Ouroboros نوشته: جهان نامحدود نیست و در حال حاضر فقط داعش در برابر این هجمه ایستاده و آفریقا به نظر خارج از سیطرهی سیستم میرسد(هر دو تا یکی دو دههی دیگر فتح خواهند شد، حداکثر). محدودیت عینی به روی ناکارآمدی که میل به تولید مثل را نابود میکند وجود دارد. مهم ول کردن «همه» یا بخشی نیست، مهم اینست که شدت به اندازهای باشد که امکان بازتولید طبیعی خود را از دست بدهد، و در غرب چنین است. در ایران هم چنین است. در چین هم حتی چنین است. در باقی جهان نیز چنین خواهد شد زیرا این ویژگی بالذات و درونی سیستم فرهنگی حاکم بر مدرنیته است نه عارضهی این یا آن جامعهی خاص.
سیستم تکنولوژیک هم میتواند با اسلام پیشرفت کند, هم با لیبرالیسم.
هم با کمونیسم, هم با سرمایهداری. هم با شاهنشاهی, هم با دموکراسی.
اینها بخشهای درونی سیستم میباشند و تنها نقشی که دارند در پُرشتاباندن یا کمشتاباندن سیستم
کوتاه میشود, و خود این شتاب در نقش "گزینش طبیعی" روشهای ناکارآمد را از میان برمیدارد:
در این رهگذر, اگر سخن شما هم درست باشد روشهای "سنتی" کم کم جایگزین روشهایِ "پسانوین" خواهند شد, ولی
اینهمچنان نقشی در این واقعیت که سیستم تکنولوژیک همچنان پیشرفت نموده و به نابودی ما خواهد انجامید, نخواهد داد.
Ouroboros نوشته: کازینسکی این اشتباه را مرتکب میشود که برای مثال میگوید تکنولوژی باعث پدید آمدن انسانهای بیهدف و بیقدرت شده که کنترلشان بر زندگی دائم کمتر میشود. مردم در تناسب با چیزهایی که میتوانند به دست بیاورند «قدرت کمتری» ندارند و بالعکس برای اولین بار در تاریخ به منابع نامتناهی دانش و آگاهی، آموزش عمومی، قدرت خرید بالاتر و .. دسترسی دارند، اما انگیزهای برای استفاده از این قابلیتها ندارند. اینترنت با این حجم عظیم از دانش در اختیار شماست و تنها کاری که به آن علاقه نشان میدهید چک کردن فیسبوک یا تماشای پورن است. این البته که به گردن سیستم موجود است، اما یک ورشکستگی اخلاقیست نه هیچ چیز دیگر. کل اراده به قدرت تضعیف شده زیرا ضعف بدل به ارزش و قدرت بدل به ضدارزش شده. تکنولوژی باعث این وضع نشده و ما هم نمیبینم که شما یا کازینسکی ارتباطی علت و معلولی میان اینها تشریح بکنید، فقط ارتباط زمانی-مکانیست و Correlation doesn't mean causation.
کمتر کسی به خود رنج خواندن آرماننامهیِ کازینسکی Industrial Society and Its Future.pdf را میدهد و شما هم از این بیگناه نبودهاید.
نوشتار نامبرده بسیار دراز, بسیار ژرف و از همینرو بسیار دلزننده و ملالآور است, هر آینه
خواندن آن میتواند بسیاری از این لغزشها در دریافت درونمایهیِ سخن کازینسکی را از میان بردارد.
برای نمونه گفتهاید "کازینسکی آدمها را بیهدف و بیقدرت دیده, ولی از آنجاییکه ما اینترنت و
آگاهی داریم پس اینجور نیست و بسیار هم قدرتمند میتوانیم باشیم, شاید تنها کمی بیهدف شده باشیم و .."
من اینجا تنها یک پرسش ساده به میان میآورم:
بتنهایی میتوانید فرداروز از ساخت نیروگاههای اتمی در سرتاسر جهان پیش بگیرید؟
یا برای نمونه, میتوانید از ساخت ابررایانههایِ باهوشتر از آدمی پیش بگیرید؟
یا هتّا باز هم سادهتر, میتوانید از گرمایش زمین پیش بگیرید؟
...
