05-01-2012, 11:33 PM
دیدگاههای امروزی دینداران شیعه به فلسفه چیست؟
گلچینهایی از این مصاحبه را آورده ام. منبع برای مشاهده متن کامل
اظهارات همین محقق شیعه در جایی دیگر در باب عقل
منبع[URL="http://www.ebnearabi.com/?p=1521"]
[/URL]
واقعا این قسمتهای کلام این محقق شیعه ناراحت کننده است. چرا که در این دوران مفاهیمی چون تعلق را عملا به بازی گرفته و در حال دزدیدن واژگان است. از آنجا که تعلق خوب است. و ایشان محکوم به تعقل ستیزی شده, تعقل دیگران و فلسفه را کلا غیر عقلی دانسته و خواستار تعریف جدید مطابق میل خود از تعقل است. تعقلی که در آن پیروی از فلسفه حتی در حد ارسط را که فیلسوفان مسلمان ریشه های بحثی فلسفی را بر او پایه گذاشته اند تخیل می نامد. حال دیگر هیچ جایی برای قرنها فسلفه بعد از ارسطو نمی ماند. کل تفکر را می خواهند در ظرف کوچک احادیث و قرآن جا دهند. اکثریت روشنفکران ما این افراد را نادیده می گیرند. در حالیکه اینها در این دوران محقق نام دارند. در دانشگاهها (و نه حوزه) درس می دهند. کتاب چاپ می کنند. نشریه دارند و کلی رهرو فکری.
به نظر می رسد. ولایت فقیه و این حکومت نه تنها عرصه را بر غیرمتشرعین هم تنگ کرده بلکه انبوهی از متفکران دینی هم در برابر امثال این فرد عرصه ای برای فعالیت فکری و فلسفی حتی در راستای اسلام ندارند. از طرفی کسی که گفتار امثال این فرد را می شنود باید به یک واژه نامه متفاوت برای تعریف مفاهیمی همچون علم و فلسفه و تحقیق مراجعه کند. این خیلی شبیه است به ادبیات سیاسی حکومت ایران.
نقل قول:مهدی نصیری، متولد ۱۳۴۲، پس از ترک کردن نسبی فعالیت مطبوعاتی در سال ۱۳۷۸، به حوزه تحصیل و تحقیق در علوم دینی بازگشت که حاصل آن، دو کتاب «جایگاه اجتماعی زن در اسلام» و «اسلام و تجدد» است. او با نوشتن این دو کتاب نشان داد به شعار همیشگی اش، یعنی «استقلال فکری از مشهورات و مسلمات زمانه»، پایبند است و از انگ خوردن به خاطر بیان نظراتش ابایی ندارد. به تازگی کتاب دیگری از او به نام «فلسفه از منظر قرآن و عترت» منتشر شده است که محصول همین خصلت و خلق و خوی نصیری است
گلچینهایی از این مصاحبه را آورده ام. منبع برای مشاهده متن کامل
نقل قول:* موضع تان را در مورد اینکه برای اجتهاد تا چه حد میدان مانور قائل هستید مشخص نکردید.
بدون شک اجتهاد و فقاهت به مفهوم مراجعه افراد صاحب صلاحیت به منابع استنباط برای استخراج احکام و عقاید و به خصوص پاسخ به مستحدثات و حوادث واقعه بر اساس شیوه صحیح آن، جزیی از هویت تشیع است و هیچ عالم برجسته و سرشناس شیعی منکر این معنا نیست. البته در جزییات آن اختلاف نظرهایی مثلا بین خود اصولیین و یا بین اصولیین و اخباریین وجود دارد اما هیچ کس نمی تواند منکر فقاهت و اجتهاد به معنایی که گفتیم باشد.
