04-09-2012, 09:50 PM
Archive: zandiq.com - Q&A - #5
***
Mazdak Bamdad
08-31-2008
پیک 161
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط امیرخان
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post58869
ندارید؟!
پس خواهشمندم در برگ نخست،بفرمایید که در این زمینه سواد ندارید . . .
دل خوش کرده بودیم که شاید پس از عمری ، چیزی از زبانتان بیاموزیم!!
به هر روی . . .
من لینکی از دانشگاه کرنل یافتم در این زمینه؛اگر خواستید،شما نیز بخوانید تا آگاه شوید:
http://arxiv.org/PS_cache/arxiv/pdf/...808.2805v1.pdf
نه این آگاهی كارشناسی ویژه بدرد من نمیخورد و بگفته ی باختریان،
تهیگاهی ( gap ) در دانش من بشمار نمیرود، همانگونه كه دانستن
شمار گربه های مرلین مونرو بدرد من و بیشتر خوانندگان نمیخورد. برای همین هم پاسخ شما را چنان دادیم كه عاقلان دانند! •
***
Mazdak Bamdad
08-31-2008
پیک 162
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط kamran333
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post58724
مزدک عزیز پرسشی مطرح کرده بودم که شما به زیبایی پاسخ داده بودید
اما هنوز کاملا آن را متوجه نشدم (تازه فهمیدم !) اگر ممکن است بار دیگر مرا راهنمایی بفرمایید
پرسش در مورد عدم بود که فرمودید چیزی به نام عدم وجود ندارد و آنچه هست بی اثر کردن یکدیگر است . مثلا در این اتاق صندلی وجود ندارد=صندلی+فردی که صندلی را جابجا می کند
در هر دو حالت صندلی نیست در حالی که در واقع وجود داشته است.
اما پرسش من اینست اگر بخواهیم همه نبودن ها را به چنین رفتاری از وجود نسبت دهیم این پرسش پیش خواهد آمد که آیا ممکن است اصلا صندلی هیچگاه وجود نداشته است؟(عدم هم یک گزینه برای انتخاب شود توسط کوارک ها و...) در اصل بنظر می آید دو حالت موجود است یکی این که صندلیدر اتاق + جابجا کننده یا دو موج که یکدیگر را نیست می کنند وجود داشته باشند اما به علت چنین رفتاری در نتیجه عمل مشاهده نشوند یا دوم اینکه اصلا وجود نداشته باشند.
اگر هیچ گاه موجود نبوده باشند چه؟ آیا تساوی نتیجه در دو جمله روبرو معنایشت این است که همیشه دو چیز یکدیگر را ناکار کرده اند؟>>>> صندلی اینجا نیست=صندلی هست+ جابجا کننده صندلی
باز من مشکل دارم که بپذیرم حتما عدم گزینه ای نیست.
ممنون می شوم اگر راهنمایی بفرمایید
باید در تاریخ به پس رفت و اندیشید كه اصولا ً چگونه آدمی
با مفهوم بود و نبود ( وجود و عدم) آشنا شده است؟
با كمی اندیشه میتوان دریافت كه این مفهوم از جنبش ذرات
ماده و ثبت آن در ویر ( حافظه) پدید امده است. برای نمونه
در می یافتند كه روشنی روز با تاریكی شب، یكسان نیست
و در این یكسان نبودن، چیزی دگرگون شده و در "جا" و
چینشی كه در پیش بوده ، دیگر " نیست". یا حالتی كه پیش
از نوشیدن آب هست، پس از نوشیدن آن حالتی دیگر است
و همان نیست، سیرابی با تشنگی یكی نیست و در یكی چیزی
هست كه در ان دیگری نیست و بوارونه. ولی آدمی هرگز
نیستی مطلق و غیر نسبی را آروین نكرده و نمیتواند بكند
چون نیستی راستین وجود ندارد. همه ی ذرات جهان همواره
و در هر زمان وجود دارند، منتها در یك چینش دیگر.
برای همین مفهوم نیستی تنها به چینش ها و دگرگونی ها
بر میگردد و نه به خود هستی كه همان ماده و جنبش است.
پس اگر میگوییم كه صندلی وجود ندارد، به این چم است كه
چینش ویژه ای از ذرات كه به ریخت صندلی است، وجود
ندارد/ یا در یك زمان و مكان ویژه وجود ندارد.
اگر میگوییم كه دراكولا وجود ندارد، به این چم است كه
چینشی ویژه كه یك پیكری را درست كند كه هم خون آشام
باشد و هم پرواز كند و هم از صلیب بترسد و غیره، وجود
ندارد و یا نمیتواند طبق قانون های مادی وجود داشته باشد.