اگر نه, پس این ابزارها توان راستینی روی سرنوشتتان به شما یا کس دیگری نبخشیده و نمیبخشند, هر آینه "توان مرزمندی" به
هرکس میبخشند که میتواند نمونهوار, با یادگیری یک زبان برنامهنویسی, یا خواندن یک کتاب بازاریابی و
کارهای همانند در همآوردی و رقابت با دیگران پیشروتر باشد و پول بیشتر و جایگاه اجتماعی بهتری بدست بیاورد و
.. و ... و همهیِ اینها هم در انجام میباشند و نیز از سوی سیستم پذیرفته و نیک خوانده, زیرا به پیشرفت هر چه بیشتر تکنولوژی میانجامند.
در دست دیگر, اندک شمار کسانیکه براستی توان راستادهی در جهان امروز دارند از یکسو رو به کم شدن میباشند,
و از سویی توان آنان رو به کاهش; برای نمونه کسی امروز هتّا اگر در بالاترین جایگاه کشورداری در جهان که
ریاست جمهوری آمریکا باشد بنشیند, باز هم توان و نیروی بسیار اندکی برای تغییر و راستادهی چیزها دارد. او از
یکسو از سوی نیروهایِ دیگر بازرسی و کنترل میشود (سنا, مجلس, ...) و از سویی آن اندازه یک
تغییر ساده در جهان پیشرفته امروز پیامدهایِ بزرگ دربر دارد که بسیاری از آنها در یک دورهیِ کوتاهه ٤ ساله
شدنی نمیباشند (و رئیس جمهوری که چهارسال هزینه نموده و دستآوردی نداشته باشد امیدی به بازگزیدگی هم نبایست داشته باشد).
--
نکتهیِ دوم دربارهیِ بیهدفی سخن آوردهاید. کازینسکی سخن آنچنانی دربارهیِ «بیهدفی» نزده, بوارونه او
بیشتر از همه مفهومی به نام «توان-فرایند» یا power process را به میان آورده و آن را چهار بخش نموده است:
٢- کوشش برای هدف.
٣- رسیدن به هدف.
٤- خودگردانی.
THE POWER PROCESS
33. Human beings have a need (probably based in biology)
for something that we will call the power process.
This is closely related to the need for power (which is
widely recognized) but is not quite the same thing. The
power process has four elements. The three most clearcut
of these we call goal, effort and attainment of goal.
(Everyone needs to have goals whose attainment requires
effort, and needs to succeed in attaining at least some of
his goals.) The fourth element is more difficult to define
and may not be necessary for everyone. We call it autonomy
and will discuss it later (paragraphs 42-44).
در دنباله به این پرداخته است که در طبیعت و زندگی نخستینی (شکارچی-گردآور)
هدف آدمی روشن و ساده است و آن برآوردن نیازهای نخستینی و طبیعی باشد.
هر آینه, از آنجاییکه در جهان مدرن نیازهای نخستینی با اندک کوششی بآسانی برآوردهپذیر اند — در جامعهیِ
مدرن هر کس با فرمانبرداری و اندک هوشی میتواند کاری برای خود داشته و نیازهای نخستینی اش, خوراک,
پوشاک و سرپناه را برآورد — این نیاز به توانجویی خود را در فعالّیتهایِ جایگزین یا surrogate activities
بازمینمایاند, که این پاره از سخن خود به ژرفتر از سوی ژاک الول پیشتر واکافته شده و اینجا بیشتر بازآوردی شده است.
کازینسکی تا اینجا سخنی از "بیهدفی" نزده است, بساکه به جایگزینی
فعّالیتهایِ طبیعی (برآوردن نیازهای فیزیکی) با فعّالیتهایِ جایگزین پرداخته است.
در دنباله (بند ٤٢ از آرماننامه) کازینسکی به بخش اصلیتر سخن که «خودگردانی» باشد میپردازد. او نخست به
همین اشاره مینماید که این نیاز در همگان به یک اندازه نیست و کسانی نیز هستند که نیازی به خودگردانی در خود
ندارند, ولی رویهمرفته این نیازیست که بیشتر مردم در خود دارند و آن داشتن تراز بسزایی از آزادی در رسیدن و دنبالهروی به هدفهایِ خود میباشد.
بخش خودگردانی بخشیست که سیستم تکنولوژیک بسرشت نمیتواند
برآورده کند و این خود سرچشمهیِ بخش بزرگی از ناخوشنودیها است.
43. It is true that some individuals seem to have little
need for autonomy. Either their drive for power is weak or
they satisfy it by identifying themselves with some powerful
organization to which they belong. And then there are
unthinking, animal types who seem to be satisfied with a
purely physical sense of power (the good combat soldier,
who gets his sense of power by developing fighting skills
that he is quite content to use in blind obedience to his
superiors).
