش برای برقرار کردن ِ «نظم» جامعه را به برقراری ِ «هماهنگی» دعوت می کند.
بهترین نمودهای ِ عملی آنارشیسم در تاریخ به گواه ِ «بسیاری» از باورمندان به این عقیده «کمون پاریس» و «انقلاب آنارشیستی اسپانیا»ست، که هر دو از جمله آزادترین، پر مشارکت ترین و رنگارنگ ترین جوامع تاریخ بشر بوده اند.
پیرامون ِ «هرج و مرج» و «آشوب طلبی» دیدگاه های ِ بسیار متفاوتی میان آنارشیستها وجود دارد، اغلب این دیدگاه ها خشونت را رد می کنند، و تقریبا تمامی ِ آنها جامعه ی ِ ایده آل خود را عاری از هرگونه خشونتی، در هر بُعد و حالتی تصویر می کنند. خود ِ من شخصا موافق هرگونه خشونت برعلیه دولت، و قانون گریزی بطور عام هستم، مگر آنکه به شخصی انسانی آسیبی مستقیم وارد بکند.
پیرامون ِ تفاوتها میان ِ آنارشیسم و کمونیسم بسیار گفته شده، آنچه من اشاره به آنرا لازم می دانم اینست که برخلاف ِ تصور ِ عموم این تفاوتها محدود به دیدگاه های ِ متفاوت درباره ی ِ نحوه ی ِ کشورداری در دوران ِ «پس از انقلاب»(باور به دولتی وسیع و حاکم بر ابزار تولید در یک جبهه و اعتقاد به عدم لزوم ِ وجود هرگونه دولت در طرف مقابل)نمی شود. کمونیستها دولت را نماینده ی ِ طبقه ی ِ اجتماعی/اقتصادی ِ مشخصی می دانند که منافع ِ آن طبقه را دنبال می کند، آنارشیستها دولت را اندامواره ای مستقل از جامعه می شمارند که تنها منافع ِ خود را در سر دارد(در نقل ِ قول معروفی از کروپوتکین، «حکومت تزار حاضرست در صورت لزوم برای بقا تمام اشراف روسیه را اعدام بکند»). کمونیستها تاریخ را پدیده ای جاری و در بطن رخدادهای اجتماعی می دانند که «به هر حال» در حال شکل گرفتن است، آنارشیستها هرگونه جبر تاریخی را رد می کنند و اصولا انسان را پدیده ای تاریخی، که رخدادی زبانی به حساب می آورند. همچنین آنارشیستها به شدت با ایده ی ِ «دیکتاتوری پرولتاریا» مخالفند، اغلب آنها اتحادیه های مستقل را مستقیم ترین راه برای گذران امور می دانند و بطور کلی با هر ایده ای برای «اداره ی ِ جامعه» مقابله می کنند، آنها به «همزیستی اجتماعی» باور دارند نه «اداره ی ِ آن».
این سایت هم هست : http://www.anarchistan.co.cc/spip.php?rubrique4
(برای دوستان ِ اغلب بی خدای ِ این فروم، اثر هیجان انگیز ِ باکونین «خدا و دولت» که در آن مکانیزم ِ سرکوبگر این دو مفهوم تشریح شده اند را پیشنهاد می کنم)
و همینطور پروژه ی ِ آنارکوپدیا : http://per.anarchopedia.org
اگر از شر ِ روزمرگی لحظه ای بیاسایم چه بسی مقالاتی بسیار خوب سراغ دارم برای ترجمه(بخشی از مقالات لینک ِ شما و آنارکوپدیا هم البته کار این خطاکار است).[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:37 AM ---------- ارسال قبلی در 01:28 AM ----------
[/COLOR]
نظرات شما البته زمانی در جایگاه ِ انتقادی ارزشمند وارد هستند که تا اندازه ای ریشه در واقعیت هم داشته باشند. «جنگ» هم برای من همانند دیکتاتوری شر ِ مطلق است، و هرچه از آن برمی آید شر است. تفاوتی میان ِ مردان جوان و زنان باردار نمی بینم و مرگ ِ هریک فاجعه است. مطلب ِ مهم اینست که آنچه آنارشیسم بیان می کند هرگز با جنایت و قتل و سرکوب در یک کاسه جمع نخواهد شد(برخلاف ِ آنچه کمونیسم یا لیبرال دموکراسی بیان می کند). توی پرانتز هم بگویم، که آنچه شما از آن به عنوان «تفتیش عقاید» یاد می کنید اینست که تمامی «کشیشهای کاتولیک» طرفدار سلطنت بودند و در جایگاه ماشین تبلیغاتی ِ کودتاگران عمل می کردند، و در شرایط جنگی هیچکس فعالیت ِ رادیوی ِ متحرک و بسیار بانفوذ ِ دشمن را برنخواهد تابید. اما آدمهای ِ عادی به ندرت بخاطر مذهبی بودن محاکمه یا بازخواست شدند، و حتی برخی رهبران ِ بزرگ جنبش که توسط ِ ژنرال ِ روسفید ِ شما فله ای اعدام شدند کاتولیکهایی معتقد و باورمند بودند. توجه بکنید که من از این جریانات هرگز دفاع نمی کنم، بلکه آنها را شاهدی می آورم برای ِ این استدلال که جنگ با خود چیزی بجز ویرانی نمی آورد، و هرکس فارغ از عقیده ای که دارد را به سوی تعصب و جنایت می کشاند(حتی باوری عمیقا انسان پرست همچون آنارشیسم را).