اصولا ً ادعای وجود و یا عدم وجود هر چیزی كه اثر مادی
بدان نسبت داده شود، در حقیقت همان ادعای وجود و یا
عدم یك گونه چینش ویژه ی ذرات مادی است و نمیتواند
به خود ماده برگردد. برای همین هم نمیتوان گفت كه مثلا ً
زمانی ماده وجود نداشته است و نمیتوان گفت كه خدایی
غیر مادی وجود دارد ( كه اثر وجودی مادی دارد و مثلا
توفان نوح میفرستد). بكوتاهی، چكیده سخن ما این است
كه مفهوم های بودن و نبودن ( عدم و وجود) تنها در باره یچینش های مادی میتوانند بكار برده شوند و نه در جز آن. •
***
Mazdak Bamdad
08-31-2008
پیک 163
بله همچنان كه پدید امدن دزد و دزدی او از
روی فرمان زمانه است، بازخورد ( feedback )
آن هم كه همان پلیس و زندان باشد، فرمان
زمانه میباشد. بر این پایه، پادافره و گوشمالی
صدام و یا جنایكاران نیز، یك واكنش جبری بر
كنش صدام و یا تبهكاران است و معنی " گناهكاری"
آنها هم در همین است و نه به انگیزه ی اراده ی
آزاد آنها. برای فهم ساده تر، شما كار سخت میكنید
و دستتان پینه میبندد. پینه واكنس جبری بر كار
سخت جبری شماست و نمیتوانید بگویید كه چونكار سخت شما جبری بوده، پس پینه بیدادگرانه است! •
***
Mazdak Bamdad
08-31-2008
پیک 164
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط molhed
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post58918
مزدک گرامی آیا این سخن که کوه ها در سال ( یا چندین سال ) چند میلیمتر به ارتفاعشان افزوده میشود پایه و اساس علمی دارد یا خیر؟
همه چیز، و از ان میان كوه ها هم همواره در دگرگونی
هستند. در جاهایی كه كوههای جوان پدید میایند، یعنی
در جبهه ی برخورد دو تكه پوسته ی زمین بهم، روشن
است كه كوه ها بالا میروند ولی در جاهایی كه فرسایش
باد و خاك به كوه های " پیر" میتازند، از بلندی این كوه
ها كاسته میشود. امّا خود پوسته ی زمین هم میتواند به
انگیزه ی دگرگونی های ماگما ( مواد مذاب جبه زمین)
بالا و پایین بیاید. البته با وجود این نوسان ها، روند كلی
بسوی سرد شدن زمین و ماگمای درون است كه احتمالا ً
به كلفت تر شدن پوسته ی زمین كه مانند تخته چوبی
روی دریای ( ماگما) شناور است می انجامد و این هم
به بالارفته كل پوسته ی زمین و افزایش كران گویال ( قطر كره ی) زمین . •
***
Mazdak Bamdad
09-01-2008
پیک 165
در اصل یك ابزار اندازه گیری از روی ستارگان و
گویال های اسپاسی بود كه گویا یونانیان نخست بار
درست كردند و سپس بدست مسلمین افتاد كه از ان
برای قبله یابی و غیره هم سود میبردند و همچنان
كه امروزه، شیادان و رمالان نوین، از دستاورد های
دانش و فند، مانند عكاسی كرلیان و واژه های انرژی
و .. برای شیره مالیدن به سر مردم كم سواد و شیفته
دانش سود میبرند، گروهی هم در گذشته ی نه چندان
دور، از این ابزار اندازه گیری برای فالبینی از روی
ستاره و وانمود كردن اینكه اینها در سرنوشت مردم
كارگر است، سود میبردند و البته تا احمق در جهاناست، علی ساربان است! •
***
Mazdak Bamdad
09-06-2008
پیک 166
این واژه اكنون در نزد مردم، تنها به دریافت و
خرد آدمیان گفته میشود و گاه بیشعور را بجای
سبكسر ( احمق) و بیخرد هم بكار میبرند. ولی
در اینجا ما با چم بنیادین ان سروكار داشتیم،
یعنی توان گرفتن داده ها و واكنش در برابر
آنها، چه با محاسبه پیچیده ی دستگاه های
ویژه كار ( متخصص) داده پردازی، مانند مغز
و یا پردازشگر رایانه، و چه با محاسبه ی
ساده تر ، مانند محاسبه ی مكانیكی و سرانجام
واكنش یكراست و بیمیانجی ( مستقیم) در خود
ذرات بنیادین.