Ouroboros نوشته: در استدلال سنتگرایان ارتباط میان ارزشها(و سبک زندگی)مدرن با افسردگی، ملال، خودکشی، خودکشی ژنتیکی و… ارتباط مشخص علیتی دارد : با برهم زدن و به چالش کشیدن نهادهایی که وظیفهی پیشگیری و کنترل فساد، زوال و حرکت بیهدف و بیجهت به هر سو و ... علت آنست. شما توضیح بدهید که تکنولوژی «چگونه» باعث انزوای ما شده زمانی که «ابزار» ارتباط با هر کس فارغ از فاصلهی جغرافیایی با ما را فراهم کرده؟! توضیح من این است که ما در غیاب سلسلهمراتبی که جایگاههای ما را در تناسب با یکدیگر به طور تغییرناپذیری مشخص میکند همه را تهدید بالقوه تلقی میکنیم و میزانتروپی حاصل میشود. توضیح شما دقیقاً چیست بجز اینکه دویست سال پیش اینطور نبود اما الان هست، پس تکنولوژی؟
دویست سال پیش چه نبوده که الان هست؟
نخست, اینجا سخن از دائویسم نیز رفته که تاریخ آن به نزدیک ٥ هزار سال پیش سر میکشد — نوشتههای
بجامانده روی چوب بامبو — و این گفتمان که "تمدن" همیشه خواستنی نیست به همان اندازه دیرینگی دارد.
Ouroboros نوشته: شما توضیح بدهید که تکنولوژی «چگونه» باعث انزوای ما شده زمانی که «ابزار» ارتباط با هر کس فارغ از فاصلهی جغرافیایی با ما را فراهم کرده؟!
افزایش راههایِ ارتباطی امروزه به افزایش ارتباطها انجامیده است و در این سخنی
نمیرود, ولی این افزایش به کاهش ژرفای رابطهها نیز انجامیده است که اثر پنهانتر دیگر آن میباشند.
در کتابی که من پیوست کردهام به احساسی تنهایی در جهان امروز و چرایی آن (که در گره با
تکنولوژی هم باشد) بژرفتری پرداخته است, هر آینه سخن را اینجا کوتاهتر و به زبان سادهتر میآوریم.
«تنهایی» که در بالا از آن نامبرده شده فرایندی است که کس, خود را تنها میابد; این حس تنهایی پیوندی بباید
به حضور فیزیکی دیگران ندارد, برای نمونه کسی میتواند در مهمانیای شلوغ باشد و بیشتر از خانه احساس تنهایی بکند.
در جهان امروز, اینترنت برترین ابزار سیستم تکنولوژیک به شمار میرود که راههایِ ارتباطی بسیار گوناگونی پدید آورده
و جهان را چنانکه میگویند, به چهرهیِ دهکدهیِ جهانی درآورده است. هر آینه, از آنجاییکه هرکس بسادگی زمان و بنمایهیِ
اندکی برای ارتباط با دیگران دارد, زمانیکه به شمار این ارتباطها افزوده شود, از کیفیت آنها خواه ناخواه کاسته خواهد شد.
برای دریافت بهتر, میتوان در اینجا به "احساس عشق" پرداخت. احساس عشق احساسیست
که تنها زمانی معنا و هتّا تعریف میابد, که همگانی و به یکسان پخش نشده باشد:
کسیکه همه را دوست دارد, هیچکس را دوست ندارد.
کسیکه دوست همه است, دوست هیچکس نیست.
...
تا این اندازه, خود اینترنت و راههایِ ارتباطی پُرشمار از کیفیت رابطهها زده و به
کمیت آنها میافزایند. به پُرشماری امروز دیده میشود که برای نمونه کسی در فیسبوک
هزاران تن را میشناسند و "دوستان اینترنتی" دارد, ولی در بیرون یک دوست راستین از خود ندارد.
--
در سوی دوم, اینکه تکنولوژی چگونه به احساسی تنهایی افزوده از این سرچشمه میگیرد که در سود سیستم
تکنولوژیک بوده است که از «خویشاوندسالاری / nepotism» زده و به «شایستهسالاری / meritocracy» داده شود.