البته یک نکته ای که در روزگار ما توجه به آن بسیار مهم است این است که اگر فقیه و جریان فقاهت و اجتهاد ما، زمان شناس نباشد و سیر انحطاطی عالم و آدم را در ظلمت آخرالزمان درک نکند و اسیر نظریه غربی سیر خطی پیشرفت تاریخ باشد و تحولات متاثر از مدرنیته را به حساب تکامل زمانه و مقتضیات تکاملی زمان بگذارد، بدون شک دیری نخواهد پایید که پوستین وارونه بر تن اسلام و تشیع پوشانده خواهد شد و دینی جدید عرضه خواهد شد و آنگاه که حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) ظهور بفرمایند و سنت اصیل نبوی(ص) و ائمه معصومین(ع) را به عنوان اسلام ناب عرضه کنند، چنین فقیهانی در برابر او خواهند ایستاد.
* بالاخره در باره تحولات زمانه و مقتضیات زمان چه باید کرد؟
این البته بحث مفصلی است اما اجمالا اینکه برخورد ما با این تحولات عموما برخورد ثانوی و اضطراری خواهد بود و ما مجاز به تغییر احکام خداوند به دلیل انطباق با مقتضیات زمان نیستیم. تحولات تمدنی و تکنیکی و معیشتی دوران مدرن، نوعی انحراف از مسیر وحی و انبیاء است و بنا براین، انطباق دین با این تحولات به مفهوم دگرگون کردن دین و انحلال آن است، مگر آن که برای گریز از بن بست و اخلال در نظام معیشت و عسر و حرج سراغ احکام ثانوی و حکومتی برویم. من در کتاب « اسلام و تجدد» به این بحث پرداخته ام.
نقل قول:....
مرحوم علامه طبا طبایی در پاسخ اعتراض برخی که از ایشان خواسته بودند در حواشی منتقدانه شان بر بحار الانوار تجدید نظر کنند، گفتند: «در مکتب شیعه ارزش جعفر بن محمد، امام صادق –علیه السلام– از علامه مجلسی بیشتر است. زمانی که به جهت بیانات و شروح علامه مجلسی ایراد عقلی و علمی به حضرات معصومین-علیهم السلام– وارد گردد، ما حاضر نیستیم آن حضرات را به مجلسی بفروشیم و من از آن چه به نظر خود در مواضع مقرر لازم می دانم بنویسم، یک کلمه کم نخواهم کرد.» (به نقل از مهر تابان/ مرحوم سید محمد حسین حسینی طهرانی). به نظر بنده این منطقی درست و کاملا قابل دفاع است و ما هم به استناد آن می توانیم آرای بزرگان فلسفه را نقد کنیم و تعارض آنها را با آموزه ها و معارف اهل بیت -علیهم السلام- نشان دهیم و حضرات معصومین علیهم السلام- را به بزرگان نفروشیم.
نقل قول:یک سئوال هم در مورد کتاب «اسلام و تجدد» بپرسم. در این کتاب، تکنولوژی را تماما رد می کنید و قائل به گزینش و غربال نیستید. از طرف دیگر، ترک زندگی تکنولوژیک، برای فردی که کتاب شما را خوانده و قانع شده که تکنولوژی بد است، خیلی مشکل است. شما بارها در جواب این مسئله گفته اید، همین که فرد بداند استفاده از تکنولوژی، مطلوب نیست و اضطرارا از تکنولوژی استفاده می کند کافی است. اما به هرحال خواننده ای که این کتاب را خوانده می خواهد بداند برای این اعتقاد چه کار باید بکند و چه می تواند بکند؟ آیا اتوموبیل سوار نشود؟ شهر را ول کند و به یک زندگی روستایی بدون تکنولوژی پناه ببرد؟ چه عملی از دست او برمی آید؟
ببینید اگر کسی می تواند بدون اینکه به عسر و حرج بیفتد، استفاده خودش را کم کند، قطعا هرچه کم کند برد کرده است. اما اگر غیر از این باشد که عموما خیلی وقتها اینطور است و آدم به عسر و حرج و سختی و مشقت می افتد، به نظر من برای استفاده نکردن تکلیفی ندارد. بنده فی المثل شخصا به این نتیجه نرسیده ام که وظیفه امروز من این است که به یک روستا بروم و آنجا در عزلت زندگی کنم. من با مجموعه ادله و شرایط به چنین تکلیفی برای خودم نرسیدم. احساس می کنم تکلیفم، بودن در متن همین اجتماع است. در متن چنین اجتماعی هم که بخواهم باشم، نیاز دارم که ماشین سوار شوم، هواپیما سوار شوم، نیاز به موبایل دارم و … طبیعی است که در این بستر حرکت می کنم.
بعضی روایات که در اسلام و تجدد به دو مورد از آنها اشاره کرده ام در مورد آخرالزمان به ما می گویند زمانی عرصه برای عمل به احکام خدا این قدر بر شما تنگ می شود که اگر به یک دهم آنچه گذشتگان عمل می کردند، عمل کنید، اهل نجات هستید. یک روایت می گوید اگر به آنچه گذشتگان عمل می کردند «باور» داشته باشید اهل نجات هستید. این مفهومش همین شرایط کنونی ما است. ما در متن این شرایط هستیم. البته به معنای اباحی گری نیست اما در هر صورت سخن از شرایط حادی است. فی المثل امروز چه تعدادی از آدمها به ربا به نوعی آلوده نشده اند؟
لذا در چنین شرایطی ممکن است عمل به بسیاری از احکام دشوار شود، اما حفظ باور و حفظ اعتقاد بسیار مهم است. ما در هیچ شرایطی در جایی که اعتقادمان بخواهد خراب شود جوابی برای خدا نداریم. چون اگر اسلحه هم روی مغز آدم بگذارند آدم می تواند ظاهرا از یک اعتقادی دست بکشد اما در قلبش اعتقاد صحیح را می تواند نگه دارد. خاصیت مباحث کتاب اسلام و تجدد این است که می تواند اعتقادات ما را از دستبرد تحولات منحط زمانه حفظ کند و ما را از خطر ارتداد و ایجاد دگرگونی در دین و احکام خدا نجات دهد.
اظهارات همین محقق شیعه در جایی دیگر در باب عقل
منبع[URL="http://www.ebnearabi.com/?p=1521"]
[/URL]
نقل قول:عقل هم جایگاه خود را دارد. قائل به این هستیم که ما یک دسته از مدرکات عقلی داریم که درستی آنها به دلیل استنادشان به وحی نیست بلکه به دلیل فهم روشن و یقینی عقل از آنهاست مثل اصل امتناع اجتماع نقیضین، مثل کل بزرگتر از جزء است و … اما در این جا نکته ای وجود دارد که عقل حتی در مدرکات مستقل خودش اغلب نیازمند ارشاد وحی و تذکر انبیاست. آدمی بدون تعلیم وحی و انبیا و اهلبیت علیهم السلام نمی تواند همین مستقلات را به درستی و به طور تام و تمام بفهمد و احیانا امور وهمی را به جای امور عقلی نگذارد. شاید تعبیر «لیثیروا لهم دفائن العقول» که در حدیث امیرالمومنین علیه السلام در توضیح وظایف و رسالت های انبیا آمده است، اشاره به همین مساله داشته باشد.
نقل قول:* عنوان کردید نیازمند آموزش وحی و انبیا هستیم. در دوران کنونی باید به چه چیزی و چه کسی مراجعه کنیم؟
قرآن و عترت. عترت شامل قول، فعل و تقریر معصومین علیهم السلام است. معنای حدیث ثقلین هم همین است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود؛ بعد از من باید متمسک به این دو باشید و معرفت و حکمت و هدایت را از این دو استخراج نمایید.
* اکنون که ما با معصوم فاصله چند قرنی داریم و مستحدثات گوناگونی هم در جامعه امروزی وجود دارند، در این حالت چه باید کنیم؟
این همان مساله اجتهاد و به تعبیر بهتر تفقه است. درست است دسترسی مستقیم به معصوم علیه السلام نداریم و البته از این حیث در دسترسی به معارف ناب و خالص وحیانی با تنگناها و مشکلاتی رو به رو هستیم؛ اما در عین حال باب هدایت بسته نیست. ما معتقدیم قرآنی که بر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده، بدون زیاده و نقصان در اختیار ماست. احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام هم در اختیار ماست. فقها و دین شناسان با مراجعه به این دو منبع، معارف اعتقادی و نظری را به مردم می آموزند و احکام عملی را نیز به مقلدانشان ارائه می دهند. مساله حکومت و مسائل اجتماعی و سیاسی نیز با اصل ولایت فقیه سامان خود را پیدا می کند.
نقل قول:* سوالم را صریح تر می پرسم. خیلی از افرادی که پیگیر کارهای شما و دوستانتان هستند، عنوان می کنند شکل تئوریک و آکادمیک جریان تفکیک هستید. این عقل ستیزی شما تداوم یافته و مهندسی شده جریان تفکیک است؟
اولا بنده متعلق به هیچ نحله ای نیستم و خودم هم درصدد ایجاد یک نحله نیستم. نحله ما شیعه اثنی عشری است که حتی فیلسوفان شیعه هم در آن جای می گیرند. اصولا نحله درست کردن مفاسد بسیاری در پی دارد. تمام تاکید ما باید بر پیروی و تمسک به قرآن و اهل بیت علیهم السلام باشد. البته این مانع از آن نیست که کسانی را که در همین دایره پیروی از قرآن و اهل بیت هستند، قویا نقد کنیم و بگوییم شما در پیرویتان دچار اشتباه و کاستی هستید. در این مصاحبه هم نماینده جریان تفکیک نیستم تا پاسخگوی پاره ای از عباراتی از تفکیکیان باشم که ظهور در نوعی نفی تعقل و تفکر و ارجاع به لافکریه و لاعقلیه دارد؛ اما درباره خودم و نشریه سمات می گویم که اتفاقا حرف ما این است که جریانی مثل جریان فلسفه اسلامی که مدعی عقلانیت است، مبتنی بر عقلانیت نیست. در بسیاری از عرصه ها و مباحث مبتنی بر توهم است و صرفا تخیل عقلانیت است. عقلانیت صحیح و درست در مباحث اعتقادی در منابع وحیانی ماست و نه در آموزه های ارسطو و افلاطون. عقلانیت در مباحث توحیدی دقیقا از احادیث و روایات توحیدی که از اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده قابل اتخاذ است. متکلمین بزرگ شیعه مثل مرحوم شیخ طوسی، مرحوم سیدمرتضی، شیخ مفید، علامه حلی و … این عقلانیت را از همین منابع دینی استنباط و کلام عقلی شیعی را تاسیس کردند و بسط دادند. همه حرف در این است. این مغلطه است که کسانی بخواهند فلسفه را مساوی با تعقل و عقلانیت بگیرند و بعد، هر کس با فلسفه مخالفت کرد، بگویند تو عقل ستیزی. همه بحث در این است که مباحثی چون قدم عالم یا به تعبیر خود ساخته آقایان حدوث ذاتی عالم و نه حدوث زمانی و وجود مجرداتی ماسوی الله و وحدت وجود و نامتناهی بودن وجود خداوند به حیثی که جایی برای وجود موجودی دیگر باقی نماند، و نیز اتحاد عقل و عاقل و معقول عقلانی نبوده، بلکه برخلاف براهین عقلی است. والا اگر امری واقعا عقلانی و برهانی باشد، هیچ کس مجاز نیست آن را انکار کند. البته بنده فعلا در مقام ادعا هستم و نه بحث و استدلال و علاقه مندان را جهت ملاحظه بحث و استدلال به فصلنامه سمات ارجاع می دهم که پر از این مباحث است.