اصولا ً همه ی این محاسبه ها، به همان محاسبه
بنیادین ذرات بنیادین كه سرشت مادی آنهاست بر
میگردد.
برای نمونه، روند " بینایی" و دریافت آنرا در
باره ی آدمی اگر نگاه كنیم، میبینیم كه فوتون
ها به یاخته های شبكیه برخورد میكنند و در
این یاخته ها، مولكولها و در آن مولكول ها
اتم هایی است كه با دریافت این فوتون، الكترون
آزاد میكنند و بدینگونه، شبكیه ی چشم، دریافت
فوتونی خود را به سیگنال كهربایی (الكتریكی)
دگرگون میكنند. حال این الكترون ها و سیگنال
های كهربایی از راه عصب ها، كه با یون ها
و سرانجام با ذرات بنیادین كار میكنند، به
نورون های مغز رسیده و این شبكه ی گره های
نورونی، این سیگنال های اندرشد ( ورودی)
را بسادگی به سیگنالهای برونداد ( خروجی)
دگرگون میكند ، آنهم از روی سیستم و سنگینی
هر گره نورونی كه همان آروین ها و غریزه ها
و یادمان ها و خواست های ما را در بر دارند.
دنباله دارد.. •
***
Mazdak Bamdad
09-08-2008
پیک 167
از اینرو میتوان گفت كه نه تنها شعور، بلكه همه رفتار های مادی
چه ماده كانی و چه ماده ی زیستی (آلی) باشد، به همان قانونمندی
مادی كه در فیزیك كوانتوم دانسته شده است بر میگردد و هر گونه
پیوند انگیزشی ( علّی) دیگر، یا باید به این فیزیك برگردد و یا
اینكه تنها ادعای بی پایه و بی فرنود است.
برای نمونه، اگر كسی ادعا كند كه با گفتن " باز شو"، در باز میشود،
باید دید كه آیا این كار از راه " قانونی" انجام میشود یا خیر. یعنی
اگر مثلا ً یك دستگاه الكترونیكی كه آوا را میگیرد و جمله ی " باز شو"
را بازشناسی میكند در ان درب جاسازی شده باشد كه سپس به
یك موتور كهربایی ( برقی) دستور بدهد كه درب را باز كند، انگاه این
كار از راه قانونی انجام شده و درست بودن ان اثبات میشود.
ولی اگر این میانجی ها نباشند و او ادعا كند كه مثلا ً خود درب ، این
شعور و دریافت ( فهم) را دارد كه جمله ی او را بفهمد، آنگاه گرچه
درب و ذرات آن دارای شعور آغازین و نخستینی میباشند، ولی این به
آن اندازه نیست كه بتوان ادعا كرد كه درب مثلا ً این جمله ی آدمی را
هم درمی یابد. بلكه دریافتن آن، از همان راه قانونی است كه در ورژن
نخست، بازگو نمودیم.
بزبان دیگر، ماده قانونمند است و شعور او هم پیرو این قانون هاست
و دارای تراز های گوناگون پیچیدگی است، بسته به این كه این ذرات
تا چه اندازه بگونه ی سازمان یافته با هم همكاری كنند كه آگاهی های
پیچیده تری را " دریابند".
سفسته و یا ترفند این رمال ها و مذهبی ها هم در این است كه این
تراز های شعور و همكاری سیستماتیك را یادآوری نمیكنند و میگویند
چون ماده شعور دارد، مثلا ً میتواند خدای را حمد بگوید و یا با بسم الله
مثلا ً گلها بهتر شكفته میشوند ! و همه ی این ها باز بی اینكه " راه"این پیوند را هم بنمایانند! •
***
Mazdak Bamdad
ديروز
پیک 168
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط max
درود,
مزدک جان دسترسی من برای پست زدن همچنان بسته است از اینرو پرسش خودم در
جستارتان رو دوباره همینجا میفرستم: قبل از هر چیز در مورد اندیشه کمونیسم
بررسی ها و فکرهایی که کردم سرانجام متقاعد شدم که حق با شماست و چنین
سیستمی در صورت پیاده شدن شانس بالاتری برای بقای انسان می آورد(نمونه
یاخته های بدن و تندرستی پیکر -> کمونیسم و شانس بقای بالاتر پیکر نژاد
انسان) اما پرسشی که این میان واسه من پیش میاد اینه که, اگه در نگر
بگیریم که انگیزه زندگی کردن ما بر پایه لذت و درد بنا شده و لذت و درد به
شکلی "غیر مستقیم" بر پایه فراگشت: ماده -> اتم -> یاخته -> ژن
-> آدم -> اجتماع و نژاد آدمی در تراز بالاتر به قوانینی برمیخوریم
که از کارکرد درست پایین ایجاد شده و در تراز بالا و پایین معنی ندارد,
مثلا در آدمی به چیزی به نام "لذت و درد" برمیخوریم که مستقیما برای ژن و
یا تراز بالاتر, نژاد آدمی معنی ندارد اما برای خود فرد مهمترین علت به
زندگی ادامه دادنشه. و حالا اگه به فردی که نظام سرمایه داری به سودشه بگن
میتونی توی این دو تا سیستم حق انتخاب داشته باشی که یکیش برای نژاد آدمی
ایده آل تره و یکیش برای خودت, روی چه منطقی باید دومی رو انتخاب کنه؟
صرفا چون منطق "بر پایه ژن ها" این حکم رو میده و در کنارش لذت مختصری از
آدمی خوب بودن و دوراندیش بودن میده؟ برای نمونه در یک سیستم سرمایه داری
مانند آمریکا, افرادی که خودشونو باهوش تر میدونن میتونن با زرنگی(؟) و
خوردن حق بقیه و کمی ریسک(هیجان؟) منابع بیشتری بدست بیارن و زندگی تجملی
و لذت بخش تری داشته باشند و به نوعی انگل باشند. این افراد چرا بایستی با
ایجاد سیستمی که سود شخصی کمتر دارد(زندگی کمتر تجملی, کمتر خوردن و
خوابیدن و از دسترنج بقیه استفاده کردن) شانس بقای ژنهای خود را بالا
ببرند در صورتی که بهشون لذتی نمیدهد؟ منطقا, برای بهینه بودن شانس بقای
ژن و آدمی, کمونیسم گزینه بهتری نسبت به سرمایه داری محسوب میشه, اما بر
پایه بهنیه بودن "زندگی محدود" فرد در این دنیا چه؟
بله، همانگونه كه گفتید، آروین و فراگشت پیكر ما در
میلیونها و شاید میلیارد ها سال، نشان میدهد كه
یك سامانه ی كارآمد مركزی میتواند بهزیستی و
فرازیست وند های ان سامانه را گارانتی كند.
از زمان جنینی، بخش كردن كارها و خویشكاری
های گوناگون میان یاخته ها آغاز میشود و هیچ
وندی نمیتواند بدون وند دیگر باشد ولی همچنان
پیكر، دارای بازده ی بالا و بخت فرازیست باشد.
این " خرد" و همكاری سامانمند را زمانه و زندگی
و واقعیت جهان بیرونی بر دوش یاخته ها ی ما
نهاده و ما از كامیاب ترین جانوران شده ایم.
البته جانداران تكیاخته ای مانند باكتری ها و ویروس
ها هستند ولی تراز زندگی و دریافت آنها از جهان
هرگز به پای آدمی نمیرسد و هرگز زیبایی مثلا ً
سنفونی بتهوون و فرود و فراز خورشید در دریا
را نمیتوانند دریابند.
از انجایی كه آدمی هم خود سرانجام به انگیزه ی
فراگشت و فشار زیستبوم، یك جاندار همبودین شده
است، با همان یاخته ها سنجش پذیر است.
برای اینكه همبود ما هم بخت فرازیست و بهزیستی
داشته باشد، همچنان كه هر یاخته آزادی بیان دارد
و میتواند درد و یا خوشی و گرما و سرما را به
مغز از راه پیك عصبی برساند، هر آدمی هم باید
بتواند خواسته ها و نیاز های خود را به مركز
فرماندهی برساند و در تعیین سرنوشت خود ، كارگر
باشد. خویشكاری سامانه هم این است كه درست
مانند یك پیكر، به او نیاز های او را برساند، همچنان
كه كار و كنش شما، به همه یاخته های شما از راه
خون ، یعنی انرژی و اكسیژن و خانه ی آسوده و
گرم و خوشی های دیگر میرساند. آیا هرگز یك یاخته ی
تنها میتوانست در ویلا زندگی كند و گردش كند و ..؟
خوب اگر اكنون گروهی به هر انگیزه بر آن باشند كه
برای سود كوتاهزمان خویش، از راه همكاری و
همبستگی همگانی بیرون بروند، مانند آن یاخته های
چنگاری هستند كه نخست فراوان و چاق میشوند ولی
سپس با از میان بردن پیكر، خودشان هم با ان از میان
میروند. به این میگویند یك جاندار احمق.
ویژگی جانداران احمق هم اینست كه خود ژن و نژاد
خویش را از یمان میبرند، گرچه كوتاه زمانی بهره مندی
های بسیار بالایی هم داشته باشند.
برای نمونه، سران كنونی در جمهوری اسلامی، جیب
ها و شمارهای بانكی خود را پر میكنند ولی بخت
فرازیست كشور هرروز كمتر شده و سرانجام،
با از میان رفتن كشور به هر انگیزه ای، بهره مندی
آنها هم پایان گرفته و چه بسا به پادافره و خشم مردم
و جهانیان حتی دچار شوند.
از این نمونه ها در تاریخ بسیار است كه مثلا ً شاهان بزرگ
نیز سرانجام در ماتگه حرمان در ناكامی جان سپرده اند.
ای بس شه پیل افكن، كافكند به شهپیلی
شترنگی تـقدیـــرش، در ماتــگه حرمان
اكنون نیز با پیشرفت آدمی و رسیدن به تراز فراورش
بالا و دستاورد های فندی و انسانی، كم كم دارد به این
اندیشه میرسد كه بهره كشی آدمی از ادمی بر پاد
فرازیست بهینه ی آدمی و خوشبختی وی است، ارج
آدمی را از او میگیرد و زیستبوم را نابود میكند و
كژی و كاستی و بدكاری را در میان مردم پدید میاورد
و اندیشمندانی مانند مزدك تا ماركس به این جا رسیدند
كه " دارندگی ابزار فراورش" مهاد و بنلاد این بدبختی
است. از كوروش تا جهان پیشرفته ی كنونی به منشور
حقوق بشر رسیدند و برای نمونه، دارندگی آدمی بر
آدمی را ، یعنی همان برده داری را غدغن كردند.
پس میبینیم كه مرز دارندگی به همان فرازیست و خوشبختی
بشر مرزمند است و نمیتوان فرای آن باشد. بر این پایه
گرچه در منشور حقوق بشر نوشته است كه " دارندگی"
ارجمند است، ولی چون خود این منشور به انگیزه ی
خوشبختی آدمی نوشته شده است، هیچكدام از مهاد های
ان نمیتوانند پادآماج باشند ( نقض غرض كنند)، برای
نمونه، همین كه گفتیم كه داشتن برده (آدم) دیگر ارجمند
نیست، یا اگر شما در زمین خودتان خشخاش (تریاك ) بكارید،
شما را گوشمالی داده و یا زمین را از دستتان میگیرند.
دارندگی بر ابزار فراورش هم همین گونه ، بر پاد فرازیست
و بهزیستی ادمی است و سرانجام مانند برده داری برخواهد
افتاد و در همان منشور حقوق بشر هم بروشنی نوشته خواهد شد،
چون این دارندگی خودویژه نیست و به سرنوشت همگان پیوند دارد، چنان كه گفتیم. •
آروین=تجربه
فرگشت/فراگشت= تكامل انواع
زیسبوم= محیط زیست و " طبیعت"
مهاد= اصل
بنلاد=بنیاد=اساس
دارندگی=مالكیت
فرازیست= بقا=survive
چنگار= سرطانوند=عضو
سامانه=نظام، سیستم
سامانمند =سیستماتیك
پادآماج=ضد هدف
خویشكاری=وظیفه
همبود= جامعه
همبودین=اجتماعی فراورِش=تولید ( محصول)
***
Mazdak Bamdad
04-01-2008
پیک 169
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط گودزیلا
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post42007
اگر ممکن هست فرق کمونیسم با سوسیالیسم با مارکسیسم و اقسام دیگر این گونه طرز تفکرها را بیان کنید
#5
#9
#12
#21
***
Mazdak Bamdad
04-01-2008
پیک 170
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post40047
..لطفا در مورد منابع قابل دانلود که بتوانند مثل یک جزوۀ آموزشی مارکسیسم را معرفی کند حرف بزنید !
ـ ماتریالیسم دیالک تیک نوشته: امیر نیک آئین
ـ ماتریالیسم تاریخی نوشته: امیر نیک آئین
ـ یادداشت ها ونوشته های فلسفی نوشته: احسان طبری
ـ واژه نامه سیاسی نوشته: امیر نیک آئین
ـ قیام های مردمی در ایران و نقش آفرینی مذهب در آن ها
***
Mazdak Bamdad
04-01-2008
پیک 171
نقل قول:
[quote]نوشته شده توسط گودزیلا
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post42014
من در جایی دیگر خو
.Unexpected places give you unexpected returns