این یکسانانگاری و برتری دهی به شایستگی دیگران (بجای دوستی, نزدیکی یا خویشاوندی آنان) روشی بسیار بهینه
و هتّا ناگسستنی برای سیستم تکنولوژیک میباشد. برای نمونه, در مقایسهیِ سیستم ایران که سیستمی بیشتر خویشاوندسالار
باشد با سیستم همتراز آمریکایی که شایستهسالاری بسیار بالاتری دارد, کاهش چشمگیری در بهینگی و پیشرفت تکنولوژی ایران نگریستنی میباشد.
این گونه نگرش و روشها که به چهرهیِ طبیعی پدید آمده و برآورندهیِ نیازهای سیستم تکنولوژیک میباشند, در پایان روز
به این انجامیدهاند که دوستیها کم کم ژرفی و اهمیت خود را از دست داده و به چهرهیِ "سرگرمی ناب" درآمدهاند.
نیاز به داشتن دوستان و نزدیکانی که کس میتواند روی آنها شمرده و در زندگی به آنان تکیه کند و نیز تکیهگاه آنان باشد
نیازی طبیعی بوده و در جامعهیِ نخستینی (بدوی) بخوبی کار میکند, ولی همین نیاز در جهان فندزده و تکنولوژیک بسختی
برآورده میتواند بشود, زیرا برتری دادن سود گروه کوچک خود (خانواده, دوستان, ..) به سیستم (دولت, میهن, جهان)
بروشنی در ستیز با سیستم و کارکرد او میباشد و کشوری که بیشتر شهروندانش اینگونه باشند, خواه ناخواه
در میدان رقابت از کشورهایی که اینگونه نباشند پس خواهد افتاد; چیزیکه همین امروز زنده نگریستنی میباشد.
این چرخش در پایان به این انجامیده که دوستان کس دیگری نقش بسزا و مهّمی در زندگی
وی ندارند و سرنوشت کس بجای آنکه در دستان او و یا دوستان و نزدیکان وی — کسانیکه او
به آنان دسترسی نزدیک, فیزیکی و پس تاثیرپذیر دارد — باشد, در دستان سیستم جای گرفته است.
--
همهیِ این فاکتورها دست در دست هم به این میافزایند که گروهکهای هستهای همچون خانواده, یا دوستیها
در برابر گروههایِ بزرگتر همچون میهن, دولت بختی ندارند و اگر هم داشته باشند, دشمن سیستم به شمار میروند.
همسنجی شود عضوهای یک گروه مافیایی که دوستی و رفقای خود را به سود و رفاه سیستم برمیگزینند.
ازهمینرو, پیوندهای دوستی نیز بمانند دیگر چیزها از درون تُهی شده و به ابزاری دیگر برای سرگرمی بدل گشته اند:
برای نمونه در همین سخنگاه کاربر [MENTION=299]Dariush[/MENTION] در جایی سخن از این برده که هنگام رویارویی با
مشکلهای مالی دوستان وی به یاری اش آمدهاند. این شیوه هنوز در کشورهای کمتر پیشرفته مانند ایران
به چشم میخورد (چراکه در ایران سیستم هنوز پیشرفته و "عادل" نیست و هر کس باید خود گلیمش را
از آب بیرون بکشد و پس دوستی و خویشاوندسالاری), ولی در کشورهای پیشرفتهتر و بافرهنگتر بسختی به
چشم میخورد و در آنجا کسانیکه دچار اینگونه مشکلها میگردند خود را تنها و رودررو با سیستم و عدالت قضایی میابند.
Ouroboros نوشته: علاوه بر نابودی تکنولوژی مدرن(که اضافه بکنم از نظر من ناخواستنی نیست)فاجعهی تکنولوژیک(فاجعه برای سیستم تکنولوژیک)از طریق روشهایی دیگری هم میتواند رخ بدهد. از جمله پدید آمدن دولت-خدا(که به نظر بسیار نزدیکتر است از آنچه حتی بدبینترین ما گمان میکردند، بنگرید به ماجرای NSA)یا ماشین-خدا(ابر-رایانهای هوشمند)اینها محتملتر هستند چون ما در حال حرکت به سویشان هستیم.
از دیدگاه کازینسکی, من و بیگمان اگر نه اکثریت مطلق بسیاری دیگر, هیچکدام از این رویدادها, جایگزینی با ماشینهایِ
هوشمندتر, یا فروافتادن از جایگاه آدمی به تراز و جایگاه حیوانات خانگی و .. خواستنی نمیباشند; ازینرو گفتمان تکنولوژی.
.Unexpected places give you unexpected returns