05-19-2015, 08:26 PM
Mehrbod نوشته: در نوشتهیِ بالا بازههایِ زمانی همچنان روشن نیستند, ما بهترین زمانه را همان زمانهیِ شکارچی-گردآوران
یا hunter-gatherers اینجا دیدهایم که این دسته هیچ پیوند به زمانهیِ نئاندرتالها یا بدتر از آن, عصر یخبندان! ندارند.
نکتهیِ دوم این است که تکنولوژی, یا اگر بخواهیم واژهشناسی درستتری کرده باشیم, تکنیک یک مفهوم بسیار
گسترده دارد و نه شدنیست که آنرا از پایه زدود, نه چنین چیزی خواستنیست. آنچه در گفتمان فندشناسی به میان
آمده است این میباشد که تکنولوژیهایِ مدرن آن دستهای میباشند که آزادیهایِ ما را گرفته و ما را به نابودی,
یا نابودی فیزیکی و یا بدتر, نابودی آدمیت و جایگزینی با روبات (یا آدمهای برنامهریزی شدهیِ ژنتیکی) و همانند پیش میرانند.
پس برای نمونه, یک شکارچی-گردآور هم نیزه و سپر دارد, و این ابزارها خود تکنولوژی به شمار
میروند, یا هتّا شیوهیِ جنگ و استراتژی یا همکاری هم خود فند و پس تکنیک به شمار میروند, ولی اینها
تکنولوژیهایِ خُرد و از آن بسیار مهمتر, خودگردان / autonomous میباشند.
تکنولوژیهایِ نُوین بوارونه, در دستهای جای دارند که ناخودگردان و وابسته به همدیگر میباشند. برای نمونه
در وابستگی به برق میباشند, و خود برق باز در جایگاه خود وابسته به تکنولوژیهای سدسازی و توربینهایِ بادگردان
و جزان میباشد و خود این دو باز در وابستگی به تکنولوژیهایِ ترابری و راهسازی و راهکشی میباشند و همینجور به پیش.
این دسته از تکنولوژیها, تکنولوژیهای ِ ناخودگردان و متمرکز تکنولوژیهایِ نُوین و [پسا]صنعتی نامیده میشوند.
جدی جدی این سخنان دارد مایه نگرانی میشود!
جدا از اینکه فکر ِ بازگشت دست جمعی انسانها به «مام ِ طبیعت» به خودی خود نشانگر توانِ بالای خیالپردازی شخص متفکر
یا اندیشمند دارد، من نمیدانم شما آن ماشین زمانی که ما را یکراست میبرد به 30 هزار سال ِ پیش، نه کمی عقبتر و نه
کمی جلوتر را از کجا آوردهاید!
مهربد البته خوب میداند که طبیعت قطعیت ندارد، خوب میداند که آخرین عصر یخبندان به کمتر از 50 هزار سال پیش بازمیگردد،
خوب میداند که ناشناختهترین مجهولات برای انسان، هتا با تمام حجم دانشی که اکنون در اختیار دارد، شرایط جوی، آیندهی زمین،
پیشبینی رخدادهای طبیعی و ... است، خوب میداند که خودِ اجتماعات و مدنیت چه کارکرد گستردهای در تاریخ بشریت داشتهاند
با اینحال همچنان ترجیح میدهد بر موضع خودفریبانهی خویش پافشاری کند.
من همانطور که پیشتر گفتم، وجود انسان تنها با مدنیتاش است که برایم اهمیت و معنا دارد، وگرنه بود و نبود چند انسان وحشی و بربر گسترده
در سراسر جهان پهناور برایم فرق چندانی ندارد. به همین خاطر است که شاید ما نمیتوانیم به نقطهی مشترکی برسیم.
موضوع مهم دیگری که مهربد پیوسته به آن اشاره میکند، آزادی انسان در طبیعت است که تکنولوژی بسیاری از آنها را
گرفته است؛ من فقط اشارهی کوتاهی بکنم به اینکه مهربد غافل از این است که خود طبیعت محدودیتهای بسیاری را بر انسان
تحمیل میکرده و تکنولوژی چیزی نیست جز تلاش انسان برای فائق آمدن بر محدویتهایی که طبیعت بر انسان تحمیل میکرد.
مثلا شما اگر در کوهپایههای زاگرس زندگی میکردید، فصل پائیز و زمستان ناچار بودید برای فرار از دست سرما و نمردن، به دشتهای
پست ِ مریوان مثلا کوچ بکنید، و وقتی که هوا گرم شد، دوباره برگردید به خانهی ییلاقی خویش در کوهپایهها؛ اکنون شما میتوانید یک خانه
در هر کدام از این مناطق که خواستید داشته باشید و در همانجا سکنی داشته باشید و یا آنکه همچنان دو خانه داشته باشید.
شما اگر نوک ِ کیرتان را زنبور نیش میزد و گوشت ِ اضافه میآورد و راه خروج منی از آن بسته میشد، نمیتوانستید
صاحب فرزند شوید؛ آنگاه با خود میگفتید «آخه من چقد میتونم بدبخت باشم که یه زنبور منو مقطوعالنسل کنه»، انوقت
بود که میرفتید پیش ِ جادوگر قبیله تا شما را درمان کند، او نیز در ظاهر برایتان یک وردی میخواند، در خفا اما با زنتان یک جماعِ
حسابی میکرد! چند ماه دیگر که شکم زنتان باد میکرد، شما خوشحال میشدید که درمان شدهاید، اما چند سال که میگذشت
و فرزندتان هر چه بیشتر به رئیس قبیله شبیه میشد، بیشتر بر شگفتی شما افزوده میشد و وقتی این شگفتی تبدیل به آن
یقین کشنده و ویرانگر میشد، دیگر به این نتیجه میرسیدید که از فرطِ بدبختی خودکشیلازم شدهاید!
من بیش از این روده درازی نمیکنم که این بحث را بیش از این نیز نشاید؛ شما خود میتوانید با مشاهده در زندگی شخصی خود
و محدودیتهایی که طبیعیت بر انسان ِ بدوی اعمال میکرد و امروز دیگر وجود ندارند، به قضاوت این بحث بنشینید.
کسشر هم تعاونی؟!