مشارکت همواره مهم است چراکه ما فارغ از بهره ی هوشی و علمی و تخصصی و کاردانی و غیره، به یک اندازه انسان هستیم و برای ایفای نقش در سرنوشت ِ خود حق داریم.
آنارشیسم دادخواهی ِ فرد در تعارض با جامعه، تاریخ، خانواده و دیگر نهادهای ِ تحمیلی ِ قدرت است. تلاشی قطعا آرمانگرا برای بازگرداندن ِ اصالت از جمع به فرد، یا به نوعی بازگشت به سرچشمه های ِ آغازین و دلایل ِ ابتدایی ِ شکل گیری ِ جامعه. جایی میان راه، فراموش شد که «جامعه» از آغاز برای بقای ِ اصلح ِ فرد اختراع شده بود نه بالعکس. آنارشیسم به ما می آموزد که اساس ِ جرم، بی عدالتی، تقلب و شکاف خوردگی ِ جامعه برآمده از و شکل گرفته در ارتباط با، مفهوم ِ کلی ِ «سرکوب» است، و برای چاره جویی ما را به بازنگری در اصولی اغلب از قبل پذیرفته شده همانند نیاز به کنترل ِ دائم، ترس از عواقب و الزام ِ حقیقی و عینی سرکوب دعوت می کند. این دیدگاه از هرجهت ذات باور است، و به «نیک سرشتی» انسان اعتقاد دارد، طبق این آموزه انسانها موجوداتی ذاتا مایل به زندگی ِ اجتماعی و همکاری با یکدیگر هستند نه دزدها، متجاوزان، قاتلان و راهزنانی که اگر پلیس نباشد مشغول به غارت ِ یکدیگر می شوند. بر این اساس، ما معتقدیم اگر قانونی نباشد، قانونی شکسته نخواهد شد، اگر مالکیت نباشد، دزدی نخواهد شد، و اگر دولت نباشد سرکوبی اتفاق نخواهد افتاد.
آنارشیسم در برابر اخلاقیات ِ انتزاعی و مبتنی بر نفع باوری و سودجویی، اخلاقیات ِ عینی و مبتنی بر رضایتمندی و اعتلای ِ نیک سرشتی انسانی را موعظه می کند. از این جهت در توضیح ِ رفتار کسی که شنا بلد نیست اما برای نجات جان ِ یک کودک در حال غرق شدن به رودخانه می زند دچار کمبود ِ استدلال نمی شود، و بجای تلاش برای برقرار کردن ِ «نظم» جامعه را به برقراری ِ «هماهنگی» دعوت می کند.
بهترین نمودهای ِ عملی آنارشیسم در تاریخ به گواه ِ «بسیاری» از باورمندان به این عقیده «کمون پاریس» و «انقلاب آنارشیستی اسپانیا»ست، که هر دو از جمله آزادترین، پر مشارکت ترین و رنگارنگ ترین جوامع تاریخ بشر بوده اند.
پیرامون ِ «هرج و مرج» و «آشوب طلبی» دیدگاه های ِ بسیار متفاوتی میان آنارشیستها وجود دارد، اغلب این دیدگاه ها خشونت را رد می کنند، و تقریبا تمامی ِ آنها جامعه ی ِ ایده آل خود را عاری از هرگونه خشونتی، در هر بُعد و حالتی تصویر می کنند. خود ِ من شخصا موافق هرگونه خشونت برعلیه دولت، و قانون گریزی بطور عام هستم، مگر آنکه به شخصی انسانی آسیبی مستقیم وارد بکند.
پیرامون ِ تفاوتها میان ِ آنارشیسم و کمونیسم بسیار گفته شده، آنچه من اشاره به آنرا لازم می دانم اینست که برخلاف ِ تصور ِ عموم این تفاوتها محدود به دیدگاه های ِ متفاوت درباره ی ِ نحوه ی ِ کشورداری در دوران ِ «پس از انقلاب»(باور به دولتی وسیع و حاکم بر ابزار تولید در یک جبهه و اعتقاد به عدم لزوم ِ وجود هرگونه دولت در طرف مقابل)نمی شود. کمونیستها دولت را نماینده ی ِ طبقه ی ِ اجتماعی/اقتصادی ِ مشخصی می دانند که منافع ِ آن طبقه را دنبال می کند، آنارشیستها دولت را اندامواره ای مستقل از جامعه می شمارند که تنها منافع ِ خود را در سر دارد(در نقل ِ قول معروفی از کروپوتکین، «حکومت تزار حاضرست در صورت لزوم برای بقا تمام اشراف روسیه را اعدام بکند»). کمونیستها تاریخ را پدیده ای جاری و در بطن رخدادهای اجتماعی می دانند که «به هر حال» در حال شکل گرفتن است، آنارشیستها هرگونه جبر تاریخی را رد می کنند و اصولا انسان را پدیده ای تاریخی، که رخدادی زبانی به حساب می آورند. همچنین آنارشیستها به شدت با ایده ی ِ «دیکتاتوری پرولتاریا» مخالفند، اغلب آنها اتحادیه های مستقل را مستقیم ترین راه برای گذران امور می دانند و بطور کلی با هر ایده ای برای «اداره ی ِ جامعه» مقابله می کنند، آنها به «همزیستی اجتماعی» باور دارند نه «اداره ی ِ آن».
