Ouroboros نوشته: 0. منظور شما از داروینیسم، مُدل اجتماعی آن که نیست راسل جان؟
1. گمان میکنم اندیشههای داکینز را گیراتر مییابید؟ خصوصا پیرامون گونهزایی و رانهی اصلی فرگشت.
2. «تعادل منقطع» به نظر من یکی از انقلابیترین نگرشها در بیولوژی مدرن است و محوری بودن آن اندکاندک آشکارتر میشود.
3. این «بیهدفی» افراطی که گولد طرفدار آن بود کمی برای خوانندهی مشتاق(و نه محقق حرفهای)آخرالزمانی به نگر میآید، هضم اینکه فرگشت یک بازی رندم است مطلقا فاقد هرگونه حرکت صعودی کمی دشوار است، حتی برای داوکینز!
4. تنها توضیحی که تاکنون برای باقی ماندن «ارگانیسمهای ساده» در کنار «ارگانیسمهای پیچیده» ارائه شده همان ِ گولد است: «پیچیدگی یک عارضهی جانبی فرگشت بوده نه محصول یا انگیزهی اصلی آن، که در آخر به بقای اصلح کمک شایانی نکرده و تاثیر قابل اعتنایی به مسیر حرکت گونهها نگذاشته».
5. اینکه بپذیریم فرگشت رندم است یک بخش از ماجراست، اینکه این رندم بودن را در مواقع خاص معلق بدانیم به کلی چیز دیگریست. به نظر من دشواری اصلی داوکینز با همینست که اگر بپذیریم در شرایط استاسیس(ثبات فرگشتیک درونگروهی در وضعیت عادی)تغییرات اتفاقی هستند و تنها در شرایط مثلا «انقراض گروهی»ست که تغییرات جهتمند میشوند یعنی بخش اصلی تاریخچهی فرگشت تقلیل پیدا میکند به یک درصد تاریخ دانسته.
0-نه به هیچ وجه منظورم داروینیسم ِ اجتماعی و اسپنسریسم و اینها نیست،اینها را داوکینز و مخالفش است و اصلا نمیدانم امروز کسی هست که علنا حاظر باشد از آن دغاع کند یا نه.
1-آری،من ایده انتخاب طبیعی مخصوصا نگاه الگریتیمی به آنرا بسیار جالب میدانم.مخصوصا وقتی بحث طراحی پیش میآید.همانطور که داوکینز میگوید بنظرم تنها انتخاب طبیعیست که پاسخگوی طراحی پیلیست و اگر بحث خدا هم نباشد همچنان وجود چنین پیچیدگی و عملکردی بدون فرگشت ناممکن بنظر میرسد.
2-من کتاب ایده خطرناک داروین را هم در همینباره خواندم و در واقع بسیاری از آنچه در ذهنم است اکنون از نقد دنت به گولد در اینباره است مخصوصا در فصل 10،و البته نقد تند گولد به کتاب که آنرا اولترا داروینیسم دانسته برایم جالب است.همانطور که گفتم بیشتر جذابیت بحث برای من (باوجود جالب بودن خود بیولوژی البته در خودش) نتایج فلسفی آن است.اینکه چگونه قرار است تفاوت آهنگ گونهزایی قرار است باعث "انقلاب" در فرگشت شود را متوجه نشدم ،در جای خود جالب است ولی بگمانم همانطور که دنت میگوید همه اینها قابل اجماع و اصلاح با داروینیسم هستند ،نه انقلاب.
3-آری امیر جان دقیقا همین است.
4-این هم البته نکته جالبیست که برای من هم جالب بود،البته از طرف دیگر اگر انسان را با تاثیر تازه و عظیمش به معادله اضافه کنیم بسیار جالب است.مثلا همینکه میزان سهم زیست توده انسان در زمین از 10000 سالی پیش تا کنون از کمتر از 1% به بالای 98% رسیده هم آنطرف ماجراست. البته من نتیجه از آن را در نعیین رانه فرگشتی متوجه نشدم،خوب این گستردگی در فضای طراحی میتواند بنظرم باعث انقراض یا حتی رقابتی با موجودات ساده نشود چرا که رقابت و انتخابی بین انسان و باکتری نباید آنچنان باشد چرا که انتخاب در گونههایِ نزدیک رخ میدهد که منابع مشنرک برای رقابت داشته باشتد اگر درست متوجه شده باشم،که احتمال دارد نه چندان کمی هست که اشتباه متوجه شده باشم البته ؟!!
5-آری و همین کاهش تاریخ کار توضیح را بگمانم سختتر هم بکند ،از 700 میلیون سال قبل که موجودات چند سلولی پا به عرصه گذاشتند درصد بالایی را اگر فقط نوسانات بی معنی تشکیل بدهد بگمانم کار توضیح پیچیدگی بمشکل بر بخورد.
در کل اما من هم احساسم این است که این دو دیدگاه با هم جمع پذیر هستند،مثلا انتخاب در مرحله گونه وقتی برخلاف انتخاب در مرحله ژن نباشد منافاتی با آن نباید داشته باشد (آنچنان که انتخاب گروهی دارد) و همینطور اختلاف بر سر گراجوالیسم اختلاف بر سر آهنگ تغییر است ولو حتی بخش زیادی از آن در نوسان هم باشد باز هم باید این دو دیدگاه با هم جمع پذیر باشند چون هر دو درست بنظر میرسند.
مساله جالب دیگر البته بنظرم تاثیر اینها بر علوم انسانی و فلسفه است،مثلا همین امکان بحث بر تاثیر فرگشت بر ذهن و فرهنگ است،یا ریشه اخلاق و... ،گولد با سوشیوبیولوژی مشکل اساسی دارد و حتی آنرا دارای مقاصد بد هم میداند در حالی که بگمانم نتیجه تعادل منقطع و اینها نباید چنین نتایجی را بدهد.
البته در کل بگمانم بسیاری نظرات غلط هم اینطرف هست،بنظرم برای اختلافات و اشتباهات نگاه دنت را این میان محور بگیریم و پیرامونش بحث کنیم بهتر باشد من هم تا اینجا نظرم به او نزدیکتر است،موضع او هم نسبتا ملایمتر است و شاید بتواند ایرادات پایهای را مشخص کند.
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound