01-10-2017, 07:23 PM
Rationalist نوشته:
اگر ناخواسته به این خانهدوشی دچار شده ای، امیدوارم قهرمانانه با آن روبه رو شده باشی!
و اگر «خود»خواسته به استقبال آن رفتهای، باید بگم که من هم در تکاپوی نزدیک شدن به نقطهی انفجار خود، دغدغه ها و ایدههایم را مینویسم. و در پی زیستن فلسفه، گاه به گاه در سفر به استقبال مشقت،ماجرا و خطر می روم.
اگر از شهر خاکستری و شلوغ من هم گذری کردی، سری هم به ما بزن.:e303:
همهی ما پیلهای داریم که با افکارمان ساختیماش و از زندگی به آن پناه میبریم.
چیزی که من همیشه از آن بیزار بودهام، بطالت بوده. زندگی اما گاه چنان است
که شخص را میفریبد. گاه موفقیتی بدست میآید و آدم دورهای از زمان از شرایط خود
راضیست، مدتی که میگذرد، این کابوس شوم کمکم به ذهناش سایه میاندازد
که زمان زیادیست که دارد صرفا شرایط را حفظ میکند. در نهان خویش مدتهاست
که با ترس زندگی میکند. برای فرار از این وضع، من گاه خود را درون رودخانهای
متلاطم و خروشان رها میسازم تا هر آنجا که خواست مرا با خود ببرد؛ اولین
نقطهی سکون من، شروع دوبارهام خواهم بود.
خلاصه آنکه زیاد زندگی کردن و درگیرش شدن بیمارم میکند.
من فعلا اینجا هستم رشنالیست گرامی و هرگاه حالی خوش
و یا چیزی برای به اشتراک گذاشتن در اینجا داشته باشم، مینویسم.
نوشتههای شما را هم صدالبته دنبال خواهم کرد.
کسشر هم تعاونی؟!