sonixax نوشته: من در مورد آنارشیسم این رو پیشنهاد میکنم بخونید برای پیش نیاز بحث به نظر خوب میاد :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%...8C%D8%B3%D9%85
این سایت هم هست : http://www.anarchistan.co.cc/spip.php?rubrique4
(برای دوستان ِ اغلب بی خدای ِ این فروم، اثر هیجان انگیز ِ باکونین «خدا و دولت» که در آن مکانیزم ِ سرکوبگر این دو مفهوم تشریح شده اند را پیشنهاد می کنم)
و همینطور پروژه ی ِ آنارکوپدیا : http://per.anarchopedia.org
اگر از شر ِ روزمرگی لحظه ای بیاسایم چه بسی مقالاتی بسیار خوب سراغ دارم برای ترجمه(بخشی از مقالات لینک ِ شما و آنارکوپدیا هم البته کار این خطاکار است).[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 01:37 AM ---------- ارسال قبلی در 01:28 AM ----------
[/COLOR]
kheradgera نوشته: اینکه شرایط جنگی همه جنایت میکنن و اینها برای من شخصا قابل قبول نیست. جنگ هم به نوبه خود قواعدی انسانی دارد که تنها به این دلیل که طرف مقابل آنها را رعایت نمی کند نمی توان از رعایت آنها پوشید. مهمترین قاعده اینه که زنان و کودکان در جنگ نقشی ندارند نه اینکه فرانکو زنان را بین سربازانش تقسیم کند و مخالفینش شکم زن باردار را پاره کنند.
شوروی کمونیستی از این ادعاهای مشارکت چند میلیونی زیاد می کرد. کوبا و کره شمالی همین امروز هم این ادعاها را می کنند و مشارکت توده وار عامه غیر متخصص و نا آگاه سر سوزن ارزش ندارد. صد متخصص بهتر از صد میلیون توده کارگر است.
جنایاتی که دم می زنم اینه که پیش از جمهوریت با تفتیش عقاید غیر مسیحیان شناسایی می شدند و مجازات می شدند و به قتل می رسیدند و در دوران جمهوریت حکومتگران کار را برعکس کردند. مسیحیان با تفتیش عقاید شناسایی می شدند و مجازات می شدند. هر دوی اینها تفتیش عقاید است. از این کارها در همه حکومت های کمونیستی شده زیرا کمونیست ها بر خلاف ادعایشان خودشان یک دین تازه آفریده اند.
نظرات شما البته زمانی در جایگاه ِ انتقادی ارزشمند وارد هستند که تا اندازه ای ریشه در واقعیت هم داشته باشند. «جنگ» هم برای من همانند دیکتاتوری شر ِ مطلق است، و هرچه از آن برمی آید شر است. تفاوتی میان ِ مردان جوان و زنان باردار نمی بینم و مرگ ِ هریک فاجعه است. مطلب ِ مهم اینست که آنچه آنارشیسم بیان می کند هرگز با جنایت و قتل و سرکوب در یک کاسه جمع نخواهد شد(برخلاف ِ آنچه کمونیسم یا لیبرال دموکراسی بیان می کند). توی پرانتز هم بگویم، که آنچه شما از آن به عنوان «تفتیش عقاید» یاد می کنید اینست که تمامی «کشیشهای کاتولیک» طرفدار سلطنت بودند و در جایگاه ماشین تبلیغاتی ِ کودتاگران عمل می کردند، و در شرایط جنگی هیچکس فعالیت ِ رادیوی ِ متحرک و بسیار بانفوذ ِ دشمن را برنخواهد تابید. اما آدمهای ِ عادی به ندرت بخاطر مذهبی بودن محاکمه یا بازخواست شدند، و حتی برخی رهبران ِ بزرگ جنبش که توسط ِ ژنرال ِ روسفید ِ شما فله ای اعدام شدند کاتولیکهایی معتقد و باورمند بودند. توجه بکنید که من از این جریانات هرگز دفاع نمی کنم، بلکه آنها را شاهدی می آورم برای ِ این استدلال که جنگ با خود چیزی بجز ویرانی نمی آورد، و هرکس فارغ از عقیده ای که دارد را به سوی تعصب و جنایت می کشاند(حتی باوری عمیقا انسان پرست همچون آنارشیسم را).
مشارکت همواره مهم است چراکه ما فارغ از بهره ی هوشی و علمی و تخصصی و کاردانی و غیره، به یک اندازه انسان هستیم و برای ایفای نقش در سرنوشت ِ خود حق داریم.
زنده باد زندگی!