10-11-2013, 09:27 PM
کوشا نوشته: تا حدی حق با شماست؛ برای افراد عادی که چندان اهل استدلال عقلی نیستند تمسک به این نوع امور که بیشتر نقش قرینه دارند نه دلیل، کارساز است اما تکیه اصلی قرآن و روایات بر عقل است و اگر ذکری از این گزیده ها می شود آماده کردن زمینه برای تعقل و تشویق به آن است.1-برای اینکه بگوییم تکیه اصلی قرآن و روایات بر عقل یا هر مبنای دیگریست، نیاز به یک معیار عینی داریم.اینکه از بین صدها آیه چند آیه دستچین شود که نمیشود، شکر خدا در قرآن و روایت انقدر موضوعات مختلف و بعضا متضاد هست که هر کس میتواند با آوردن چند نمونه ادعا کند اصل اسلام در این است.وقتی بخش مهمی از قرآن بیم آتش و وعدهیِ بهشت است و بعضا پبرامون زندگی خصوصی محمد است چطور شما چنین نتیجهای میتوانید بگیرید؟
نه، برای دفاع از عملکرد خود این را گفتم؛ افرادی در گذشته و حال مدعی پیدا کردن راه نجاتی برای انسان شده اند من راه محمد ص را دارای نقص کمتر و انسجام بیشتر می بینم، پیمودن این راه هزینه کمتر و در صورت رسیدن به مقصد فایده زیادی دارد اگر هم به مقصد نرسید چیزی از کف نرفته است.من نگفتم هر کس بی دین است لزوما بی اخلاق است؛ حرف من همین است که در انتها به آن اشاره کردید؛ من هر دفاعی که از رفتار محمد ص کنم با استناد به نسبیت اخلاق شما نمی توانید نقصی به دفاع من وارد کنید چرا که لزوما یک فعل اخلاقی در یک دوره زمانی و در یک محیط خاص نمی تواند در برهه ای دیگر از زمان و در محیط دیگر اخلاقی محسوب شود.
بر اساس سیستم اخلاقی که در اسلام تعریف شده محمد ص معصوم است اما همانطور که اشاره کردید کسی که به سیستم اخلاقی دیگری پایبند است می تواند بر اساس آن ادعای عصمت کند.اتفاقا اسلام نسبت به دیگر ادیان کمترین استناد را به معجزه دارد؛ تا آنجا که فکر کنم به جز خود قرآن، هیچ معجزه دیگری در قرآن به محمد ص نسبت داده نشده است.
آنچه من ادعا کردم منافی عقل نیست راه ارائه شده توسط محمد ص است نه معجزات منتسب به او.
در قصه سلمان فارسی چیزی که نیازمند اثبات است معلم بودن سلمان است البته منظور شما را درست متوجه نشدم.همانطور که عرض شد چاره ای جز پذیرش ندارم اگر شما راه مطمئن تری ارائه کنید من حتما بررسی و در صورت ترجیح آن را انتخاب خواهم کرد در ضمن من شکی در وحی بودن قرآن ندارم، آنجا که گفتم مشکوک است، منظور شک از دید مخالفان است.
در مورد تحریف قرآن، مسلمانانی که قائل به تحریف شده اند تا آنجا که من می دانم هیچکدام اشاره به اضافه شدن چیزی به قرآن نکرده اند نهایت چیزی که گفته شده کم شدن یا جابجا شدن بعضی از آیات است و این خدشه ای به محتوای کلی قرآن وارد نمی کند.
نمی دانم منظورتان کدام بخش است.
این(قرآن) را بگذاریم کنار روش فلاسفهیِ یونان باستان مانند افلاطون، جدا از درستی یا نادرستی هر کدام چطور میشود ادعا کرد اصل هر دو عقل بوده؟
2-ببینید من میتوانم با پذیرفتن موقت فرضیات و روش یک تفکر دیگر، نادرستی آنرا با معیارهای خود آن نشان دهم، این شامل فرضهایی هم میشود که با باورهای من در تضاد هستند.چنین چیزی مبنی بر استاندارد دوگانه و دوگویی من نیست.برای مثال اگر اسلام میگوید خوردن مال دیگران حرام است ( همیشه و همه جا بد است) ، من میتوانم با فرض آن بپرسم از کجا میدانید که محمد هیچگاه چنین نکرده؟ در همین امروز من دربارهیِ کسی که خیلی هم خوب میشناسم نمیتوانم با قطعیت قابل قبولی بگویم او همواره کار درست را انجام میدهد.حالا چطور میشود در مورد کسی در 1400 سال پیش چنین حکمی داد وقتی آنچه ما از او میدانیم قابل مقایسه با آنچه گفتم نیست و تازه همان روایات موجود هم پر است از اشتباه و دست بردن دیگران و توهم و افسانه و...
3-در داستان سلمان فارسی اینکه محمد برخی یا بسیاری زا آنچه گفته و انجام داده را از او یا دیگران میآموخته هم یک توضیح برای منشا سخنان و تصمیمات اوست.چنانچه خود شیعیان ایرانی معتقدند محمد در جنگ خندق، کندن خندق را از او آموخته و چنین روشی برای دفاع میان اعراب ناشناخته بوده.همچنین است بسیاری سخنان دیگر قرآن مانند نسبت دادن تفکر به قلب یا کیهانشناسی بطلمیوسی که همه باورهایی بودند که میدانیم منشا آنها متفکرین یونان باستان بودهاند و این نوع اشتباه هم چیزی نبوده که دوباره و دوباره انجام شود(احتمال آن بسیار اندک است)، مانند معلمی که در تصحیح برگهها به یک اشتباه دور از ذهن در چند برگهیِ مختلف برمیخورد و معقولترین توضیح را این میابد که بخشی از این نوشتهها از هم کپی شدهاند.این شیوهیِ بررسی در دنبال کردن رد نوشتههایِ باستانی و در زیستشناسی هم استفاده میشود و اتفاقا شیوهایست بسیار موثری است.در مقابل آن راه دیگر این است که فرض کنیم اینها معنای مرموز دیگری داشتهاند که از سوی خدا رمزنگاری شده و ... که همهیِ اینها به تولید معماهای بیشتر میانجامد بجای ارائهیِ توضیحی برای درک بهتر ما.
4-برخی از این مراجل، مانند تبدیل متن قرآن از رسم الخط کوفی به شیوهیِ فعلی براحتی میتوانند منشا تغییر معنی شده باشند، البته باز هم احتمال اضافه شده مطالبی به قرآن از بین نمیرود ولی حتی اگر از آن چشم پوشی کنیم، تفاوتی از نظر آسیب بین عوض شدن شدید معنی (که میدانیم در عربی با جابجایی چند نقطه براحتی ممکن است) با انواع دیگر نیست، و البته میدانیم همینها باعث بوجود آمدن روایات مختلفی از قرآن شده.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound