پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-08-2012
Havadar_e_Democracy نوشته: به نظر میرسه [B]مهربد[/B] گرامی مطالب مربوط به انجمن هایی که قبلا بودن و الان نیستن رو در اختیار دارن.اگه امکانش هست هم ایشون و هم دوستان دیگه هر قدر از این مطالب رو دارن به اشتراک بذارن تا بقیه هم استفاده کنند.
sonixax نوشته: کسی آرشیو گفتگو رو نداره ؟
شوربختانه همه گفتگو را ندارم، ولی چند تایی از جستارها را بایگانیده بودم.
جستار کنونی را به چیدمان زیر از بایگانی میآورم:
- gozareforum.com (بسته شده)
- goftegu.com (بسته شده)
- zandiq.com (بسته شده)
- andishehaa.com: فاروم به قول میلاد "عندیشهها" هنوز در دسترس است، ولی داشتن یک رونوشت بد نیست.
- ...
پ.ن.
اگر کسی از دوستان بایگانی گفتگو را داره به من پیغام بدهد تا آن را ویراسته و آپلود کنم.
پ.ن 2.
اگر بایگانی این جستار از زندیق را دارید pm بدهید.
پ.ن 3.
بایگانی زندیق نیز یافته و افزوده شد.
***
پیوست افزوده 1:
نوشتههای زیر از سوی کاربر "مزدک بامداد" و همچنین وبلاگهای گوناگون دیگری رونویسی شدهاند.
مزدك
www.daftarche.com]" class="mycode_img" />
05-05-2009
طبری مینویسد:
وقتی كه 10 سال از حكومت قباد گذشت ، موبد موبدان و بزرگان بر آن شدند كه او را از سلطنت فرود آرند و بزندان گذارند ، زیرا وی از مردی بنام مزدك پیروی میكرد كه میگفت :
خداوند رزق و روزی را در انسانها مساوی قرار داده است ولی این مردمند كه در میان خود بظلم میپردازند . و آنان كه اموال و زنان و توشه بسیار دارند ، بر دیگران برتری نخواهند داشت .
----
البته مایه ئ نازش (افتخار) ایرانیان باید باشد كه نخستین
سوسیالیست و انقلابی جهان یك ایرانی بوده است.
همچنانكه نخستین فرمان حقوق بشر را یك ایرانی داده است.
مثلا آنزمان ( 2500 سال پیش) وی برده داری را برچیده است
در حالیكه اسلام برده داری را هنوز منع نكرده است!
www.daftarche.com]" class="mycode_img" />
-----------------------
خـرد، زنده ی جــاودانی شنــاس
خرد، مایه ی زنـــدگانی شنــاس
چنان دان هر آنكس كه دارد خــرد
بــه دانش روان را هــمی پـــرورد
***
مزدک بامداد که بود؟
مزدک خود چگونه میزیست؟
در نخستین سالهای پادشاهی قباد ،مرد اندیشمندی به نام مزدک پسر بامداد با تلفیق دین مانی و زرتشت و عقاید افلاطون (در کتاب جمهوریت)،کیش و آئین تازه ای عرضه داشت که اساس آن براصلاحات اجتماعی بود و می توان آن را نوعیکمونیسم یا مسلک اشتراکی دانست.غالب مورخان قدیم،مزدک را به اعتقاد به اشتراکی بودن زن متهم کرده وی را شخصی اباحی(ملحدی که همه چیز را مباح شمارد)معرفی نموده و در باره ی او به جعل اخبار دروغین پرداخته اند.
اما باید دانست که مزدک مردی زاهد و پرهیزگار بود و چون از برگزیدگان و روحانیون مانوی به شمار می رفت، از خوردن گوشت و معاشرت با زنان خودداری می کرد و در واقع این دو کار را بر خود حرام می دانست.
مزدک می گفت:از آنجا که کینه ها و نا سازگاریها همه از نا برابری بین افراد سر چشمه می گیرد،لازم است عدم مساوات از میان بر داشته شود.خداوند همه ی وسایل زندگی را در دسترس بندگان خویش قرار داده است تا آن را به طور برابر میان خود قسمت کنند،به نحوی که هیچ کس محق و ماذون نیست که بیش از دیگران صاحب مال و زن باشد.
به عقیده ی مزدک پنج نوع بدی،آدمی را از راستی باز می دارد :تعصب،خشم،انتقام،نیاز و مالکیت ـکه به نظر وی نوع اخیر از همه مهمتر است ـکسی که از بدی ها بپر هیزد،به خدا می پیوندد.
او می گفت نا برابری در ثروت،تعصب و مالکیت و نیاز را به وجود می آ ورد و در نتیجه ی آنها،خشم و انتقام بین مردم پدید می گردد. پس بر بینوایان و بی چیزان واجب است که بر علیه ثروتمندان سنگدل بستیزند و نگذارند توانگران هر روز توانگرتر و ناتوانان هر روز ناتوانتر شوند.خداوند همه ی بندگان را دوست دارد و نعمت وثروت را در اختیار همه گذاشته است
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-08-2012
Archive: gozareforum.com - #1
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
پرسش و پاسخ های فلسفی/ دانشیك با مزدك
در اینجا پرسش و پاسخ هایی با مزدك، از فاروم های دیگر
باز تابیده میشود. گذشته از این، برای پرسش و پاسخ با دوستان
هم آماده هستیم .
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
نقل قول:می خواستم بدانم از دید دگر اندیشان، حقیقت و واقیت چگونه تعریف می شود؟
حقیقت چیزی نیست جز شناخت درست از واقعیت جهان " بیرونی".
تنها با این شناخت درست شما میتوانید واقعیت را بسود فرازیست
بهینه ئ خود دگرگون كنید.
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
نقل قول: اگر ممکن است توضیحی نیز در مورد جهان بیرون و درون دهید
چشم،
وقتی شما در رایانه، مثلاً یك بازی میكنید كه در آن فرمانده یك كشور
و گروهی سربازان در یك سرزمین هستید، آن جهان دارای وجود
مجازی است و از حركت الكترون ها درست شده، حركت در آن جهان
حركت مجازی است كه بدان میتوان holomovement گفت. درست
مانند حركت قطار بروی پرده ئ سینما.
ذهن ما هم درست مانند این جهان رایانه ای و یا این سینما، بازتابی از
جهان بیرونی را با حركت یونها و سیگنالها میان نورون های ماتریكس
مغز درست میكند ، تا مغز توانا به محاسبه پاسخ به كنش ها و داده های
جهان بیرون از ذهن، یعنی جهان واقعی و مادی بشود.
البته جهان ذهنی هم جهانی مادی است ( از كاركرد نورونها و یونها و ..
درست شده) همچنان كه پرده ئ سینما و نور پروژكتور مادی هستند،
ولی قطاری كه بروی پرده حركت میكند، در حقیقت قطار نیست، بلكه
بازتاب یك قطار در جهان بیرون از سینماست.
پس ما دو جهان داریم، جهانی بیرون از سیستم سیبرنتیك خود و جهانی
كه رایانه مركزی سیستم ما ، یعنی مغز، برای توانا ساختن ما به واكنش
برای ما پرژكت و سینما میكند. بر این پایه ، ما میتوانیم در ذهن خود
با سود بردن از توان تركیب combination ، موجودات ذهنی صرف،
یعنی بدون همتای خارجی و واقعی آنهم بسازیم، مثلاً میتوانیم مفهوم اسب
و مفهوم بال را با هم تركیب كنیم و اسب بالدار را در دهن خود بعنوان
موجودی ذهنی صرف پدید بیاوریم. بیشتر اختراعات برای نمونه، اینگونه
با توان تخیل پدید آمده اند، نخست در ذهن ساخته و سپس واقعی اش
را ساخته ایم. البته موجودات دیگری مانند جن و هری پاتر و خدا و .. هم
در ذهن خود ساخته و یا میتوانیم بسازیم كه همتای بیرونی و واقعی مادی ندارند.
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
نقل قول:یعنی این صفحه، یا به عبارتی این دنیا، به خودی خود ابزاری بیش نیست؟
بله، میتوان گفت كه ابزاری است كه درازای میلیارد ها سال
فراگشت ژنتیك، برای فرازیست هرچه بهتر پدید آمده است.
بویژه در آدمی توان داده پردازی بیشتر از جانداران دیگر
است ولی آنها در عوض دارای چیزهای دیگری شده اند
كه ما نداریم، مثلاً میتوانند پرواز كنند و یا چشم شهباز كه
ریزبینی ( resolution ) آن بارها بیش از چشم ماست و
یاخفاش كه " سونار" ( رادار صوتی) دارد و ما نداریم و الخ
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
نقل قول:یعنی آدمی از بدو پیدایش این ابزار را به این قدرت امروز نداشته است؟
خیر،
چنانكه اسكلت های بجای مانده از نیاكان آدمی نشان میدهد،
مغز آنها نسبت به بدن شان از امروز كوچكتر بوده و كم كم
ما به مقام " هومو ساپینس" یعنی آدم اندیشمند، رسیده ایم و
فراگشت هم یعنی این، از ساده به پیچیده و از ناكارآمد به كارآمد تر.
]
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
نقل قول:ببخشید من اینجا یه سوالی داشتم ...
انسان واقعا چه نیازی داشته كه موجودی به نام خدا را هزاران سال پیش در ذهن خودش درست كنه و شروع به پرستش اون موجود بكنه ؟؟
اصلا این ایده ی وجود داشتن موجودی برتر ازانسان كه انسان را خلق كرده از كجا اومده ؟
درسته
موجودات خیالی مثل هری پاتر و اسب بالدار فقط ساخته ی ذهن بشرو برای ایجاد
سرگرمی خلق شده اند .. ولی میتونم بپرسم هدف از خلق یه موجود برتر و پرستش
اون چی بوده ؟؟
به قول شما انسان اسب را دیده و بال را هم دیده
در ذهن خودش این دوتا مفهوم را با هم تركیب كرده و این موجود افسانه ای
تشكیل شده .. میتونم بپرسم انسان مفهوم خدا را چهوری فهمیده ؟؟ و چه طوری
تونسته این موجود را برای خودش توجیح كنه ؟؟
ممنون ...
از ترس.
ترس شاید یكی از بزرگترین برنامه های پایه ای است.
اگر شما و حتی افلاتون، در جنگل ناگاه با شیری
روبرو بشوید، فرصت برای برنامه های پیشرفته تر
كه بجهت پیشرفتگی " كند " هم هستند نیست، آنجا
دیگر برنامه ساده و سوزانده شده، كه تند هستند، در
بخشی از ثانیه حساب میكنند كه شما زورتان به آقا
شیره میرسد و یا خیر و بیدرنگ شما یا فرار میكنید و
یا اگر سامسون و رستم باشید، با شیر درگیر میشوید.
در گذشته هم این ترس از توفان و تندر و آذرخش
و خشكسالی و پتیاره های دیگر ( بلا های دیگر)
و دیدن اینكه موجودات زورمند تری هستند كه
دوام میاورند، سبب شده است كه انسان یك موجود
با زور خیلی زیاد تر از خود را تصور كند كه
گویا میتواند این بدی ها را كنترل و بسود بشر مهار
كند. انشتین در این باره چنین نوشته:
a God، in short، who is but a reflection of human frailty. ...
(Albert Einstein، obituary in New York Times، 19 April 1955)
البته این تنها انگیزه پیدایش مفهوم خدا و .. نیست.
همچنین است پیدایش مفهوم مثلاً " روح "، كه بسادگی
از تنفس آدمی به این مفهوم تجریدی رسیده اند، یعنی
دیده اند كه كسی كه مرده است، بر خلاف كسی كه
زنده است، از دهانش " دم "=( روح در عربی در
اصل یعنی باد و نفس و دم ) بیرون نمیاید و زمانی
كه نفس واپسین از دهان بیرون میاید( چون در مرگ،
نفس بار واپسین بیرون میاید و نه تو) و طرف میمیرد،
گفتند كه چیزی كه مایه زندگی بوده ، یعنی همان دم
( در سانسكریت همان " atma " كه به معنی
نفس و روح هم هست ( در انگلیسی odem
كه مانند " دَم " فارسی هم از ریشه ئ آتما آمده، )
از بدن وی بیرون رفته است و بدینسان مفهوم روح
پدید آمده و سپس تجرید شده است، جالب است كه در
قران هم نوشته است كه خدا آدم را از گل ساخت و
سپس برای زنده كردن او، از روح خودش در وی
" دمید " ( یعنی از زندگی و نفس خود، فوتی هم به
دماغ آدم كرده و بدینسان زندگی را هم بوی دمید)
.....
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
نقل قول:..
آیا تشخیص خوبی و بدی هم در چیپ سوزانده شده؟
..
تعریف خوبی و بدی هم از اصل فرازیست ژن سرچشمه میگیرد،
یعنی چیزی خوب است كه در راستای فرازیست بهینه ئ ژن ،
( بهینه یا optimal یعنی برای ( حاملان) ژنهای هر چه بیشتر
زندگی هرچه بهتری را گارانتی كند). اصول اخلاقی، كه همان
خوب و بد را می نمایانند، در كـُد فرهنگی ما نوشته شده و نه
در كـُد ژنتیك.
برای توضیح، ما آدمیان، مانند برخی جانوران دیگر، دارای دو
كـُد سازنده ئ جسم و رفتار خود هستیم، یكی كـُد ارثی ژنتیك
و دیگری كـُد اكتسابی و شبه ارثی فرهنگی. یعنی اگر شما
بجای ایران در شهر سالت لیك سیتی زاده شده بودید، اكنون
یلك مسیحی " مورمونی " ( فرقه ای كه در این شهر آمریكا
زندگی میكنند) بودید و خوب و بد شما همان بود كه از بچگی
در مغز شما از سوی مورمونها قیف میشد.
در جانداران هم مثلاً گوریل ها به بچشان روش شكار موریانه
را با ابزار یك تركه ئ خیس یاد میدهند و این " یاد دادن " یعنی
انتقال "كـُد فرهنگی " به زادمان پسین ( نسل بعدی).
اخلاق و خوبی و بدی هم از اینرو درست مانند كـُد ژنتیك دستخوش
فراگشت بوده و در هر جایی و جامعه ای اخلاق مناسب آن جا پدید آمده،
مثلاً دیده اند كه مهمان نوازی، گرچه كمی خرج دارد، ولی اگر
اخلاق جامعه و فراگیر بشود، ممكن است خود طرف هم زمانی
كه در نیاز و میان راه گیر افتاده است، از بدبختی و مرگ رها
شود، پس گفته اند كه مهمان نوازی خوب است، یا دیده اند كه اگر
برادر و خواهر ازدواج كنند، بچه شان معمولاً خل و چل از آب در میاید
و توان فرازیست ندارد، پس گفته اند این ازدواج " بد " است و برای انیكه
آدمها اصلاً این كار را نكنند، یك ترس از خدا و چماغ آتشین را هم
بدان چسبانیده و " شرع" درست كرده اند مثلاً...[COLOR="Silver"]
---------- Post added at 04:58 PM ---------- Previous post was at 04:56 PM ----------
[/COLOR]
Archive: gozareforum.com - #2
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
نقل قول:و چگونه یک ملت باید تشخیص درست بدهد؟
حقیقت مطلق و انحصاری؟
بیش تر توضیح میدهید؟
میدانیم كه پیروان هر دینی و حتی هر فرقه ئ كوچك دینی،
ادعا دارند كه حقیقت مطلق را در دست دارند( مثلاً بصورت
آیات یك " كتاب مقدس") و هیچكس دیگر هم این حقیقت را
جز اینها ندارد ( انحصاری) ، یعنی باقی "گمراه "، كافر
نمیدانم نجس و ... هستند، حتی درون یك دین، مثلاً اهل سنت
شیعه ها را رافضی و از دین برگشته و بدعت گذار میدانند و
شیعه ها هم آنها را ناصبی و .. خوانده به عمر و عثمان و .. فحش
میدهد و اهل بیت را قبول دارد و ... مسیحی هم هیچكدام اینها
را قبول ندارد و یهودی هم هیچكدام این قبلی ها را و هندو ها را
هیچیك از اینها و .... !!!
امّا پس از رنسانس و بیداری در اروپا و پیدا شدن آموزه های
هومانیستی و خردگرایی، این اصل در میان جهانیان پیشرفته
روشن و پذیرفته شده است كه هیچكس نمیتواند به هیچ دلیل
( چه داشتن كتاب به اصطلاح آسمانی و چه همراهی امام زمان و ...)
ادعای داشتن حقیقت مطلق و انحصاری و خطا ناپذیری را بكند و
پایه ئ دمكراسی هم همین اصل و رجوع به خرد جمعی است
كه تنها از راه آزادی بیان ، این خرد جمعی میتواند تبلور یافته
و ملتی را كه از این مهاد ( اصل) پیروی میكند، بر ملت های دیگر
كه این امكان را ندارند، برتر سازد و به بهروزی ( بیشتری) دست یابد.
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
نقل قول:با درود .بخصوص خدمت یار قدیمی مزدک که از سایت گفتمان بسیار خاطره داشتیم با هم.
لطفا
یک سوال فلسفی مرا پاسخ دهید.=ایا وجود و هستی ما باید بنده باشد که حالا
دنبال خدا بگردیم؟ایا وحدت وجود و هستی نظریه بهتری نسبت ه نظریه بندگی و
خدا نیست؟
بدید من هم این تئوری یگانگی ، گامها از تئوری جدایی
زیبا تر و اندیشمندانه تر است وآفرین بر جناب اسپینوزا.
از سوی دیگر هم دانش ( فیزیك و زیست شناسی و ..)
هم چیزی جز این نمیگویند كه گوهر وجودی همه شكل
های مادی، و همه پدیده ایی كه به غلط معنوی خوانده میشوند،
یكی است و آن همان ذرات بنیادین ماده هستند ( كه در دو
چهره ی كلان ( عمده) جرم و انرژی نمود پیدا كرده اند)
***
Mazdak
۳۰-شهر-۸۵
نقل قول:با درود
خود ترس چیست، تعریف جامعی برای آن وجود دارد؟
اگر
این گونه بوده، چرا اغلب آدمیان، این موجود را اینقدر بزرگ توصیف کرده
اند، یعنی چه آنان که در افریقا بوده اند، چه یونان و یا هر جای دیگر، چرا
توصیفات شبیه به هم در این بین زیاد است؟
ترس یك برنامه است، نرم افزار است ( software ) برای واكنش
تند ، نرم افزاری بنیادین و " نزدیك به ماشین " است. درد و لذت
و .. همه برنامه هایی هستند كه در مغز انجام run میشوند كه
فرازست ما را گارانتی كنند، درد و رنج ، برای نمونه، برنامه های
گوشمالی ( تنبیهی) و لذت و خوشی، برنامه های پاداشی هستند.
با این دو گونه كاتگوری از برنامه ها، سیستم ما در راه فرازیست
نگه داشته میشود و فراوان از جاده بیرون پرت نمیشویم.
مثلاً با كاهش انرژی و سوخت در پیكر، برنامه ی رنج دهنده ئ
گرسنگی انجام میشود، ( كسانی كه بر اثر سانحه و یا .. این
برنامه را از دست داده اند، چند گام به مرگ نزدیكترند)،
دیگر بخش های توانایی های مغزی و پیكری شما بدست و پا میافتند
( yellow alarm !) تا به چلوكبابی، نشد نان خشكی، برسید و
هر چه گرسنه تر، خوردن لذت بیشتری میدهد ( برنامه ی پاداشی)
ولی زمانی كه سیر شدید ( green status !) دیگر خوردن لذت
ندارد. همین مكانیسم در مورد تشنگی، سرما و گرما، اعمال جنسی
و .. كار میكند و شما را روی خط وسط جاده نگه میدارد( با اندكی
پیخ و تاب قابل تولرانس!)
شوند اینكه ( دلیل اینكه) این مشتركات میان همه بشر هست،
بسادگی از آنجاست كه همه آدمیان از آفریقا، و از 1 ریشه برخاسته اند و
نیاز ها و شرایط انها همه جا با درسد بالایی یكی بوده و فرهنگ های
گوناگون، از اینرو مشتركاتی پایه ای ولی جزئیاتی گوناگون و متنوع
دارند.
***
Mazdak
۳۱-شهر-۸۵
</p>
اشکان نوشته:
نقل قول:این شناخت درست با چه ابزاری باید صورت بگیرد تا به حقیقت منتهی بشود ؟؟
با عقل صرف ( عقل نوع بشر ) ؟؟!
جناب مزدک مگر اینگونه نیست که عقل انسان با هر مرحله ایی که میگذراند ، اندوختهء خود را افزایش میدهد ؟؟
چگونه میتوان بر این عقل خطا پذیر تکیه نمود و تشخیصش را در مورد حقیقت ، خالی از نقص دانست ؟؟
كسی هم نگفته است كه خالی از نقص است، ولی
میتوان بدان تكیه نمود. برای همین هم شما مثلاً برای
رفتن به حج، بجای شتر، سوار هواپیما می شوید.
مهم اینست كه بدانیم كه چیزی بالاتر
از عقل نداریم و آنچه بنام " وحی"
بخورد ما داده شده، نادرست است
( چون دانش و خرد میتواند نادرستی
گفته ها را 100٪ اثبات كند، امّا درستی-
100٪ آنها را نمیتواند)
***
Mazdak
۳۱-شهر-۸۵
</p>
ارژنگ نوشته:
نقل قول:اما این دانش و خرد نیز ، دائما در حال تغییر و نوسان است .
و نیز هنوز انسان نسبت به این دنیا ، و نسبت به سرشت و سرنوشت خویش مجهولات بسیاری دارد .
مجهولاتی ، گشادتر از « فاصله ی بین کمونیسم تا امپریالیسم » !
]
بله، ولی دلیلی نداریم كه این جای خالی را با
موجودات موهوم و جن و الله و .. پر نمائیم.
***
Mazdak
۱-مهر-۸۵
مرآت نوشته:
نقل قول:وقعا برخی اسمایلی ها از کلام گویاترند !!!
استاد یادشان رفته بنویسند :
پرسش و پاسخ های فلسفی/ دانشیك با استاد مزدك
پس خوبه شما یادتان بود!
***
Mazdak
۱-مهر-۸۵
</p>
مرآت نوشته:
نقل قول:ضمنا بنده رای اولین بار کلمه "دانشیک" را میشنوم. آیا همان دانش است که  "یک" به ان افزوده شده یا اصطلاحی خاص است؟
دانشیك، یعنی علمی.
دانش + یك=دانشیك=علمی=scientific
مانند
نزد + یك=نزدیك
تار + یك=تاریك
..
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-08-2012
Archive: gozareforum.com - #3
***
Mazdak
۲-مهر-۸۵
اشکان نوشته:
نقل قول:بله ، چاره ایی جز تکیه کردن نیست ، اما نه تکیهء صرف .
همهء حرف ما اینجاست که باید یک چیزی باشد فوق عقل که راه و طریق عقل باشد .
روشنایی صرف کافی نیست ، مقصد و راه رسیدن به اون مقصد هم مهمه .
اینجاست که ما می گوئیم : روشنائی شما عقل توست ، و راه رسیدن شما به مقصدت شرع (یعنی عامل بیرونی و فوق عقل) .
با این اوصاف شما یک دلیل محکمه پسند نمیتوانید ارائه بدهید که گزینهء "وحی" را مطرود کند .
اما
به عکس ، وحی و شرع این دلیل محکمه پسند را ارائه داده ، یعنی ناتوانی عقل
، اونهم در شناخت مسئله ایی به این مهم و پیچیده ، یعنی شناخت حقیقت .
شناخت حقیقت چگونه میسر است >>> فقط از طریق عقل !!!
آنهم عقلی که چه و چه و چه هست .
و این اصلا نمیتواند عاقلانه باشد .
از كجا بدانیم كه سخنان كسی وحی است؟
جز از راه سنجش عقلی ؟
وحی از اینرو پذیرفتنی نیست كه از 4 مرحله ئ اثبات
عقلی و منطقی نمیتواند گذر كند:
1- اثبات وجود خدا، ( كه اثبات نشده و نمیشود)
2- بفرض اثبات خدا : اثبات اینكه خدا نیاز به فرستادن " پیامبران" دارد.
3- بفرض اثبات نیاز به فرستادن پیامبران: اثبات اینكه محمد پیامبر خداست.
4- به فرض اینكه ادعا شود كه مثلاً قران وحی است،و اینكه عقل را هم
هدیه ئ خداوندی میشمارند، توضیح تناقض آن ( وحی) با دانش وخرد.
----------
اگر محك عقل را بكار نبریم، هر كسی میتواند ادعا كند كه به وی
وحی شده و ما ناچار باید از سخنان وی پیروی كنیم. امّا از كجا
بدانیم كه سخنان وی وحی است؟ ]
***
Mazdak
۲-مهر-۸۵
behrooz نوشته:
نقل قول:درود بر دوستان
از
دوست گرامی جناب مزدک پرسشی دارم ، بدید شما چرا انسان در این فعل و
انفعالات ( فرازیست و ... ) پدید آمده است ؟ به بیان دیگر آیا اگر همان
شرایط را که جهان از ابتدا داشته است فراهم کنیم باز هم منتهی به پدید
آمدن انسان خواهد شد ؟ یا این شرایط ممکن است هر بار پاسخی دیگر داشته باشد ؟
گفته میشود كه در كل كیهان ، چند میلیون سیاره
با حساب احتمالاتی، داری موجودات اُرگانیك كربنی
( یعنی همان جانوران) میباشند. ]
***
Mazdak
۲-مهر-۸۵
مرآت نوشته:
نقل قول:عجب سوالی
شما که خود میدانید با چه پر میکنند !!!
با ادعای روشنفکری ، خردگرایی ، عقل گرایی ؛ نوکری و باربری برای صهیونیست ها
ادعای دموکراسی خواهی (البته همراه با حق وتو )
سفسته انگ و لودگی، در میان بحث علمی،
به سبب نداشتن سواد و استدال منطقی. ]
***
Mazdak
۳-مهر-۸۵
Rouzbeh نوشته:
نقل قول:بصرف اینكه جای خالی هست كه نباید حتما آنرا با چیزی
پر بكنیم كه پر كرده ناشیم.!
اندیشه ی "خدای حفره ها " همین است دیگر،
اگر جای خالی (حفره ای) باشد آنرا با خدا و جن و شیاطین پر بكنیم.
لابد این بهتر از خالی بودن است. ]]
بهتر است هیچ نظری نداشته باشیم،
تا این كه نظرمان اشتباه باشد.
بهتر است به هیچ چیز اعتقاد نداشته باشیم، تا این كه
به چیزی نادرست اعتقاد داشته باشیم.
توماس جفرسون
***
Mazdak
۴-مهر-۸۵
behrooz نوشته:
نقل قول:همانطور
که در پاسخ به روزبه گرامی نوشتم حساب احتمالاتی تنها در جایی کاربرد دارد
که نمی توان پارامترها را شناخت و اگر ما پارامترها را بشناسیم می توانیم
پیش بینی کنیم که چه نتیجه ای بوجود خواهد آمد بنابراین و با این بیان
چیزی به نام تصادف و احتمال معنی نخواهد داشت .
بله، ولی بشرطی كه هیچ گونه " سینگولاریته "
مادی واقعاً وجود نداشته باشد.
یعنی اگر یك الكترون، به فاصله ئ كاملاً برابر از دو پروتون
قرا گرفته باشد، در نقطه ئ سینگولار واقع است و شما حتی
با علم به همه پارامتر ها و همه قانون های الكترومكانیك و ...
نمیتوانید بگویید كه این الكترون به راست و یا چپ و بكجا خواهد رفت.
***
Mazdak
۲۶-مهر-۸۵
Rouzbeh نوشته: اشکان نوشته: عقل سلیم" بالضرورة درک میکند که برای سعادتمندی ، تکیه بر "خرد تنها" کافی نیست
..
***
Mazdak
۲۶-مهر-۸۵
4- خیر، مغز دستگاه یكپارچه نیست كه بگوییم همواره
كار میكند ویا خیر، بلكه بخش هایی ازآن میتواند از كار بیفتد.
مثلاً اگر بخش زبان ، در اثر تصادف ازكار بیفتد، دیگر شما
نمیتوانید سخن بگویید و دیگربخش ها، ناچارند با زحمت كارآن
بخش مرده و یا ازكارافتاده را بدوش بگیرند.
در حالت كوما هم اسكن مغزی نشان میدهد كه كدام نواحی مغز
داری فعالیت است و از روی ان میتوان گفت كه شخص نسبت
به اسیبی كه دیده، آیا هنوز توان خواب دیدن را دارد یاخیر؟
( همچنین با دین اینكه آیا خواب در مرحله rem همان
( rapid eye movement ) هست یاخیر) . گاه مغز چنان از كار
افتاده كه اسكن مغزی، كومای همیشگی و مرگ مغزی را نشان
میدهد، كه اینجا دیگر بهتر است دستگاه را خاموش كرد...
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-08-2012
Archive: gozareforum.com - #4
***
Mazdak
۲۸-مهر-۸۵
پاسخ #82
بله، نخست موجودات اكسیژن آور ( باكتری ها و پیشنیان
گناهان كنونی) پدید آدند و پس از اینكه دریاها/اتمسفر دارای
اكسیژن كافی شد، كم كم موجودات اكسیژن خوار، كه
پیشینیان ما بودند پدید آمدند.
نخستین جانداران در زمانه ی آرشوزوئیك بودند:
Archeozoic
Precambrian 4,500-550 mya
(millions of years ago)
First single-celled organisms, simple plants, and invertebrate animals:
algae, bacteria, jellyfish, flagellates, amoebas, worms,
sponges
***
Mazdak
۲-آبان-۸۵
Funlover نوشته:
نقل قول:باز هم سوال!
امروز سوالی ازم شد نمیدونستم چی جواب بدم
از کجا میدونیم خدایی* وجود نداره؟
همچنین در مورد ماورا طبیعت - از کجا میدونیم هیچ چیز فرا طبیعت وجود نداره؟
ممنون ]
چون در منطق، اصل (تقدم ) عدم جاری است.
به زبان گسترده تر :
زمانی كه
نمیدانیم كه چیزی هست یا خیر، هم فرض وجود آنرا میتوان
كرد و
امكان وجود ان چیز هست و هم امكان عدم و نبود آن چیز،
امّا
در عمل،تقدم با فرض عدم است، یعنی باید با فرض نبود ان چیز عمل كرد.
یا ساده تر، هر چیزی در حكم عدم است ، مگر اینكه وجود ان اثبات شود.
( مانند اینكه هركس بیگناه است، مگر گناه او ثابت شود)
بر این پایه اگر كسی ادعا كند كه دراكولا هست، اثبات این ادعای وجود بردوش
او ست و بر دوش همه دیگران
نیست كه نبود دراكولا را اثبات كنند، چون نبود
دراكولا پیش فرض منطقی ( default ) است. یعنی شما در عمل نباید از خود
یك چلیب گنده و یا یك بوته ی سیر بری دفع دراكولا آویزان كنید.
بر این پایه، چون تا كنون وجود خدا ثبات نشده ( و نمیشود)، خدا در حكم عدم
است. چون تا كنون جن مشاهده ( علمی) و اثبات نشده و پری و بختك و .. هم،
همه اینها را باید در عمل نبود فرض كرد. یعنی اگر كارآگاهی دید كه كسی كشته
شده، نباید در میان اجنه و پریان در پی قاتل وی باشد.
بر این پایه، چون هیچ چیز غیر مادی و " متافیزیكی " به معنی سوپرناتورال ان
مشاهده و وجود ان اثبات نشده، اینها در حكم عدم هستند و بر من و شما نیست كه
" عدم وجود" آنها را ثابت كنیم. ( چون ادعای عدم وجود، ادعای
ثانوی بر ادعای
وجود است و باید نخست ادعای وجود را مدعیان آن ثابت كنند)
-------------
از این گذشته، وجود خدا با هیچكدام از روشهای اثبات ( بدیهی، دلایل
/ شواهد / آثار وجودی ) اثبات نمیشود.
***
Mazdak
۳-آبان-۸۵
Emiliano نوشته:
نقل قول:4. آیا ژن ها هم مانند سلول ها ساده و پیشرفته هستند؟ اگر چنین است چطور هم سیب و هم پروانه و هم نوزاد انسان دارای غریزه هستند؟
..:
ژنها مانند یك فایل كـُد ها هستند. این كـُد برای
ساختن موجود نیاز است. بخش بزرگی از این
كـُد " اضافی " است ( redundant ) و اجرا
نمیشود ، مانند كـُدی كه زیر كامنت/كومنتار باشد.
روشن است كه هر چه موجودی پیچیده تر
باشد، كُد بیشتری برای ان نیاز است.
نقشه ئ ساخت دوچرخه اگر یك برگ كاغذ
نیاز داشته باشد، نقشه ساخت مرسدس چند كتاب است.
سیستم عامل دوس در یك دیسكت جا میگرفت،
سیستم عامل ایكس پی دیگر كم كم نیاز به DVD
دارد. ولی ما همچنان كـُد اضافی از گذشته را
هم با خود میكشیم.(ولی گاه زیر كامنت)
----
یك عربی رفت یك رولز رویس بخرد، رولزرویس
را كه نشانش میدانند دید یك " هندل " هم در ان جاسازی
شده، بدش آمد و گفت مگر این ماشین به این گرانی نیاز
به هندل هم پیدا میكند؟ فروشنده زرنگ گفت كه شما هم
بعنوان یك مرد، پستان ( نوك پستان ) دارید ولی شیر نمیدهید
***
Mazdak
۴-آبان-۸۵
نقل قول:علی عادل فر نوشته است:
خدا
نیازی نداشت بلكه او فقط دارای صفت جود بود. وچون صفات خدا عین ذات اوست و
از او جدا نیست جوادیت او اقتضای خلقت را دارد و این بمعنای نیازمندی او
نیست بلكه ویژه گی اوست.
حیف كه هیچی حالیت نیست و كلی خری.
1. از سفسته ئ توهین و خوارداشت طرف سخن خود سود نبرید
كه تنها تهی بودن چنته ی شما را از فرنود و استدلال، میرساند.
2- اگر خدا دارای صفت ذاتی جود بوده، پیش از آفرینش جهان
چه غلطی میكرده است؟
3- داشتن صفت ذاتی جود، مستلزم داشتن مفعول این جود است،
یعنی اگر شما بخشنده باشید و كسی نباشد كه بوی بخشش كنید،
دارای نیاز و احتیاج به چنین شخصی هستید كه این صفت شما
را ارضا كند. درست مانند مرد بالغی كه نیاز به زن دارد تا
غریزه ی مردانگی خود را ارضا نماید و " نیازمند" به زن است.
پس صرف داشتن این صفت " جود و كرم و بخشندگی "، كه صفت
ناكامل و نیازمند به مفعول است، نشانگر نیازمندی خدای ادعایی
شماست!
***
Mazdak
۱۳-آبان-۸۵
گام های زیر را به خاطر بسپارید، چون با این گام های زمانی/سیستماتیك پدید آمده ایم.:
0- كیهان پیش از بیگ بنگ؟
1-بیگ بنگ
2- كیهان
3- كهكشان (ها)
4- سامانه ئ ستاره ای (=منظومه های شمسی ) ( یا شمسی : شمس یا خورشید هم یك ستاره است)
5- گویال = سیاره (ها)
6- زندگی در روی برخی از گویال ها
7- آدمی
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-09-2012
Archive: goftegu.com - گفتمانی در مورد طبیعتگرایی - #1
***
مزدك بامداد
03-20-2007
میبینیم كه " ذات " و یا ذاتی ، مقوله های فلسفی هستند
كه " ذات " تعریف كامل، یگانه و 100٪ روشنی ندارد
و این مقوله با منطق هم پیوندی ندارد.
Essential property صفت ذاتی :
First identified by Aristotle by who made the distinction between
essential and
accidental properties of an
object. An
essential property of an object is one that,
if lost, would mean the object to cease being that type of object. For example, being unmarried is said to be an essential property of a bachelor.
Essence ذات :
In philosophy,
essence is the attribute (or set of attributes) that make an object or substance what it fundamentally is, and that it has
necessary, in contrast with
accident, properties that the
object or substance has
contingently and without which the substance could have existed. The notion of essence has acquired many slightly but importantly
different shades of meaning throughout the history of philosophy; most of them derive from its use by
Aristotle and its evolution within the
scholastic tradition.
Based on such considerations, essence was a key notion of
alchemy (cf.
quintessence).
//
Modern Philosophy
In the modern period, some philosophers—such as
George Santayana—have kept the vocabulary of essences but
have abolished the distinction between essence and accidents.
For Santayana, the essence of a being is simply everything about it, independent of the question of existence. Essence is what-ness as distinct from that-ness.
Existentialism
Existentialism is founded on
Jean-Paul Sartre's statement that "existence precedes essence." In as much as "essence" is a cornerstone of all
metaphysical philosophy and the grounding of
Rationalism, Sartre's statement was a refutation of the philosophical system that had come before him (and, in particular, that of
Husserl,
Hegel, and
Heidegger).
Instead of "is-ness" generating "actuality," he argued that existence
and actuality come first, and the essence is derived afterward.
In metaphysics
"Essence," in metaphysics, is often synonymous with the
soul,
and some existentialists argue that individuals gain their souls and
spirits after they exist, that they develop their souls and spirits
during their lifetimes. For Kierkegaard, however, the emphasis was upon
essence as "nature." For him, there is no such thing as "human nature"
that determines how a human will behave or what a human will be. First,
he or she exists, and then comes attribute.
Jean-Paul Sartre's
more materialist and skeptical existentialism furthered this
existentialist tenet by flatly refuting any metaphysical essence, any
soul, and arguing instead that there is merely existence, with
attributes as essence.
Thus, in existentialist discourse, essence can refer to physical aspect
or attribute, to the ongoing being of a person (the character or
internally determined goals), or to the infinite inbound within the
human (which can be lost, can atrophy, or can be developed into an
equal part with the finite), depending upon the type of existentialist
discourse.
Marxism's essentialism
Karl Marx was, along with Kierkegaard, a follower of
Hegel's, and he, too, developed a philosophy in reaction to his master. In his early work, Marx used [url=http://en.wikipedia.org/wiki/Aristotle][u][color=#0000ff]Ar
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-09-2012
Archive: goftegu.com - Q&A - #1
***
Mazdak Bamdad
03-13-2008
این جستار را در پاسخ به درخواست دوستی پدید آوردیم.
دوستان میتوانند در اینجا از هر دری سخنی و پرسشی
را به میان اندازند و كوشش ما در پاسخ بدانها خواهد بود.
هرآیینه تا جاییكه توان و دان ما یاری كند!
***
Mazdak Bamdad
03-13-2008
نخست باید كمی مفهوم های "پیوسته" و " گسسته"
را در ابعاد و اندازه ها و مقدار ها یاد بگیریم.
یك نمونه ی ساده:
زمانی كه آب را در یك لیوان میریزیم، آب پیوسته پر
تر و بالاتر میاید. آیا تاكنون دیده اید كه در گاه ریختن
آب، آب در لیوان نخست بالا نیاید و سپس جهشی
پر شود؟ خیر! ولی در جهان كوانتومی چنین است! یا
جهان كوانتومی مانند یك لیوان آب است كه هر چه
گرمش میكنیم همچنان مایع است ولی ناگاه در ١۰۰
درجه ی سانتیگراد، تبدیل به بخار میشود!
بزبان دیگر، تراز های انرژی ذرات، بصورت پیوسته
كم و بیش نمیشوند، بلكه تنها تراز های معینی میتوانند
داشته باشند و میان این تراز ها " تهی" است.
برای ما كه در جهان ماكرو زندگی میكنیم و بدان خو
گرفته ایم، انگاشتن اینكه میان مثلا ً ۳ و ۶ تهی است
و ۴ و یا ۵ ندارد، دشوار است و باید نخست به این
اندیشه و به این امكان و به این ویژگی خو بگیریم
تا بتوانیم كم كم به جهان كوانتومی پا بنهیم.تا سخن دیگر...
***
Mazdak Bamdad
03-14-2008
نقل قول:
نقل قول: نوشته اصلی توسط Rasoul Daramroei
[/url]
مرسی مزدک عزیز ، هر چند قبل از این دوست عزیز این خواهش را من از شما داشتم در پیام خصوصی
لطفا در مورد منابع قابل دانلود که بتوانند مثل یک جزوۀ آموزشی مارکسیسم را معرفی کند حرف بزنید !
خوب من اینجا خودم كم كم به شما یاد میدهم!.
نخست باید در یابیم كه همه ی جانداران جهان
از یك فرمان غریزی پیروی میكنند و آن همان
" مهاد فرازیست ژن" یا همان " اصل بقای نوع"است.
همه موجودات , تبدیل كننده های انرژی هستند
و همواره در پی انرژی، این گوهر گرانبها میجویند.
چون این گوهره ی گرانبها در چگالهای بالا كمیاب
است، میان جانداران بر سر آن نبرد در میگیرد
كه بنام نبرد فرازیست ( تنازع بقا، survival،
ueberlebenskampf ) در میگیرد. این نبردنه تنها
میان جانداران گوناگون، بلكه میان خود جانداران
از یك گونه هم در كار است و آدمی نیز از این نبرد و
گرفتاری بری نبوده و نیست. در این نبرد، گروه های
همسود انسانی ، پدید میایند و همبستگی ها و
شكاف ها در این میان روی میدهند. دوستی ها
و دشمنی ها تنها ریشه در این نبرد فرازیست دارند و بس.
زمانی كه گروه بندی ها ، از روی تفاوت خونی و زبانی
و .. باشد، جنگ های میان ملت ها پدید میایند. زمانی
كهگروه بندی روی دینها و باور ها باشد، نبرد های دینی
پدید میایند . ولی در درون هر همبود هم ، حتی اگر به
یك دین و یك نژاد و یك زبان هم باشند، یك تنش و جنگ
دیگر هم همواره در كار است ، چرا كه یك گروه بندی
مهادین هم هست كه آن، گروه بندی از روی میزان
بهره وری از دسترنج كار همگانی است. به این نبرد
بهره وری Verteilungskampf ، در آموزه یماركسیسم،
نبرد طبقاتی میگویند كه میان بهره كشان :
( برده داران، اربابان و فئودال ها، زمین داران بزرگ
و سرمایه دار ها و كارخانه دار ها و بازرگانان بزرگ ..)
و بهره دِهان و رنجبران: ( كارگران و كشاورزان و
پیشه وران و ..) در گیر است. این نبرد هم یكی از چهره
ها و شاید مهادین ترین چهره ی نبرد فرازیست است
و بنیاد آموزه ی ماركسیستی هم شناخت ویژگی ها
و قانون های این نبرد است ، تا بهره دهان بتوانند خود
و بشریت را از خطر نابودی كه در این نبرد طبقاتی برای
كل بشر ,طبیعت و حتی همه جانداران دیگرنهفته است،
رها كنند.
تا سخنی دیگر..جزوه هم میكوشم معرفی كنم
•
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
نقل قول:
نقل قول: نوشته اصلی توسط Rasoul Daramroei
مشکل عمده در فهم مقالات مارکسیستی واژه ها هستند : بورژوا ، ..
بورژوا ، به معنی برج نشین و یا شهر نشین است و به
سرمایه داران تولیدی میگفتند ولی اكنون به طبقه ی
سرمایه دار میگویند.
بورژوا از واژه ی بورگ و یا همان برج خودمان میاید
كه در اصل بـُرژ و یا بـُرز بوده به معنی بلند است.
مثلاً بـُرزو یعنی آدم بلند بالا و یا البـُرز یعنی بلندترین.
این واژه ی برژ و یا بورگ هم اكنون هم در نام بسیاری
از شهر ها هست، مانند سن پترزبورگ، ، ادینبورگ و ..
در باستان هم شهر ها دارای دیوار و برج و بارو بوده
اند و معمولاً طبقات دارا و بهره كش در آنها زندگی
میكرده اند.
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
نقل قول:
نقل قول: نوشته اصلی توسط atheist_godless
استاد شوك كهربایی چه طوری است و چگونه باعث مرگ میشود .
هر شوكی و/یا كوتاه مدت، به مرگ نمی انجامد
ولی اگر ولتاژ ان بالا باشد و آمپر بالا از پیكر
آدمی كه گونه ای " الكترولیت" است، ( یعنی
از اب و نمك ها و غیره درست شده) بگذرد،
به واپاشیدن و تجزیه درونی اندام ها و ارگان
ها درونی آدمی میانجامد و اگر مغز و دل و ..
از هم وا بپاشند، مرگ دست میدهد.
البته سوك های كوتاه و كوچك هم میتواند به
ایست قلبی بینجامد كه انهم مرگبار است ولی
نه به انگیزه ی ازهم پاشیدن دل ( قلب) بلكه
به این انگیزه كه چون خود دل با
تاكت كهربایی
كار میكند، یك شوك بیهنگام میتواند این تاكت
را بهم بزند. البته از سوی دیگر، اگر كسی
دلش ایستاده باشد و تاكت كهربایی و شوك
كهربایی به او بدهند، ممكن است باز به تپش بیاید.[COLOR="Silver"]
---------- Post added at 04:58 AM ---------- Previous post was at 04:57 AM ----------
[/COLOR]
Archive: goftegu.com - Q&A - #2
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
نقل قول:
نقل قول: نوشته اصلی توسط Rasoul Daramroei
یعنی
ریشۀ این کلمات در کدام زبان است و از چه زمانی متداول شده است ؟ یعنی
میخواهم نقبی زده شود به اینکه اصولا تفاوت ماتریالیسم ، مارکسیسم ،
لنینیسم ، کمونیسم و موارد مشابه در چیست و آیا ریشه در تاریخ دارند ؟
یعنی واژه ها در آن قدیمی هستند و با همین مفهوم بکار میرفته اند ؟ اگر
چنین است آیا بانیان چنین ایدئولوژی در حقیقت یک اندیشۀ با سابقه را احیا
و اصلاح کرده اند یا اینکه از بن و اساس جدید بوده و سابقۀ قبلی نداشته
است ؟ بگمانم کمی قضیه پیچیده شد .. اگر ناراحت کننده است این سؤالات
نادیده بگیرید و گرنه میخواهم بدانم آیا این واژه ها و اندیشه ها اولین
ظهورشان به چه زمانی بر میگردد . البته واژه های بسیاری وجود دارند که یک
یک خواهم پرسید . با سپاس www.daftarche.com]" class="mycode_img" />
خوب كمونیسم و سوسیالیسم كه تاریخ درازی دارند، از مزدك
و یان هوس گرفته تا كمون پاریس و سوسیالیست های تخیلی و ..
ریشه ی واژگان هم بیشتر لاتین و فرانسه هستند.
ماركسیسم هم چند بخش در آموزه دارد:
آموزه ی اقتصادی=كمونیسم
آموزه ی اجتماعی=سوسیالیسم
آموزه ی فلسفی=ماتریالیسم دیالكتیك
آموزه فلسفه ی تاریخ= ماتریالیسم تاریخی
...
...
پس میبینید كه انیها از هم خدا نیستند و چهره هایی از
ماركسیسم در حوزه های گوناگون هستند.
بر این پایه اگر ماركسیست باشید، ماتریالیست و كمونیست
و سوسیالیست هم هستید، ولی بوارونه، اگر تنها ماتریالیست
باشید، بایسته نیست كه بیگمان ماركسیست هم باشید.
یا اگر تنها كمونیست باشید، بایسته نیست كه ماتریالیست
هم باشید و الخ ...
لنینیسم هم یك شاخه و خوانش از ماركسیسم است و در آن،
لنین در آموزه های حكومتی مثلاً " دیكتاروری پرولتاریا" را وارد كرده
است. پس لنینیسم، یا بهتر بگوییم، " ماركسیسم- لنینیسم"
یك شاخه از آموزه ی ماركسیسم است ، خوانشی است از سوی لنین.
همچنان كه " ماركسیسم-مائوئیسم" یا بكوتاهی مائوئیسم، یك خوانش
از ماركسیسم از سوی مائو می باشد ، كه به ماركسیسم دهقانی و
یا ماركسیسم چینی هم مشهور است.
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
نقل قول:
نقل قول:سوال من در مورد انفجار بزرگ هست:
چه چیز برای اولین بار باعث انفجار شد در یک جا خواندم:
در نظریه سی. پی. اچ، انفجار بزرگ (بیگ بنگ) بدین صورت بیان میشود كه
لحظهای در یك سیاهچاله مطلق، یك میدان گرانش فوق العاده عظیم، تا آن حد
چگالی گراویتون بالا میرود كه دیگر فضایی برای حتی حركت دورانی (اسپین) آن
وجود ندارد و در نتیجه با یك عكس العمل قوی، سی. پی. اچ. ها با سرعت بسیار
بالا از مركز میدان گرانشی خارج می شوند
اول در مورد نظریه ی سی پی اچ کمی توضیح دهید و همچنین بگویید گراویتون
چیست؟دوم بگوئید چه چیزی باعث انفجار میشود اینطوری که من فهمیدم فشردگی و
گرانش شدید باعث این موضوع میشود اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح
دهید بسیار از شما سپاسگزارم
نگره سی پی اچ در دید من كشك است.
گراویتون ها ذره های نیروبر گرانش هستند كه در نگره ی
نسبیت، هم ارز آنها، همان خمش تارو پود مكان است كه با
چگالی مكان هم ، هم ارزی دارد. ( مكان چگال و مكان رقیق) .
عامل مهابنگ را هم ، یك عامل كوانتومی دانسته اند
كه از ان بنام لرزش كوانتومی هم یاد میكنند. میدانیم
كه در جهان ریز، microcosmos ، پدیده های كوانتومی
بالاترین و تعیین كننده ترین فاكتور ها هستند .
در اینجا ، سخن از گرانش منفی به میان میاید ( ما
تنها اكنون گرانش مثبت ، یا همان كشش را داریم )
اسپین هم همان حركت دورانی كه میشناسیم نیست
كه نیاز به فضا داشته باشد یا خیر!!( مفهوم اسپین
مكانیك كوانتومی را باید كمی مطالعه كرد !!)
بردار های اسپین هم مانند بارهای الكتریكی، زمانی
كه در سیستم هستند با هم جمع میشوند.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
نقل قول:
نقل قول: نوشته اصلی توسط گودزیلا
بگویید سی پی اچ چیست و به چه دلیل از نظر شما کشک است؟
اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح دهید دقیقا چه میشود که این موضوع
باعث انفجار میشود؟اگر اشتباه نکرده باشم شما اشاره ی کوچکی به سرفصلهای
دلایل این موضوع کردید در مورد روندی که باعث این موضوع میشود با ذکر مثال
اگر ممکن هست توضیح دهید و یا منبع برای مطالعه در اختیار بنده قرار دهید
از پاسختان سپاسگزارمwww.daftarche.com]" class="mycode_img" />
بنمایه های نگره ی سی پی اچ در سایت هوپا hupaa و در
اینترنت هست ، میتوان نگاه كرد : كوتاه سخن اینكه این نگره
همه ذرات را ساخته از ذراتی بنام سی پی اچ میداند كه گویا
بارهای منفی و مثبت كهربایی هم دارند. این نگره دارای یك
ریاضی درست نیست و برای همین هم در جهان فیزیك مطرح
نمی باشد و تنها در ایران، ( چون نگره پرداز ایرانی است)
مطرح شده است .
برای چگونگی پدید آمدن مهابنگ هم میتوانیم به نگره های
سوپر استرینگ، ( برخورد برن ها brane باهم ) و یا به
نگره ی گرانش كوانتوم زُرفی Loop Quantum Gravity
از اقای آشتكار و دوستانش، كه هم اكنون استوار ترین نگره
ها در این باره هستند نگاه كرد و من هم بكوتاهی انچه را كه
این نگره ها میگویند، در اینجا ، در نگاره هایی میاورم.
برن ها:
نگره:
ما در یك برن زندگی میكنیم كه تنها از راه گرانش و یا
امواج گرانشی ، با دیگر برن ها ( جهان های دیگر) در پیوند
و داد و ستد داده ها میتواند باشد و این برن ها در یك سیكل
میخورند و باز ازهم دور میشوند و هربار بهم خوردن آنها
یك مهابنگ را پدید میاورد.
[url=http://randall.physics.harvard.edu/RandallCV/NYTimesuniversegraphic.jpg]http://randall.physics.harvard.edu/R...rsegraphic.jpg
از سایت بانو پروفسورRandall
http://www.jenstein.de/media/M-Theorie_2.jpg
جهان های موازی روی برن های دیگر
http://www-cdf.fnal.gov/PES/kkgrav/kk.gif
It is
possible
that we live in a world that has more than the usual 1
time + 3 space dimensions of everyday experience. Indeed, one way to
explain the peculiar properties of gravity is that the universe extends
in 4+n dimensional space (the bulk) while we are trapped to live in the familiar 4 dimensional world (the brane).
The movie shown here illustrates a process that might occur in such a scenario. The bulk here is shown as the big black void containing our brane, which is represented by the box grid populated by galaxies, stars and familiar elementary particles.
Two such particles, for example a proton and an
antiproton, shown as generic blue balls, can collide on the brane, and
if the energy is high enough, produce a graviton (the
particle that mediates the force of gravity), along with jets of
familiar elementary particles (all shown as generic blue balls). The
graviton flies out of the brane (the big blue ball) carrying away
energy and momentum. Because the graviton moves off into the extra
dimensions, we call it a Kaluza-Klein particle.
An observer on the brane witnessing the outcome
of the collision would see the usual particles produced in such
experiments, with a large imbalance of energy and momentum. Instead of
detecting the Kaluza-Klein graviton directly, we observe its "missing
energy" signature. This is similar to the way that the existence of
neutrinos is inferred in collider experiments.
Fermilab
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
http://www.teorfys.uu.se/popular/forstoringsglas.jpg
در نگره ی " استرینگ" ، همه ذرات رشته ها و تار های
ریز یك بعدی هستند كه دارای لرزش ها و ارتعاشاتی
در 10 -یا 11 بعد میباشند و بسته به این لرزش ها، هركدام
دارای ویژگی های ذرات گوناگون بینادین میگردند و یا بهم
تبدیل میشوند. سر و ته این استرینگ ها یا به برن چسبیده
است و یا میتوانند برن را رها كنند.
http://www.teorfys.uu.se/popular/strings.jpg
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
نگره ی گرانش كوانتو
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-09-2012
Archive: zandiq.com - Q&A - #1
***
Mazdak Bamdad
03-13-2008
پیک 1
این جستار را در پاسخ به درخواست دوستی پدید آوردیم.
دوستان میتوانند در اینجا از هر دری سخنی و پرسشی
را به میان اندازند و كوشش ما در پاسخ بدانها خواهد بود.
هرآیینه تا جاییكه توان و دان ما یاری كند!
***
Mazdak Bamdad
03-13-2008
پیک 2
نخست باید كمی مفهوم های "پیوسته" و " گسسته"
را در ابعاد و اندازه ها و مقدار ها یاد بگیریم.
یك نمونه ی ساده:
زمانی كه آب را در یك لیوان میریزیم، آب پیوسته پر
تر و بالاتر میاید. آیا تاكنون دیده اید كه در گاه ریختن
آب، آب در لیوان نخست بالا نیاید و سپس جهشی
پر شود؟ خیر! ولی در جهان كوانتومی چنین است! یا
جهان كوانتومی مانند یك لیوان آب است كه هر چه
گرمش میكنیم همچنان مایع است ولی ناگاه در ١۰۰
درجه ی سانتیگراد، تبدیل به بخار میشود!
بزبان دیگر، تراز های انرژی ذرات، بصورت پیوسته
كم و بیش نمیشوند، بلكه تنها تراز های معینی میتوانند
داشته باشند و میان این تراز ها " تهی" است.
برای ما كه در جهان ماكرو زندگی میكنیم و بدان خو
گرفته ایم، انگاشتن اینكه میان مثلا ً ۳ و ۶ تهی است
و ۴ و یا ۵ ندارد، دشوار است و باید نخست به این
اندیشه و به این امكان و به این ویژگی خو بگیریم
تا بتوانیم كم كم به جهان كوانتومی پا بنهیم.تا سخن دیگر...
***
Mazdak Bamdad
03-14-2008
پیک 3
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40047#post40047
مرسی مزدک عزیز ، هر چند قبل از این دوست عزیز این خواهش را من از شما داشتم در پیام خصوصی
لطفا در مورد منابع قابل دانلود که بتوانند مثل یک جزوۀ آموزشی مارکسیسم را معرفی کند حرف بزنید !
خوب من اینجا خودم كم كم به شما یاد میدهم!.
نخست باید در یابیم كه همه ی جانداران جهان
از یك فرمان غریزی پیروی میكنند و آن همان
" مهاد فرازیست ژن" یا همان " اصل بقای نوع"است.
همه موجودات , تبدیل كننده های انرژی هستند
و همواره در پی انرژی، این گوهر گرانبها میجویند.
چون این گوهره ی گرانبها در چگالهای بالا كمیاب
است، میان جانداران بر سر آن نبرد در میگیرد
كه بنام نبرد فرازیست ( تنازع بقا، survival،
ueberlebenskampf ) در میگیرد. این نبردنه تنها
میان جانداران گوناگون، بلكه میان خود جانداران
از یك گونه هم در كار است و آدمی نیز از این نبرد و
گرفتاری بری نبوده و نیست. در این نبرد، گروه های
همسود انسانی ، پدید میایند و همبستگی ها و
شكاف ها در این میان روی میدهند. دوستی ها
و دشمنی ها تنها ریشه در این نبرد فرازیست دارند و بس.
زمانی كه گروه بندی ها ، از روی تفاوت خونی و زبانی
و .. باشد، جنگ های میان ملت ها پدید میایند. زمانی
كهگروه بندی روی دینها و باور ها باشد، نبرد های دینی
پدید میایند . ولی در درون هر همبود هم ، حتی اگر به
یك دین و یك نژاد و یك زبان هم باشند، یك تنش و جنگ
دیگر هم همواره در كار است ، چرا كه یك گروه بندی
مهادین هم هست كه آن، گروه بندی از روی میزان
بهره وری از دسترنج كار همگانی است. به این نبرد
بهره وری Verteilungskampf ، در آموزه یماركسیسم،
نبرد طبقاتی میگویند كه میان بهره كشان :
( برده داران، اربابان و فئودال ها، زمین داران بزرگ
و سرمایه دار ها و كارخانه دار ها و بازرگانان بزرگ ..)
و بهره دِهان و رنجبران: ( كارگران و كشاورزان و
پیشه وران و ..) در گیر است. این نبرد هم یكی از چهره
ها و شاید مهادین ترین چهره ی نبرد فرازیست است
و بنیاد آموزه ی ماركسیستی هم شناخت ویژگی ها
و قانون های این نبرد است ، تا بهره دهان بتوانند خود
و بشریت را از خطر نابودی كه در این نبرد طبقاتی برای
كل بشر ,طبیعت و حتی همه جانداران دیگرنهفته است،
رها كنند.
تا سخنی دیگر..جزوه هم میكوشم معرفی كنم
•
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 4
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40167#post40167
مشکل عمده در فهم مقالات مارکسیستی واژه ها هستند : بورژوا ، ..
بورژوا ، به معنی برج نشین و یا شهر نشین است و به
سرمایه داران تولیدی میگفتند ولی اكنون به طبقه ی
سرمایه دار میگویند.
بورژوا از واژه ی بورگ و یا همان برج خودمان میاید
كه در اصل بـُرژ و یا بـُرز بوده به معنی بلند است.
مثلاً بـُرزو یعنی آدم بلند بالا و یا البـُرز یعنی بلندترین.
این واژه ی برژ و یا بورگ هم اكنون هم در نام بسیاری
از شهر ها هست، مانند سن پترزبورگ، ، ادینبورگ و ..
در باستان هم شهر ها دارای دیوار و برج و بارو بوده
اند و معمولاً طبقات دارا و بهره كش در آنها زندگی
میكرده اند.
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 5
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط atheist_godless
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40740#post40740
استاد شوك كهربایی چه طوری است و چگونه باعث مرگ میشود .
هر شوكی و/یا كوتاه مدت، به مرگ نمی انجامد
ولی اگر ولتاژ ان بالا باشد و آمپر بالا از پیكر
آدمی كه گونه ای " الكترولیت" است، ( یعنی
از اب و نمك ها و غیره درست شده) بگذرد،
به واپاشیدن و تجزیه درونی اندام ها و ارگان
ها درونی آدمی میانجامد و اگر مغز و دل و ..
از هم وا بپاشند، مرگ دست میدهد.
البته سوك های كوتاه و كوچك هم میتواند به
ایست قلبی بینجامد كه انهم مرگبار است ولی
نه به انگیزه ی ازهم پاشیدن دل ( قلب) بلكه
به این انگیزه كه چون خود دل با
تاكت كهربایی
كار میكند، یك شوك بیهنگام میتواند این تاكت
را بهم بزند. البته از سوی دیگر، اگر كسی
دلش ایستاده باشد و تاكت كهربایی و شوك
كهربایی به او بدهند، ممكن است باز به تپش بیاید.
***
Mazdak Bamdad
04-14-2008
پیک 6
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43617#post43617
سپهر جان:
تعریفی که آقای بامداد در مورد سوسیلیسم کردند بدینگونه بود:
منظورت از سوسیالیست این بود که مارکسیست هستی و میخواهی بپرسی ایشان هم هستند؟
البته سوسیالیسم از نظر لغوی یعنی جامعه گرایی، یعنی اینکه منافع جمع را به منافع فرد ترجیح بدهی.
و از این نظر تعریفی گسترده تر از آموزه اجتماعی مارکسیسم دارد.
تعریف سوسیالیسم كه این نیست كه
آموزه ی اجتماعی ماركسیسم باشد!
بلكه ماركسیسم ، سوسیالیسم را
بعنوان آموزه ی اجتماعی خود پذیرفته!
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 7
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43566#post43566
سپاس.
جناب مزدک ایا شما سوسیالیست هستید یا خیر ؟
اگر نیستید نقد شما بر سوسیالیسم چیست ؟
بله ، میتوانم خود را سوسیالیست بدانم.
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 8
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43758#post43758
آقای بامداد عزیزم
سپاس فراوان برای لطف و توجهات شما
ولی گویا آخرین پرسش من در باره فیزیک کوانتوم از نظرتان افتاد:
باز هم به چسبندگی برمیگردم، اینبار به شکلی دیگر:
1-با به ریشه بار منفی و مثبت رسیدیم، اکنون این پرسش مطرح است:
چرا و چگونه بار مثبت و منفی یکدیگر را جذب میکنند.
چرا یک الکترون افینیته (گرایش) به یک کوارک با بار مثبت را نشان میدهد؟
2-آیا رنگهایی خاص، افینیته (گرایش) بیشتری به رنگ خاص دیگری دارند؟
چون پیوند میان الكترون و پروتون " دوسویه" هست +دو رفتار:
دو "بار" تعریف شده است . ولی پیوند میان كوارك ها همواره
3 تایی است و یكسنجی ( سیمتری و تقارن) همكنشی های
كهربایی در ان نیست بلكه گونه ی ناسنجی ( عدم تقارن) و یا
یكسنجی 3 تایی ( مانند مثلث با بر های یكسان) در آن رواست
كه ناچار سه رنگ هم به میان امده است(آبی و سرخ و سبز) .
---
ما در جهان(ماكرو)، در هر راستایی، دو گزینه داریم، چپ و راست،
اینور یا انور، چرخش هم دو راستا دارد، یا در راستای مثلثاتی
و یا در راستای عقربه های ساعت. رانش و ربایش هم از این
دوگانگی پدید امده اند. یك فرفره كه اینوری میچرخد، با یك
فرفره كه آنوری میچرخد هیچ تفاوتی ندارد جز راستای چرخش
آن و این راستای چرخش آنهاست كه اگر این دو فرفره بهم
برسند، دو رفتار گوناگون از انها سر میزند. یعنی اگر هردو
در یك راستا بچرخند و یا اگر یكی در راستایی دیگر از آن
دیگر بگردد. دو موج هم میتوانند یكسان وبا یك فركانس هم
باشند ولی در هنگام تداخل در هم، همفاز باشند، نیرومند تر
میشوند و اگر فازشان 180 درجه دگرگونی داشته باشد، هم
دیگر را صفر میكنند. حال اگر این اختلاف فاز چیزی میان
0 و 180 باشد(90°)، حالتی میانه میان صفر و ماكزیموم
بدست میاید. بارهای منفی و مثبت و رنگها را هم باید گوناگونی
های رفتاری به انگیزه این " امكان" های گوناگون هستی دید
البته كوشیدم كه تا انجا كه شدنی است سخن را ساده كنم.
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 9
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43757#post43757
آقای بامداد عزیزم
کمی "آموزه" با "پذیرفتگی" فرق دارد.
همانگونه که تعبیر امروز کشورها کاپیتالیستی از سوسیالیسم کمی با انگاره سوسیالیسم مارکس متفاوت است.
روشن است كه هر كس میكوشد تعریفی در
راستای سود خود درست كند.درستی تعریف
هم از انیرو بیشتر به مشروعیت این " سود "
بر میگردد. !
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 10
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43700#post43700
مزدک گرامی
یگانگی الفبای پارسی و عربی از کی آغاز شد و چرا؟
از زمان 1400 سال پیش و استوار شدن پایه های
فرمانروایی تازیان بر سرزمین ایران. یعنی هر جا
كه تازیان گرفتند، ( و بیرونشان نتوانستند بكنند)،
دبیره ( الفبای) تازی روا شد. البته نا گفته نماند كه
ایرانی ها همچون ملت های فراوان دیگر، دبیره ای
از خود نداشتند، دیبره را فی نی قی ها درست كرده
بودند كه یونانیها از یك سو آنرا بردند و از آن دبیره ی
كنونی باختر زمین ( كه بسیار هم كارآمد است) درست
شد ( دبیره ی لاتین و دبیره ی سیریل روس و ریون های
وایكینیگی و ..) و از سوی دیگر سامی ها ( عبری ها و
آرامی ها و تازی ها ) آنرا گرفتند كه دبیره ی كنونی تازی
و عبری از ان است و
دبیره ی پهلوی زمان ساسانیان
هم در اصل همان
دبیره ی آرامی است. بر این پایه اگر
ما اكنون دبیره ی لاتین هم بگیریم، بازهم دبیره ای انیرانی
و از ریشه ی فینیقی است ولی دستكم كارآمد تر است.
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 11
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43807#post43807
درود بر شما
فرق بین کلماتی مانند توده ، مردم ، ملت ، امت بطور مشخص چیست !
چه کسانی و به چه دلیلی از هر یک از این اسامی برای خطاب به اهالی یک کشور استفاده میکند ؟
در نبرد برای فرازیست، گروهبندی های گوناگون ، هر كدام
بر طبق یك مرز جدایی میتواند پدید بیاید. مثلاً اگر سفید ها
بخواهند سیاه را برده كنند، سخن از نژاد گفته میشود.
اگر گروهی كه دارای یك زبان و یك تیره ی ژنتیك هستند،
برای خود هویتی با این كریتریوم ( مرزجدایی) درست كنند،
مفهوم ملت زاده میشود و اگر گروهی مثلاً دین اسلام را
مرز جدایی میان افراد بشر بدانند، سخن از امت اسلامی
به میان میاید . اگر كسانی وابستگی به یك طبقه ی اقتصادی
را مرز جدایی و جبهه ی نبرد بدانند، سخن از توده و خلق
در میان است در برابر ضد خلق ها و بهره كشان. همه ی
اینها مرزها و گروهبندی های سیاسی در راستای رسیدن
به برتری و یا بهره ی بیشتر از بهره های زندگانی , و در جایی
مشروع و در جایی غیر مشروع هستند. البته بایسته هم
نیست كه این واژه ها در باره ی مردم یك كشور بكار برده
شود بلكه مرزبندی جهانی هم میتواند باشد. بهرروی برای
دریافت بهتر این سخنان باید آموزه ی ریاضی " گردآیه ها "
( مجموعه ها) را خوب یاد گرفت و اینكه گردآیه ی هنباز
(مجموعه ی مشترك) چیست و یا جمع مجموعه ها چیست
و یا كریتریوم هموندی ( عضویت) در هر مجموعه چیست و ..
برای نمونه اگر شما یك ایرانی سفید پوست و مسلمان خوب
و كارگر یك كارخانه باشید، در یكزمان، هم از یك نژادید، هم
از یك ملت، هم از یك امت و هم از توده و خلق !
اگر بخواهید با پرچم كردن نژاد، مثلاً همه را بر پاد چینی ها
یگانه كنید، ( متحد كنید)، آنگاه نژاد و اریایی بودنتان پررنگ
میشود. اگر بواهید جلوی بهره كشی كارخانه دار كارفرمایتان
را بگیرید، نیاز به متحدان همدرد با خود دارید و پرچم " توده"
را بلند میكنید. اگر بخواهید هندوستان را مثلاً غارت بكنید،
بهترین پرچم، كافر بودن آنها و مسلمان بودن شماست،
انگاه امت پررنگ میشود، اگر بخواهید دختران محله را در روز
عاشورا تحت تاثیر قرار دهید، پرچم نعمتی / حیدری بلند
میكنید و با سینه زنان دیگر همچشمی و نبرد میكنید. اگر
هیچ مرزی هم برای تامین منافع خود پیدا نكردید، هر چیز
پیش پا افتاده را هم میتوانید مرز كنید، مثلاً بگویید كه به
مسیح 4 تا میخ زده اند و نه 3 تا، و بیدرنگ یك مذهب تازه
پیدا میشود! دست به سینه باید نماز خواند و نه دست فتاده!
باز یك مذهب و مرز دیگر برای نبرد برای بهره مندی های زندگی!
ما پوشاك سفید میپوسیم ! گروه تازه ی سفید جامگان ! و ...
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
پیک 12
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43843#post43843
آقای بامداد عزیزم:
منظور من چیستی این پیوند است.
حال که به ازلی ترین بارها و ذره-انرژی رسیدیم، چگونه میتوان این پیوند را تعبیر کرد؟
(در ضمن این را اضافه کنم که نمیخواهم از این بحث سودی برای افکارم بیابم)
این پیوند را دانش كوانتوم به سادگی روشن كرده.
یعنی اگر شما در فضا توپی را در یك راستا
بیندازید، در خلاف راستای ان به جنبش در میایید
و اگر توپی در فضا به شما بخورد و آنرا بگیرید،
در راستای همان توپ به جنبش درمیایید.
حال اگر شما دو نفر باشید كه هر دو مانند هم
باشید و هی توپ به هم پرت كنید، از هم دور میشوید
و یا بوارونه .چسبیدن دو ذره هم همین است كه هم
میان ذره ها و هم بیرون از آنها، توپ های كوچك
( مثلاً فوتونها) هستند و این توپ ها ذره ها را
چنان تكان میدهند كه اینها در یك حالت تعادل
( مثلاً مدار) نسبت به هم می مانند، یعنی اگر بخواهند
دورتر بشوند، یك توپ از انها در میرود و بجای خود
بر میگردند و اگر بخواهند نزدیك تر بیایند، یك توپ
بهشان میخورد و دور تر میروند و بدینگونه، با همكنشی
با این توپها، پوزیسیون تقریبی خود را در كنار هم
حفظ میكنند. ( فضای تهی هم پر از این "توپ" های كوچولو
و با انرژی های گوناگون است و اگر جایی توپ ها كم بشوند
توپهای دیگر بدانسو میایند ( افكت كازیمیر ))
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط armity
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=43843#post43843
..
(در ضمن این را اضافه کنم که نمیخواهم از این بحث سودی برای افکارم بیابم)
اگر هم چنین باشد ، برای من مهند نیست.
ما تا جاییكه اگاهی داریم پاسخ میدهیم .
***
Mazdak Bamdad
04-15-2008
[COLOR="#DDA0DD"][SIZE=1]
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-09-2012
Archive: zandiq.com - Q&A - #2
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 41
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46609#post46609
اتفاقا چون صحبت ما علمی است می بایست واژه ها را درست استفاده کنیم نه اینکه آنها را گل و گشاد به کار ببریم. گیاه دهن ندارد پس دردی احساس نمی کند. واکنش های آن نسبت به محرک ها هم عمدتا مکانیکی و موضعی می باشند.
بوارونه، كاربرد "درست" مفاهیم دانشیك، نمیتواند
به این بینجامد كه " ذهن" راویژه ی آدمی بدانیم.
همچنین كه " شعور" و " هوش" ویژه ی ادمی و
یا جانداران ناگیاهی نیست.
همچنین هم شما نمیتوانید بگویید كه مرز زنده و
مرده كجاست.
تنها در زبان عوام است كه مثلا یك سیستم را
زنده و دارای شعور ویا ذهن میدانند و دیگری
را خیر. در جهان واقعی همچو مرزی نیست.
در حوزه های دانشیك هم روشن است كه هر كدام
نومنكلاتور خود را دارند. مثلا ً در روان شناسی
روان و شخصیت یك چم دیگر دارد و در دین، روان
به معنی روح است، در فیزیك ، " توان " یك مفهوم
ویژه است و در ریاضی، توان، یك چم دیگر دارد.
ما هم در اینجا، از ذهن بعنوان یك پدیده كه نماد
داده پردازی و محاسبه ی واكنش در برابر كنش و
گرفتن و پروسس آگاهی است، یاد كردیم و برای
همین مثلا ً جمع شدن گل قهر كن را نمونه آوردیم
و نه همان معنی ذهن كه در نزد عوام ، یا در رشته
ای ویژه از دانش میتواند مطرح باشد. برای همین
است كه گفتیم كه سخن ما دانشیك و در همان حال
فلسفی است، چون در بند هیچ یك و تك تك حوزه های
دانش نیستیم، بلكه به كل انها مینگریم چون ماده و
گوهرهی جهان یكی بیش نیست و حوزه های دانش
تنها برای اسانی بررسی انها از سوی ما طبقه بندی
شده اند. برای فهم بهتر:
من مزدك بامداد هستم.
برای سازنده ی یك آسانرو ( آسانسور) تنها سنگینی
من مطرح است و من یك جسم جرمدار بیشتر نیستم.
برای ادارهی سرشماری و ثبت احوال، من یك پرونده
بیشتر نیستم. برای یك پزشك، من گوشت واستخوان
و یاخته ها هستم، برای یك سیمی دان، تنها آمیزه ای
از اب و كربن هستم و یا pH خون من مهم است،
برای یك سیاستمدار، من یك رای دهنده هستم، برای یك
جامعه شناس، من یاخته و هموندی از همبود ( جامعه)
هستم، برای بازاریاب، من تنها یك خریدار و مشتری
هست، و الخ.. ولی من هستم، انچه هستم ، من همه ی
اینها هستم ولی هیچكدام اینها به تنهایی نیستم .
پس شما هم نمیتوانید بگویید كه چون عوام ، ذهن را تنها
برای آدمی بكار میبرند و یا در فلان رشته ی دانش، ذهن
را تنها از ان ان سیستم هایی میدانند كه یاخته های عصبی
و نورون دارند و یا درد را تنها برای تپش های نورونی تعریف
كرده اند، پس فلان چیز، ذهن ندارد!، بلكه باید نشان دهید كه
كاركرد و واكنش ان سیستم، حاكی از ناآگاهی از جهان
پیرامون خود و نداشتن واكنش و دیگر ویژگی های مهادین
و نهادین " ذهن داشتن" است. آنگاه میتوانید بگویید كه
فلان سیستم دهن و شعور و هوش و .. ندارد.
----
موضعی بودن ، نه فرنود بایسته است ( دلیل لازم) و نه
فرنود بسنده ( دلیل كافی) برای داشتن ذهن. اینكه سیگنال
ورودی در یك پروسسور مركزی محاسبه بشود ویا در یك
پروسسور محلی، فرقی نمیكند، بسیاری از حشرات هم
دارای چندین گره عصبی هستند كه برای فرازیست انها
مهم بوده و واكنش ها را اینگونه، موضعی و تند محاسبه
میكنند.
http://www.faunistik.net/DETINVERT/M...bersicht01.gif
مكانیكی بودن هم همین گونه است، به چه چیز میگوییم
مكانیكی؟ هر واكنش مكانیكی ، به یك یا چند فرایند و
همكنشی مكانیك كوانتومی بر میگردد و انتقال نیرو
( فوتون ها) از راه شبكه ی پیوند های والانسی و اتمی
است، در گیاه هم از مولكولهای پیام اور سود برده میشود
كه حتی در خود انسان هم این پیام رسانی ، از باستان بجا
مانده و با هورمون ها، برخی ارگان ها كنترل میشود.
پیام رسانی با عصب ها هم چیزی جز همان سود بردن از
مولكولها، یا بهتر بگوییم، یونها نیست كه آنهم سرانجام
باز به تبادل الكترون ها و نیرو های فوتونی بر میگردد.
پس ایندو شرط، نمیتوانند كریتریوم و محك برای داشتنذهن و .. باشند.
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 42
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46620#post46620
مزدک گرامی،
در گیاه سیستم پردازشگری وجود ندارد مگر اینکه مثلا کم شدن فشار آب که منجر به بسته شدن روزنه ها می شود را پردازش شده حساب کنید که در عالم واقع اینطور نیست.
استفاده از شکل حشرات یا مثال های مربوط به حیوانات هم از آنجا که به بحث گیاه مربوط نمی شوند مغلطه است. به هر زوری که بخواهید احساس درد را به گیاه بچسبانید نمی شود عزیز من!
ولی اگر مایلید بر استفاده از احساس درد در مورد گیاه اصرار بورزید، خوب بورزید، تذکری بود که لازم می دانستم عرض کنم
چرا همین داده پردازی است، پردازش كه
نباید همواره كهرباییك ( الكترونیكی) باشد!
همچنانكه گفتیم ، پردازش , یونی, مولكولی
( شیمیایی) و " مكانیكی" هم میتواند باشد.
یعنی بدست اوردن و محاسبه ی یك واكنش
و برونداد ( output ) از یك كنش و درونشد
( input ) , حال به ابزاری میخواهد باشد.
مهم نیست، با رایانه باشد ویا با مغز و یا
با چرتكه و فنر و میخ و ...
همه بهرروی به مكانیك كوانتومی بر میگردند!
نمونه حشره برای این بود كه نشان دهیم
كه موضعی نبودن واكنش كه از سوی شما،
شرط ذهن داشتن بود، ناكار شود كه شد!
ابتدائا ً به حس درد كاری نداشت !!
سخن هم بر سر پافشاری ( اصرار) من نیست
( سفسته ی انگیزه شخصی بجای اوردن فرنود)
بلكه واقعیت را بیان میكنیم و پاسخ را هم بایددر همان كانتكست بدهید!
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 43
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Farhad
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46642#post46642
مزدک گرامی،
فکر می کنم مشکل دیدگاه شما این است که "واکنش" را با "پردازش" و "پردازش" را با "حس کردن" یکی گرفته اید. و به ااین ترتیب نتیجه گرفته اید که هر چیزی که واکنش یا پردازش می کند، پس حس هم می کند.
این دیدگاه به نتایجی منجر می شود که در زبان متعارف آشکارا مهمل اند:
تله موش ها حضور موش را حس می کنند.
الکترون ها فکر می کنند.
و ...
گیاهان درد می کشند.
د
برای اینکه بگویید این نتایج مهمل نیست (یا فقط در زبان متعارفی مهمل است) باید به طریقی دیدگاه خود را ثابت کنید. دیدگاه شما، در مورد "درد کشیدن" گیاهان، هیچ تأییدی در علوم عصبی نمی یابد. دیدگاه علمی می گوید برای حالت سوبژکتیو داشتن (در موجودات طبیعی و شناخته شده ی زمینی) داشتن حداقلی از سیستم عصبی نیاز است. هرچه این سیستم عصبی پیشرفته تر (به انسان نزدیک تر) باشد، سازوکار های ذهنی موجود به حالات ذهنی ما نزدیک تر خواهد بود. مثلاً دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که پستانداران هم خواب می بینند. چرا؟ چون نشان داده شده که خواب دیدن حاصل سازوکارهای عصبی در سطح کورتکس مغز است و پستانداران هم کورتکس دارند. و با همین استدلال می توان گفت که حلزون خواب نمی بیند چون پیچیدگی سیستم عصبی اش به حد کورتکسی نرسیده است.
مسلماً من به هیچ طریق نمی توانم بدانم که از دیدگاه سوبژکتیو یک گاو یا یک خفاش یا حتی یک انسان دیگر، درد داشتن یا خواب دیدن دقیقاً چگونه است. از دید فلسفه ی ذهن، این همانا یکّه بودن و دسترسی انحصاری فرد به حالت های سوبژکتیو خودش است که این حالات را دارای موقعیت اونتولوژیک منحصر به فردی می کند (در واقع این موضوع مقاله ی کلاسیک و جالبی است از Thomas Nagel به اسم What is it like to be a bat?) اما این مانع نمی شود که بر پایه ی شباهت سیستم عصبی آنها بگوییم که آنها همدیدگاه خودشان را دارند و به طریقی درد را احساس کنند. اما توجه کنید که نمی توان گفت که چون من نمی توانم بدانم سنگ بودن چگونه است پس ، گیریم، سنگ هم فکر می کند، اما به طریق سنگی.
گیاه یا ماشین حساب رو میزی من، گرچه پردازش می کنند و برپایه ی محرک ها به محیط واکنش مناسب نشان می دهند، اما پردازش شان آن قدر پیچیده نیست که بتوان گفت حالت سوبژکتیو دارند. به این خاطر می گوییم این واکنش ها مکانیکی هستند.
نکته ی کلیدی این است که در حالت عام، هر چند حالت سوبژکتیو داشتن مستلزم داشتن سیستم عصبی خاص یا داشتن چینش مادی خاصی نیست، یعنی مثلاً یک سیستم سیلیکونی به قدر کافی پیچیده هم به خوبی ممکن است درد بکشد. اما از این چندگانه بودن تحقق حالات ذهنی (multiple realizablitly of mental states) نتیجه نمی شود که پس هر چیزی می تواند ذهن داشته باشد. از دید علم و فلسفه ی ذهن، حالت ذهن داشتن (دارا بودن حالات ذهنی ادراک، درد، لذت و ...) مستلزم داشتن میزان معینی از پیچیدگی مادی است.
سنگ، تله موش، ماشین حساب،یا گیاهانی که می شناسیم، دیدگاه (حالت سوبژکتیو) ندارند نه به این خاطر که سیستم عصبی ندارند، بلکه به این خاطر که سطح پیجیدگی شان به قدری نیست که حالت سوبژکتیو داشته باشند. میزان پیچیدگی سازوکارهای واکنشی یک گیاه از پیچیدگی یک موتور بخار بیشتر نیست. آیا مایل اید بگویید موتور بخار هم گیریم وقتی یاتاقان هایش روغن کاری نشده درد می کشد؟
مدعای دردکشیدن گیاهان یا جان داشتن الکترونها در واقع مطابق آن نگرش عرفانی که می گوید هر ذره ای در جهان جان دارد. این دیدگاه را همه-جاندارانگاری می گویند که مطابق آن می توان برای هر ذره ای و جسمی در عالم از فکر کردن و دردکشیدن و همه ی حالات ذهنی دیگر حرف زد. این نگرش البته نه علمی است و نه فلسفی (به معنای اخص کلمه) بلکه پیشاعلمی و انیمیستی است: چیزی که معمولاً خرافات نامیده می شود.
همانگونه كه گفتیم، حس كردن، یعنی همان همكنشی با جهان بیرون
از سیستم، از راه ذرات مادی. برای نمونه، فوتون ها به چشم شما میرسند
و با ذرات اتمی مولكولهای شبكیه ی چشم شما همكنشی كرده و یك ولتاژ
و سیگنال كهربایی و یك جریان از الكترون ها را پدید میاورند كه این الكترون
ها بنوبه ی خود به یك شبكه و یا ماتریكس نورونی رسیده و این ماتریكس،
كه میتوان آنرا نخست یك جعبه ی سیاه پنداشت، از آنسوی خود یك سیگنال
كهربایی دیگر را بیرون میدهد كه همان واكنش است، تبدیل سیگنال درونشد
به سیگنال برونشد، همان داده پردازی است، نه كنش و واكنش، ما بروشنی
گفتیم كه كنش و واكنش ، همان input & output - data هستند. روشن
نیست كه شما از كجا تصور فرمودید كه من پردازش را با واكنش یكی گرفته ام !
پس ما میدانیم كه در این جعبه ی سیاه ( به این معنی كه مثلا ً نمیدانیم دقیقا ً چه
كارو سازی در آنجا در كار است) داده پردازی میشود و برخی درونشد ها، زودتر
و شتابان تر از درونشد های دیگر، داده پردازی میشوند. مثلا ً با نزدیك شدن آتش
به انگشت شما، شمادر میان سخنرانی دانشیك هم كه باشید، دست خود را پس میكشید!
از اینجا میفهمیم كه این پردازش دارای برگزیدگی ( priority ) بوده و برای سیستم
داده پرداز، جنبه ی منفی و یا دفاعی دارد.
پس از دید عینی میتوانیم بگوییم كه حس سوبژكتیو درد هر چه باشد یا نباشد، مهم نیست
مهم این است كه ویژگی های عینی آن این است كه داده ی ورودی و یا كنش، بر خلاف
هستی و آماج سیستم بود ( درونشد منفی)، داده پردازی برگزیدگی بالا داشته ( high
priority ) و در نتیجه واكنش تند و برگزیده بر دیگر كار ها بوده است.
پس هر جایی كه این عنصر ها گرد هم ایند:
درونشد منفی + برگزیدگی داده پردازی + واكنش دفاعی
میتوان از حسی ناخوشایند برای آن سیستم سیبرنتیك سخن گفت.
پس اگر سیستمی سیبرنتیك و اماج مند داشته باشیم ، سیگنال ها درونشد
میتوانند همساز و یا ناساز با این آماج باشند و به كاتگوری های مثبت
و منفی بخش شوند و اگر این سیستم ها واكنش های یاد شده را در برابر
این درونشد ها نشان دهند، میتوان از حس درد و رنج در تراز های گوناگون
سخن گفت ( مثلان حس گرسنگی و تشنگی و خارش و دل تنگی و .. هم از
گونه های " درد" میباسند و شما تا از میان بردن این وضعیت، نمیتوانید
كارهای دیگر را انجام دهید و یا درست و آسوده انجام دهید)
چون گیاه هم یك سیستم آماج دار است ( آماج ان زیست و فرازیست است)
و در برابر سیگنال منفی هم واكنش دفاعی/ترمیمی انجام میدهد، پس میتوان
گفت كه از اسیب و زیان، دارای حس ناخوش ایندی است.
پس "حس" همانونه كه گفتیم، یك روند ویژه ی جابجایی داده ها و
یونها و الكترون هاست كه برای ان سیستم، بصورت درد تفسیر میشود.
پردازش هم بدرستی همان حس كردن است و میتواند چند پله داشته باشد.
البته پردازش مهادین در مغز ما انجام میشود، ولی تبدیل فوتون به جریان الكترون
در چشم ما و یا تبدیل نوسان ذرات هوا به جریان الكتونها در گوش ما ، نیز خود
گونه ای داده پردازی بشمار میرود، یعنی بگونه ای داده ها را برای پروسسور
مركزی، آماده میكند.( مانند تبدیل برنامه تایپ شده ی رایانه ای به كارت سوراخدار)
بله در دانش گفته میشود كه برای سخن گفتن از هوش و یا.. باید یك میزان معین
" پیچیدگی" در دست باشد ولی در عمل هرگز میزان و تراز مرز این پیچیدگی را
نمیتوان بدست داد، همچنانكه هنوز نتوانسته اند كه مرز میان جهان میكرو و ماكرو
را تعریف كنند، چرا كه همه چیز بهرروی " یك " گوهره و از همان ذرات درست
شده است .
پس اینجا هم كار به تعریف هوش بر میگردد و اینكه
ما بصورت قراردادی بگوییم كه ادمی هوش دارد ولی مثلا ً
تله موش هوش ندارد( یعنی میزان و پیچیدگی داده پردازی را
بدلخواه خود و بسته به آماجی كه از این تعریف داریم، مرزكشی كنیم)
فزون بر این ما در اینجا از حس ناخوشایند " درد" برای گیاهان سخن گفتیم و
نه از حس درد برای تله موش، یعنی از سیستمی آماجمند سخن گفتیم. روشن است
كه سیستم های بدون آماج، سیگنال " منفی" و یا " مثبت" ورودی ندارند، چون
محكی برای سنجش " ارزش" این سیگنال ندارند.
همچنین ما از خواب دیدن هم سخن نگفتیم، اینكه حلزون نمیتواند خواب ببیند، به گفتار
درد پیوندی ندارد. برای خواب دیدن، فزون بر داده پردازی، به یك فاكتور دیگر هم نیاز
است و ان ویر یا یادمان و یا حافظه میباشد. چرا كه خواب دیدن چیزی نیست جز همان
داده پردازی آفلاین.
برای فهم بهتر:
زمانی هست كه جریان داده ها، از بیرون سیستم، انلاین به سیستم رسیده و پردازش
میشوند، مانند فیلمبرداری از هنرپیشه ها در حال بازی زنده.
زمانی هم هست كه جریان داده ها از فایل های انبار شده ی درونی است. مثلا ً رتوش
و پردازش فیلم های ضبط شده از پیش.
چون از این پردازش است كه حس " دیدن" پدید میاید و نه از چشم ( گیرنده)، بر این
پایه، هر دو جور پردازش ، در ذهن به دیدن تفسیر و نمایش میشود. با این فرق كه
داده های ورودی یكی انلاین و یكراست از جهان بیرون، و داده های درونشد دومی،
از جهان درون، یعنی از memory و آفلاین است.
پس بازهم اینجا هر سیستمی كه دارای پردازسگر باشد و فزون بر ان دارای
انبار داده ها هم ( بهر گونه ای كه باشد) باشد، میتواند خواب ببیند و بایستگی
دارا بودن كورتكس مغزی را ندارد. یعنی داشتن كورتكس، شرط exclusive
نیست. بر این پایه، اگر رایانه با گیرنده هایی باشد كه جهان بیرون را بصورت
data stream به او برسانند، ( مانند روبات های فوتبال باز)، میتواند " ببیند"
و اگر این روبات ها را بجای داده های یكراست سنسور، با داده های ضبط شده
مثلا ً ازمایش بكنند، باز این روابت گویی توپ را میبینید و در میدان بازی اینجا و
آنجا میدود، كه این همان " خواب" دیدن آن روبات فوتبال باز و رایانه ی آن است.
پس میبینید كه ما نیز برای درد داشتن و یا خواب دیدن، داشتن فاكتور های گوناگونی
را بایسته میدانیم، البته ی همه ی اینها بروی اندیشیدن و داده پردازی استوار است
كه تنها این یكی را گفتیم كه هر سیستم و هر الكترون هم دارد ( یعنی ذهن )
http://i29.tinypic.com/2r6ppwg.gif
پس بكوتاهی :
ماده دارای حس و ذهن و اندیشه هست=دادو ستد داده ها= همكنشی نیروها
هر سیستم مادی دارای توان داده پردازی=ذهن و اندیشه هست.
هر سیستم مادی كه دارای ویر و توان انبار داده ها باشد، میتواند خواب هم ببیند
هر سیستم مادی كه دارای اماج باشد، میتواند ورودی های منفی و مثبت، نسبت به آماج
داشته باشد و در صورت واكنش برگزیده بدانها، میتوان اینگونه سیستم ها را دارای
حس درد دانست.
جان داشتن هم همانگونه كه گفتیم، تنها به تعریف آن در هر حوزه ی دانشیك
بر میگردد و مرزی كه شما با این تعریف میكشید، مثلان آیا
یاخته جان دارد؟ مولكول DNA جان دارد؟ امونیاك جان دارد!؟ ...
[b]•[/b]
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 44
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46651#post46651
من تصور نمی کنم که جناب مزدک از این موارد اطلاع نداشته باشند، مشکل ایشان همانطور که خانم آرمیتی فرموده اند کودک درونشان است.
سفسته ی پرداختن به شخص ،
ازبرای تهی بودن انبان دانش و اندیشه و فرنود!
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 45
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46686#post46686
تقصیر من چیست که شخص شما پرداختنی هستید؟
بعضی مواقع حرف هایی می زنید که در حیطه تخصص علمی شما نیست و وقتی محترمانه و در لفافه به شما تذکر داده می شود به جای اصلاح سخن نادرستتان شروع می کنید آسمان و ریسمان را به هم بافتن! با آوردن تصاویر نامربوط و منحرف کردن سوژه و ادعای اینکه منظورتان چیز دیگری بوده باز هم بر حرف نادرستتان پافشاری می کنید.
همینجا را ببینید، معنی حس، درد و ادراک را تغییر داده اید تا به زور بگوئید گیاه درد را حس می کند. عزیز من هیچ ژورنال علمی حاضر نیست تحقیقی را با این عنوان چاپ کند چون حس و درد در علم معنی به خصوصی دارد که ارائه شما با این معانی ناسازگار است. حال هی بخواهید گل و گشادش کنید، می شود همین بحث عامیانه ای که راه انداخته اید!
خوب اینها کار همان کودک درون است دیگر!!
بیخود است، ما نباید در بند نومنكلاتور دانش باشیم، بلكه
خود گوهره ی دانش برای ما مطرح است، اگرنه از خود بجایی
نمیرسیم و باید چشم براه باشیم كه دیگران برای ما كشف و
اختراع كنند و ما تنها مصرف كننده و بازگوینده و كپی كننده باشیم.
اگر انشتین و گالیله هم مانند شما می اندیشیدند، هنوز در قرون
وسطی دست و پا زده و دانش ما همان آفتابه ی شما بود.!
فلسفه و دانش در گوهره ی خود هم پیوندی هم حیطه های
تخصصی هم ندارد و ما هم همواره پیرو چشم بسته ی
" متخصصین" نیستیم و روند كار آكادمیك هم همین است
كه پیروی ١۰۰% در ان ینست. گویا شما باز دانش را با قران
و آكادمی را با حوزه اشتباه گرفتید.
اگر نگاره ها نا مربوطند، فرنودش را بیاورید و گرنه ادعای
مفت ارزش ندارد و تنها اظهار نظر شخصی خود شماست!
تازه بفرض درست بودن سخنان شما، بازهم سفسته ی
پرداختن به شخص توجیه نمیشود و این بهانه ی شما،
خودش هم یك سفسته بود !( سفسته ی تو هم بدی !)
شما اینجا مهر كرده و " معنی " درد و حس و ادراك! را بیاورید!!
[b]•
[/b]
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 46
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40817#post40817
یعنی ریشۀ این کلمات در کدام زبان است و از چه زمانی متداول شده است ؟ یعنی میخواهم نقبی زده شود به اینکه اصولا تفاوت ماتریالیسم ، مارکسیسم ، لنینیسم ، کمونیسم و موارد مشابه در چیست و آیا ریشه در تاریخ دارند ؟ یعنی واژه ها در آن قدیمی هستند و با همین مفهوم بکار میرفته اند ؟ اگر چنین است آیا بانیان چنین ایدئولوژی در حقیقت یک اندیشۀ با سابقه را احیا و اصلاح کرده اند یا اینکه از بن و اساس جدید بوده و سابقۀ قبلی نداشته است ؟ بگمانم کمی قضیه پیچیده شد .. اگر ناراحت کننده است این سؤالات نادیده بگیرید و گرنه میخواهم بدانم آیا این واژه ها و اندیشه ها اولین ظهورشان به چه زمانی بر میگردد . البته واژه های بسیاری وجود دارند که یک یک خواهم پرسید . با سپاس
خوب كمونیسم و سوسیالیسم كه تاریخ درازی دارند، از مزدك
و یان هوس گرفته تا كمون پاریس و سوسیالیست های تخیلی و ..
ریشه ی واژگان هم بیشتر لاتین و فرانسه هستند.
ماركسیسم هم چند بخش در آموزه دارد:
آموزه ی اقتصادی=كمونیسم
آموزه ی اجتماعی=سوسیالیسم
آموزه ی فلسفی=ماتریالیسم دیالكتیك
آموزه فلسفه ی تاریخ= ماتریالیسم تاریخی
...
...
پس میبینید كه انیها از هم خدا نیستند و چهره هایی از
ماركسیسم در حوزه های گوناگون هستند.
بر این پایه اگر ماركسیست باشید، ماتریالیست و كمونیست
و سوسیالیست هم هستید، ولی بوارونه، اگر تنها ماتریالیست
باشید، بایسته نیست كه بیگمان ماركسیست هم باشید.
یا اگر تنها كمونیست باشید، بایسته نیست كه ماتریالیست
هم باشید و الخ ...
لنینیسم هم یك شاخه و خوانش از ماركسیسم است و در آن،
لنین در آموزه های حكومتی مثلاً " دیكتاروری پرولتاریا" را وارد كرده
است. پس لنینیسم، یا بهتر بگوییم، " ماركسیسم- لنینیسم"
یك شاخه از آموزه ی ماركسیسم است ، خوانشی است از سوی لنین.
همچنان كه " ماركسیسم-مائوئیسم" یا بكوتاهی مائوئیسم، یك خوانش
از ماركسیسم از سوی مائو می باشد ، كه به ماركسیسم دهقانی و
یا ماركسیسم چینی هم مشهور است.
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 47
نقل قول:
نقل قول:سوال من در مورد انفجار بزرگ هست:
چه چیز برای اولین بار باعث انفجار شد در یک جا خواندم:
در نظریه سی. پی. اچ، انفجار بزرگ (بیگ بنگ) بدین صورت بیان میشود كه لحظهای در یك سیاهچاله مطلق، یك میدان گرانش فوق العاده عظیم، تا آن حد چگالی گراویتون بالا میرود كه دیگر فضایی برای حتی حركت دورانی (اسپین) آن وجود ندارد و در نتیجه با یك عكس العمل قوی، سی. پی. اچ. ها با سرعت بسیار بالا از مركز میدان گرانشی خارج می شوند
اول در مورد نظریه ی سی پی اچ کمی توضیح دهید و همچنین بگویید گراویتون چیست؟دوم بگوئید چه چیزی باعث انفجار میشود اینطوری که من فهمیدم فشردگی و گرانش شدید باعث این موضوع میشود اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح دهید بسیار از شما سپاسگزارم
نگره سی پی اچ در دید من كشك است.
گراویتون ها ذره های نیروبر گرانش هستند كه در نگره ی
نسبیت، هم ارز آنها، همان خمش تارو پود مكان است كه با
چگالی مكان هم ، هم ارزی دارد. ( مكان چگال و مكان رقیق) .
عامل مهابنگ را هم ، یك عامل كوانتومی دانسته اند
كه از ان بنام لرزش كوانتومی هم یاد میكنند. میدانیم
كه در جهان ریز، microcosmos ، پدیده های كوانتومی
بالاترین و تعیین كننده ترین فاكتور ها هستند .
در اینجا ، سخن از گرانش منفی به میان میاید ( ما
تنها اكنون گرانش مثبت ، یا همان كشش را داریم )
اسپین هم همان حركت دورانی كه میشناسیم نیست
كه نیاز به فضا داشته باشد یا خیر!!( مفهوم اسپین
مكانیك كوانتومی را باید كمی مطالعه كرد !!)
بردار های اسپین هم مانند بارهای الكتریكی، زمانی
كه در سیستم هستند با هم جمع میشوند.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 48
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط گودزیلا
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40866#post40866
بگویید سی پی اچ چیست و به چه دلیل از نظر شما کشک است؟
اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح دهید دقیقا چه میشود که این موضوع باعث انفجار میشود؟اگر اشتباه نکرده باشم شما اشاره ی کوچکی به سرفصلهای دلایل این موضوع کردید در مورد روندی که باعث این موضوع میشود با ذکر مثال اگر ممکن هست توضیح دهید و یا منبع برای مطالعه در اختیار بنده قرار دهید از پاسختان سپاسگزارم
بنمایه های نگره ی سی پی اچ در سایت هوپا hupaa و در
اینترنت هست ، میتوان نگاه كرد : كوتاه سخن اینكه این نگره
همه ذرات را ساخته از ذراتی بنام سی پی اچ میداند كه گویا
بارهای منفی و مثبت كهربایی هم دارند. این نگره دارای یك
ریاضی درست نیست و برای همین هم در جهان فیزیك مطرح
نمی باشد و تنها در ایران، ( چون نگره پرداز ایرانی است)
مطرح شده است .
برای چگونگی پدید آمدن مهابنگ هم میتوانیم به نگره های
سوپر استرینگ، ( برخورد برن ها brane باهم ) و یا به
نگره ی گرانش كوانتوم زُرفی Loop Quantum Gravity
از اقای آشتكار و دوستانش، كه هم اكنون استوار ترین نگره
ها در این باره هستند نگاه كرد و من هم بكوتاهی انچه را كه
این نگره ها میگویند، در اینجا ، در نگاره هایی میاورم.
برن ها:
نگره:
ما در یك برن زندگی میكنیم كه تنها از راه گرانش و یا
امواج گرانشی ، با دیگر برن ها ( جهان های دیگر) در پیوند
و داد و ستد داده ها میتواند باشد و این برن ها در یك سیكل
میخورند و باز ازهم دور میشوند و هربار بهم خوردن آنها
یك مهابنگ را پدید میاورد.
http://randall.physics.harvard.edu/R...rsegraphic.jpg
از سایت بانو پروفسورRandall
http://www.jenstein.de/media/M-Theorie_2.jpg
جهان های موازی روی برن های دیگر
http://www-cdf.fnal.gov/PES/kkgrav/kk.gif
It is
possible
that we live in a world that has more than the usual 1 time + 3 space dimensions of everyday experience. Indeed, one way to explain the peculiar properties of gravity is that the universe extends in 4+n dimensional space (the bulk) while we are trapped to live in the familiar 4 dimensional world (the brane).
The movie shown here illustrates a process that might occur in such a scenario. The bulk here is shown as the big black void containing our brane, which is represented by the box grid populated by galaxies, stars and familiar elementary particles.
Two such particles, for example a proton and an antiproton, shown as generic blue balls, can collide on the brane, and if the energy is high enough, produce a graviton (the particle that mediates the force of gravity), along with jets of familiar elementary particles (all shown as generic blue balls). The graviton flies out of the brane (the big blue ball) carrying away energy and momentum. Because the graviton moves off into the extra dimensions, we call it a Kaluza-Klein particle.
An observer on the brane witnessing the outcome of the collision would see the usual particles produced in such experiments, with a large imbalance of energy and momentum. Instead of detecting the Kaluza-Klein graviton directly, we observe its "missing energy" signature. This is similar to the way that the existence of neutrinos is inferred in collider experiments.
Fermilab
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 49
http://www.teorfys.uu.se/popular/forstoringsglas.jpg
در نگره ی " استرینگ" ، همه ذرات رشته ها و تار های
ریز یك بعدی هستند كه دارای لرزش ها و ارتعاشاتی
در 10 -یا 11 بعد میباشند و بسته به این لرزش ها، هركدام
دارای ویژگی های ذرات گوناگون بینادین میگردند و یا بهم
تبدیل میشوند. سر و ته این استرینگ ها یا به برن چسبیده
است و یا میتوانند برن را رها كنند.
http://www.teorfys.uu.se/popular/strings.jpg
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 50
نگره ی گرانش كوانتوم زُرفی Loop Quantum Gravity
به كوتاهی میگوید كه جهان پیشین دچار درهمفرورفتگی
( مانند سیاهچاله) شده است ومكان كاهس یافته تا اینكه
در اسكالای پلانك، ، جهشی كوانتومی، جهان را
" پشت و رو" كرده است. درست مانند اینكه باد یك
بادكنك در برود و اینكار چنا با نیروی بالایی باشد
كه توی بادكنك از دهنه ی ان بیرون امده و در راستای
وارون باد شود. مانند پشت و رو كردن دستكش و ...
http://www.badastronomy.com/pix/babl...thebigbang.jpg
این نگره ناسازگاری مهادین با نگره ی برن ها
ندارد و تنها انرا از یك زاویه دید دیگر بدست میدهد.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 51
برخورد برن ها در یك سیكل جاودانه، سبب پدید امدن مهابنگ ها میشود.
http://www.sciam.com/media/inline/00...7F0000_p62.gif
جهان و كهكشان های پدید امده در گذر زمان تـُنـُك شده و بسوی
وضعیتی همانند " مرگ ترمودینامیكی" میروند ولی در اینجا،
راستای پاندول هم دگرگون شده و برن ها باز بهم نزدیك میشوند.
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 52
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46689#post46689
بیخود است، در دانش اگر از معنی واژه های من درآوردی استفاده شود نه تنها پیشرفتی به دنبال ندارد بلکه باعث هرج و مرج می شود. اگر می گوئیم درد منظور ما تعریف کلاسیک علمی است که به لطف اینترنت امروز همگی به آن به راحتی دسترسی دارند. وگرنه من هم می توانم بگویم منظور من از ماده همان سنگ است و شما هم به من ایراد نگیرید چون نمی خواهم از دانش سنتی دیگران تقلید کنم!!
شکل های نامربوطتان هم هنوز وجود دارند و می توانید ببینید که حشره را با گیاه اشتباه گرفته اید یا اینکه مثل تازه محصلین input, output و processor را به رخ کشیده اید در حالی که اصل قضیه که processor است به مفهوم پردازشگر عصبی در گیاه وجود ندارد!
این هم از معانی، لطفا باز آنها را مطابق میل خود تفسیر نفرمائید:
Sense:
A broadly acceptable definition of a sense would be "a system that consists of a group sensory cell types that responds to a specific physical phenomenon, and that corresponds to a particular group of regions within the brain where the signals are received and interpreted." Disputes about the number of senses arise typically regarding the classification of the various cell types and their mapping to regions of the brain.
Pain:
Pain is defined by medical researchers as a subjective conscious experience. The presence or absence of pain even in another human is only verifiable by their report; "Pain is whatever the experiencing person says it is, and exists whenever he says it does.[2] Currently, it is not possible to prove whether an animal is in pain or not, however it can be inferred through physical and behavioral reactions, so veterinary science assumes that if something would be painful for a human, then it would be painful for an animal, and analgesics are used preemptively, where possible.[3]
Wikipedia
خوب میبینید كه تعریف هایی كه آورده اید چه نوشته است.
در تعریف درد نوشته است كه این تعریف در حوزه ی پژوهش
پزشكی است، یعنی انها اصولا ً سیستم های سیبرنتیك دیگر
را بررسی نكرده اند كه بتوانند تعریف جامعی در دست دهند.
بر این پایه این تعریف تنها در حوزه ی پزشكی صادق است
كه تنها یك سویه از وجود را بررسی میكند.
همانجا هم گفته است كه درد,تنها از راه گزارش شخصی كه درد
میكشد ، یعنی از واكنش های او قابل ارزیابی و دانستن است.
حتی گفته است كه نمیتوان ازمون كرد كه جانداری جز انسان
درد دارد یاخیر ! و تنها از راه
همانندی واكنش ها، دامپزشكان
به این فرجام رسیده اند كه جانوران هم حس درد دارند !
ما هم كاری نكردیم جز اینكه گفتیم كه برای دانستن اینكه آیا
گیاه هم درد میكشد یا خیر، واكنش و گزارش گیاه، تعیین كننده
است ، روشن است گیاه نمیتواند بگوید " درد دارم" بلكه گزارش
و واكنش او چیز های دیگری هستند كه میگوید " درد دارم".
در تعریف حس هم همان را نوشته است كه ما گفتیم، یعنی
یك سیستم و یا حتی یك ذره، بتواند داده های بیرون از خود
را بگیرد ( sensor=گیرنده ی حسی= توان همكنشی
با جهان بیرون ) و بدان پاسخ بدهند ( همان واكنش و output )
دارای حس است. سیستم داده پرداز هم در اینجا مغز یاد شده
است، چون حس را در حوزه ی زیستی ویژه ای تعریف كرده است
ولی میتواند هر داده پرداز دیگر، از رایانه گرفته تا چرتكه هم
باشد. اینجا هم مانند درد،
تنها آروین و مشاهده ی این واكنش
است كه بما میگوید كه سیستمی ، چیزی را حس كرده است یا نه.
این mapping هم میتواند ساده و یك به یك , و یا پیچیده باشد.
یك رایانه هم میتواند این مپینگ و تفسیر را انجام بدهد.
برای نمونه، اگر یك رایانه بسازند كه پشت تلفن بتواند به پرسشهای
شما پاسخ دهد، شما نمیتوانید تشخیص دهید كه با یك آدم و یا با یك
روبات دارید سخن میگویید، چون واكنس هردو یكی است و ما هم جز
این واكنش، چیز دیگری در دست نداریم.
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 53
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46689#post46689
بیخود است، در دانش اگر از معنی واژه های من درآوردی استفاده شود نه تنها پیشرفتی به دنبال ندارد بلکه باعث هرج و مرج می شود. اگر می گوئیم درد منظور ما تعریف کلاسیک علمی است که به لطف اینترنت امروز همگی به آن به راحتی دسترسی دارند. وگرنه من هم می توانم بگویم منظور من از ماده همان سنگ است و شما هم به من ایراد نگیرید چون نمی خواهم از دانش سنتی دیگران تقلید کنم!!
شکل های نامربوطتان هم هنوز وجود دارند و می توانید ببینید که حشره را با گیاه اشتباه گرفته اید یا اینکه مثل تازه محصلین input, output و processor را به رخ کشیده اید در حالی که اصل قضیه که processor است به مفهوم پردازشگر عصبی در گیاه وجود ندارد!
..
ما از واژه های من درآوردی هم سود نبردیم، بلكه
مفهوم ذهن و اندیشه را باز كرده و از تعریف ان،
به تعریف گسترده تری رسیدیم كه هر تعریفی
از ان در هر حوزه ی دانشیك، تنها بازتابی از
یك سویه ی آن است. همان نمونه كه آوردیم
كه مزدك بامداد، هم جرم است و هم كارخانه ی
شیمیایی و هم سیستم سیبرنتیكی و هم
مصرف كننده بازار و هم رای دهنده ی سیاسی و ...بسته به این كه در چه حوزه ای بازتاب یابد.
گذشته از این ما حشره را با گیاه اشتباه نگرفته ایم، گویا
نوشته ی مارا نخوانده اید. نمونه ی حشره را برای رد كردن
سخن شما، كه گویا واكنش موضعی داشتن، نشانگر نداشتنذهن و حس است، آوردیم كه سخن شما بخوبی رد شد!
داده پردازی هم همچنان كه گفتیم، ویژه ی مغز و دستگاه عصبی نمیباشد.
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 54
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط K A M R A N
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46699#post46699
به دید من همه پدیده ها را می توان از دید کوانتومی نگریست و این تناقصی با شاخه های زیرین دانش مانند شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی و حتا شاخه های فیزیک مانند مکانیک، الکتریسیته و ... ندارد.
بیولوژی تنها شاخه ای از دانش است که با بهره جستن از دانش های دیگر مانند شیمی (بیوشیمی) به بررسی موجود زنده می پردازد، اما خود دانش پایه ای نیست.
هر چند در بازشناسی "زنده" نیز جای گفتگو هست (اینجا)، حتا با در نظر گرفتن مفهوم کلاسیک از "زنده"، باز نمی توان گفت (مثلا) کسی حق ندارد جابجایی پیام عصبی را از دید شیمیایی یا کوانتومی بنگرد و تنها باید دیدگاه کلاسیک بیولوژِی یعنی پلاریزاسیون و دپلاریزاسیون میلین را در نظر داشت.