واقعا این قسمتهای کلام این محقق شیعه ناراحت کننده است. چرا که در این دوران مفاهیمی چون تعلق را عملا به بازی گرفته و در حال دزدیدن واژگان است. از آنجا که تعلق خوب است. و ایشان محکوم به تعقل ستیزی شده, تعقل دیگران و فلسفه را کلا غیر عقلی دانسته و خواستار تعریف جدید مطابق میل خود از تعقل است. تعقلی که در آن پیروی از فلسفه حتی در حد ارسط را که فیلسوفان مسلمان ریشه های بحثی فلسفی را بر او پایه گذاشته اند تخیل می نامد. حال دیگر هیچ جایی برای قرنها فسلفه بعد از ارسطو نمی ماند. کل تفکر را می خواهند در ظرف کوچک احادیث و قرآن جا دهند. اکثریت روشنفکران ما این افراد را نادیده می گیرند. در حالیکه اینها در این دوران محقق نام دارند. در دانشگاهها (و نه حوزه) درس می دهند. کتاب چاپ می کنند. نشریه دارند و کلی رهرو فکری.
نقل قول:* شما خودتان را تداوم کلام شیعی می بینید؟
اساسا ما خودمان را تداوم کلام و فقه و تفسیر و حدیث بزرگان شیعه چون صدوق و مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و علامه حلی و علامه مجلسی می دانیم. اساسا تاریخ شیعه، تاریخ جبهه گیری در برابر فلسفه و عرفان یونانی بوده و عالمان شیعی موافق فلسفه و عرفان در جانب اقلیتی نسبتا ناچیز قرار داشته اند؛ اگر چه در چند دهه اخیر افزایش و تبلیغات و ظهور و بروز بیشتری یافته اند. البته مقصود من این نیست که کسی نمی تواند در برابر این بزرگان ابراز رای و نظر نماید یا آنها را در مواردی نقد کند، هرگز، چون معتقدم باب نقد و ابراز نظر بر اساس برهان و میزان قرآن و عترت همیشه باید مفتوح باشد و هیچ خط قرمزی در بحث و نظر به جز مقام عصمت وجود ندارد. اتفاقا یکی از مشکلات فکری و فرهنگی امروز ما این است که بعضی از بزرگان فکری و علمی ما آن قدر بزرگ شده اند که عرصه را در اذهان برخی حتی بر معصومین علیهم السلام تنگ کرده اند. بسیاری از دانش پژوهان اجازه تامل در آرای این بزرگان را به خود نمی دهند. امروز خدشه در احادیث مسلم و محکم اهل بیت علیهم السلام بسی سهلتر از نقد آرای برخی بزرگان اهل فلسفه و عرفان است چرا که آن قدر هیمنه تبلیغی و جوی دارند که کمتر کسی جرات نزدیک شدن به آنان برای نقد و بازخوانی آرای آنها را دارد. و این ضایعه ای بزرگ برای علم و تحقیق و عقلانیت است. البته این بحث ربطی به مساله پراهمیت ولایت فقیه ندارد چرا که در اینجا بحث تبعیت عملی از فرامین و احکام فقیه جامع الشرایط مطرح است که بر همگان حتی بر مجتهدین نیز لازم و واجب است. بحث ما در حیطه مباحث نظری و اعتقادی و علمی است که تقلیدی نیست، بلکه تحقیقی است.
به نظر می رسد. ولایت فقیه و این حکومت نه تنها عرصه را بر غیرمتشرعین هم تنگ کرده بلکه انبوهی از متفکران دینی هم در برابر امثال این فرد عرصه ای برای فعالیت فکری و فلسفی حتی در راستای اسلام ندارند. از طرفی کسی که گفتار امثال این فرد را می شنود باید به یک واژه نامه متفاوت برای تعریف مفاهیمی همچون علم و فلسفه و تحقیق مراجعه کند. این خیلی شبیه است به ادبیات سیاسی حکومت ایران.
Qui Tacet Consentire