آفرین، همه سازو كارهای مادی در جهان، به مكانیك كوانتومی
و ساز و كارها و همكنشی های درات مادی و ۴ نیروی مهادین
ان بر میگردد و كاهش پیدا میكند ( Steven Weinberg )
http://i32.tinypic.com/14jwc4w.gif•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 55
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46728#post46728
تفاوت درد در انسان با حیوانات چیست؟
تعریف خود اگاهی به زبان علم چیست ؟
ایا قیاس کردن هوش وخوداگاهی انسان با حیوانات قیاس مع الفارق نیست ؟ و ایا میتوان با این قیاس کردن نتیجه گرفت که انسان حق استفاده حیوانات را دارد ؟
اینرا ما نمیدانیم، ما حتی نمیدانیم كه تفاوت درد شما
با درد من و درد یك خانم در هنگام زایمان چیست!
ما تنها از همسانی واكنش ها و كنش ها، میتوانیم
با روش استقرایی، بگوییم كه همانگونه كه من به
عنوان یك سیستم آماجمند و دارای گیرنده و داده پرداز،
یك حس منفی دارم، دیگر سیستم های آماجدار هم
( كه بهرروی گیرنده و داده پرداز دارند) كه واكنش و
كنش همانند دارند، گونه ای حس منفی را در ذهن
هر چند نخستینی ( primitive ) خود دارند.
البته اینكه جانوران و گیاهان هوش یا ذهن یا درد
داشته باشند، هیچكدام فرنودی بر خوردن و یا نخوردن
آنها و یا سود بردن و بكار بستن انها نیست.
البته انسان به عنوان موجود اجتماعی در روند فراگشت،
غریزه " همدردی" و همبستگی را پیدا كرده است كه
زادمان بشر ازمیان نرود و گاه اینرا به جانوران نزدیك
بخود، بویژه پستانداران تعمیم میدهد.
در حالیه نسبت به ماهی احساسی چندان نداریم
و یا مار را میكشیم، خرگوش را ناز نازی میكنیم !
بهرروی هم جانوران ما را میخورند و هم ما میتوانیم
جانوران را بخوریم. ( پیشتر درندگان مارا میخوردند
و پیرتر ها و ناتوان تر ها را از میان میبردند كه تنها
زادمان توانمند بجا بماند، اكنون كرم ها و باكتری ها
لاشه ی مارا پس از مرگ " طبیعی" میخورند.)
گوسپندان و گاو و مرغ هم سرانجام باید بمیرند و
خوراك همین باكتری ها و كرم ها و نمیدانم شغال
و روباه بشوند. پس اینكه ما انها را بخوریم، دستكاری
در طبیعت نیست و سرانجام یكی باید انها را بخورد.
مگر اینكه كلا هیچ دامی را نپروریم كه آنهم به ازمیان
رفتن زادمان این دامها و جانوران میانجامد، كه بر پادآماج
سیستماتیك انهاست ( كه همان زیست و فرازیست
باشد). پس ژن ما با ژن دامها دارای یك
قرارداد نانوشته
است، ما از آنها زنده ایم و آنها از ما زنده اند. همین همكاری
و قرارداد میان ژن ما ژن گندم و سیب زمینی هم هست.
•
فرازیست= survival
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 56
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46754#post46754
مزدک گرامی آیا نرم افزاری یا فرهنگی در اینترنت هست برای واژه گان پارسی که بکار میبرید ؟
نه،
چیز " رسمی" نداریم. هركسی برای خود تلاشی میكند و بسته
به اینكه چه اندازه به پسند مردم افتد، از این واژه ها سود برده
میشود. البته در خود فرهنگ دهخدا و حتی عمید هم میتوان
برای بسیاری از واژه های تازی، همتای پارسی " قانونی"
پیدا كرد.
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 57
setup file
سامان یافته برای : office 2000 + win xp + office 2003 arab2Parsx.msi
http://www.freewebs.com/mazdak_bamdad/arab2Parsx.msi
در این كاربرد، یك فایل اكسل هم هست كه نزدیك
۳۵۰۰ واژه تازی/فرنگی را به پارسی بازگردان
میكند. البته قرار است كه كه برخی دوستان مانند
آقای فریمن، آنرا ویرایش كنند و بدان، واژه های
دیگر تازی و همتای پارسی آنها را بیفزایند. باشد
كه این چنین با یاری دوستان، گردآیه ی خوبیبرای رفرانس در اینترنت پدید بیاید.
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 58
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=46780#post46780
برادر جان لازم نیست خودتان را به ندیدن بزنید، در این متن ها و همه تعریف های دیگر آنچه شما خود را به ندیدنش زده اید ولی اصل کار است وجود مغز است!!
بدون وجود مغز اصلا حس و درد معنی ندارد. افتاد؟
خوب این سخن شما بیخود است،
چون از دستگاه داده پردازی سخن در میان است
و حس درد در مغز، حس درد در داده پردازهای
دیگر را نفی نمیكند. ( no exclusivity )و خودش
هم گفته، " تعریف درد در حوزه ی پزشكی"!
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 59
نقل قول:
[quote]نوشته شده توسط
1972
[url]http://zandiq.com/forum/vb/showthrea
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-09-2012
Archive: zandiq.com - Q&A - #3
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 81
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47338#post47338
جناب مزدک من میخواهم گوشت خوک((گراز)) بخورم ولی آنقدر از این انگل ترشین مارو ترسوندن که جرات نمیکنم.
استادان انگل شناسی من هم به لطف ج.ا از درس دادن وپاسخ دادن در مورد این انگل خود داری میکنن ((نکنه فرهنگ منحرف وغربی خوک خواری رواج پیدا کنه))
در اینترنت هم سایتی تخصصی در این مورد پیدا کردم ولی انگلیسی من انچنان خوب نیست و برای یک جمله مطلب خواندن کلی زور باید بزنم.
http://www.trichinella.org/index_synopsis.htm
چرخه زندگی این انگل چیست وبافت هدف ان در خوک کجاست ؟
سراسر مردم جهان جز مسلمین و یهود مؤمن،
گوشت خوك میخورند و تراز چشمداشت زیستكرد
( میزان انتظار عمر) انها هم بالاتر از مسلمین
است و هیچ بیماری هم نمیگیرند و نگرفته اند كه
هیچ، تازه پاستور و كـُخ و نیوتون و اُهم و هرتز
و ماكسول و .. هم شده اند. هم اكنون هم همه
كشتارها در اروپا و آمریكا و ..زیر نگاه دكترهای
دامپزشك انجام میشود و هر گونه بیماری بزودی
آشكار شده و در بذر خود نابود میشود. بوارونه،
جایی كه بازرسی و فراز بینی پزشكی بر پرورش
و كشتار دام ها ینست، مانند ایران، بیماری های
گوناگون میان مردم پراكنده میشود، برای نمونه
بیماری هپاتیتیس ( از گونه های جورواجور)
بر این پایه، شما میتوانید اگر در غرب هستید
و یافراورده های باختر زمینی خوك را دارید، انرا
بی نگرانی بخورید و نگران كرم تریشین و بافت
های هدف آن ! ( بافت ماهیچه ای) هم در خوك
نباشید! برای دل استواری بیشتر هم
خوب بپزید
و یا
خوب كباب كنید و بخورید.
•
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 82
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47372#post47372
:458:
پیوند دریچه قلب خوک به انسان سالهاست با موفقیت انجام میشود و جان بسیاری را نجات داده
اصولا ً همانندی ارگانیك خوك و ادمی شگفتی بر انگیز است
و در باستان كه پزشكان پروانه ی شكافتن پیكرهای مردگان
را نداشتند، برای اینكار از خوك ها سود میبردند. برای همین
هم بیماری اپاندیس دیرزمانی ناشناخته بود چون خوك اپاندیس
Appendix vermiformis گویا ندارد!
•
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 83
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47378#post47378
در جایی خواندم که عوض شدن رنگ گوشت خوک طی فرایند پخت برای کشتن کرمهای ترشین کافی است.
گوشت خوک را از جایی نخریده ام گراز وحشی را شکار کرده ام.
پس بسیار مواظب باشید كه گوشت خوب كباب شود،
از جاهای كباب شده، تراشیده و بخورید، از جاهایی
كه هنوز خون دارد نخورید. . بهترین راه، دود دادن و یا
نمك سود كردن گوشت است و گساردن پس از ان.دود دادن با چوب اقاقیا گوشت را خوش خوراك میكند.
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 84
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47379#post47379
این قضیه گل و گشاد را خود جناب مزدک اعلام فرمودند!
لازمه گفتگو با هرکس هم قبول کردن ادبیات مشترک توسط هر دو طرف است.
مثلا اگر من در گفتگو در زمینه فیزیک با مزدک به انرژی بگویم ژله ایشان معترض خواهند شد و بحثمان هم به جایی نخواهد رسید و البته حق هم با ایشان خواهد بود.
در علوم گیاهی هم همین اصل برقرار است.
اصلی ترین مشکل گفتگوی دینداران و بی دین ها هم همین است که ادبیات مشترکی هنوز بین آنها بوجود نیامده است. آخوند از لغات قلنبه عربی استفاده می کند و بی دین هم از راه تمسخر و توهین با آخوند طرف می شود.
هنوز نمیدانید فلسفه یعنی چه و پیوند ان با حوزه های دانش چیست.
روشن است كه اگر بپذیریم كه چون درد تنها در یك حوزه ویژه تعریف
شده ، پس در حوزه های دیگر نباید از آن سخن گفت، ابلهانه است!
چرا كه ان حوزه میتواند سر مجموعه ی این حوزه ی ویژه باشد.
( باید گویا كمی هم اموزه های مجموعه ها را به شما یاد بدهیم!)
[b]•
[/b]
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 85
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=47383#post47383
یکبار دیگر سخنم را تکرار می کنم تا با دقت بیشتری بخوانید:
میزان دخیره انرژی در یک زنجیره غذایی تقریبا 10 درصد سطح قبلی خود است.
آنچه شما می گوئید زمانی درست است که مثلا بخواهیم انرژی ذخیره شده در 5 گرم ماده خشک گیاهی را با 5 گرم ماده خشک حیوانی مقایسه کنیم.
برای بهتر متوجه شدن می توان گفت (این جمله از نظر علمی دقیق نیست): 100 کیلو یونجه به 4 کیلو گوشت تبدیل می شود اگر انرژی ذخیره شده در بافت های گوشت 2.5 برابر بافت های یونجه باشد.بنابر این در مقایسه ارزش تغذیه ای 100 کیلو یونجه (یا گندم) با 4 کیلو گوشت باید توجه نمود که کدام انرژی قابل دسترسی بیشتری را در اختیار انسان قرار می دهند.
البته نکته مهم دیگر آن دسته از اسید های آمینه ضروری برای بدن انسان هستند که تنها در پروتئین حیوانی یافت می شوند و از این نظر بدن انسان نیازمند مصرف گوشت می باشد و فعلا جایگزینی برای آن وجود ندارد.
و سخن ما هم در كسب انرژی نبود بلكه كسب پروتئین بود!
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 86
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=40874#post40874
پیشینۀ تاریخی آنچه میشود آنرا مبانی مارکسیست نامید دقیقا به چه تاریخی برمیگردد و آیا میتوان مارکس را مبتکر مارکسیسم امروزی و بنوعی تکمیل کنندۀ مبانی مارکسیست نامید ؟ با توجه به پاسخ شما این افکار مارکس پیشینۀ بسیار قدیمی دارد و خوب نقش مارکس در این میان چه بوده و چرا مارکسیسم نام گرفته است ؟
بنیاد های ماركسیسم البته به خود ماركس Karl Marxبر میگردد
و او كسی بود كه با پژوهشی چندین ساله ، كتاب پرآوازه ی
خود بنام " سرمایه " ( Kapital ) را نوشت و مكانیسم اقتصادی
بهره كشی سرمایه داری را پیدا كرد. مفاهیمی چون " ارزش افزوده"،
ریشه های این آموزه هستند. او در پی این پژوهش ها، راه
"دارندگی همگانی بر ابزار فراورش" ( مالكیت عمومی بر وسایل تولید)
را، راه برون رفت از نگون بختی زحمتكشان ( همان پرولتاریا)، دانست.
او بهمراه انگلس، پایه های دیگر ماركسیسم، پایه های فلسفی
و غیره را بنیاد نهاد و با پیوند ماتریالیسم فلسفی فویرباخ،
Feuerbach و مهاد های دیالكتیك، بر گرفته از فلسفه ی
هگل، فلسفه ی نوین " ماتریالیسم دیالكتیك " را پایه گذاری
كرد. از مهاد های این فلسفه، برای نمونه، مهاد فرارویی
دگرگونیهای كمی به دگرگونی های كیفی است.
برای آموزه های اجتماعی، او از سوسیالست های پیش از
خود و یا زمان مثلاً سوسیالست های فرانسه اثر گرفت.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 87
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=41045#post41045
..
موردی که من نمیفهمم: جاندارانی هستند که برای تولید مثل از بین میروند! اگر این غریزی باشد... چگونه میتوان آن را با تمایل طبیعت به ادامه حیات توضیح داد؟
با سپاس
گفتیم كه اصل فرازیست "ژن" حاكم است. یعنی بجا ماندن
یك گونه و یك گروه از ژن ها ( همسان). هركدام از ما تنها
یك حامل این ژن ها هستیم و بهرروی باید بمیریم تا ژن ها
بتوانند خود را با پیرامون زیستی جور بكنند. جهش ژنتیك
و غیره، تنها در زادمان و نسل بعدی كارگر است و برای
همین، جاندارانی كه سیكل زیستی كوتاه دارند، مانند
حشرات، خود را با شتاب و تندای بیشتری با پیرامون خود
جور میكنند وحتی در برابر حشره كش هایی مانند DDT
شكست ناپذیر میشوند. پس ممكن است كه شرایط زیستی
گونه ای از جانداران هم چنین باشد كه برای نگه داشت
زادمان و ژن خود، همگی پس از تخم گذاری و یا جفت گیری
بمیرند ( مانند اسكوئید ها در دریاهای گالاپاگوس) و یا
یكی از جفت ها بمیرد ( مثلاً تارتنك نر را عنكبوت ماده
پس از جفت گیری میخورد كه تن او بچه های او بشوند)
در بیشتر این گونه مورد ها هم سخن از هزاران و یا میلیونها
تخم است كه بجاماندن و فرازیست گونه را حتی پس از
تلفات بسیار، گارانتی ( تضمین) میكند.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 88
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=41045#post41045
مزدک گرامی
مهر بورزید در مورد غریزه کمی من را روشن کنید.
آیا ریشه غریزه ژنتیک است؟
آیا غریزه ابزار تکامل است؟ یعنی تجربی بدست آمده؟
..
بله غریزه ژنتیك است و در فورمول و كـُد DNA است
و بصورت تجربی ( تجربه ی انتخاب طبیعی) بدست
آمده است. غریزه ها در حقیقت برنامه های boot
و directives هستند كه رفتار مارا در راستای زنده
ماندن و فرایست ژن، به ما دیكته میكنند. حتی ضمیر
آگاه هم برای خدمت به انی غریزه ها و یا ضمیر
ناخودآگاه درست شده است و امپراتور به وزیر اندیشمند
اختیاراتی چند داه است كه ممكت را بهتر بگرداند
ولی همه ی اختیارات را نداده است. شما نیمتوانید اراده
كنید كه نفس نكشید و یا گرسنه نشوید و غیره...
با ین فرمان ها، مثلاً نوزاد شیر خوردن و شنا كردن
را بلد است، چون این ها را از زمان ماهی بودن و
میمون نما بودن در ژن انبار كرده ایم.
***
Mazdak Bamdad
03-19-2008
پیک 89
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=41055#post41055
با سپاس فراوان...
شاید ساده گونه باشد نگر من... پرسشی که در ذهن من هست اینست که آیا با این حساب، ژن ها هوشمند هستند؟
چون با این حساب مصلحت گونه را به یک عضو آن گونه تشخیص میدهند!
تارتنک نر حتماً تمایل به ادامه زیست دارد. ولی ژن تارتنک برای تضمین ادامه گونه از خیر این عضو میگذرد.
آیا اینگونه است یا من خیلی ساده اندیشم؟
خیر!
اگر هوشمند بودند، برای رسیدن به این پله و زینه از
زندگی و هوش، نیاز به 4،5 میلیارد سال نبود. این زمان
دراز نشان میدهد كه این " پیشرفت" تنها از راه " مهاد ماز"
( the maze principle or the labyrinth principle ) ،
یعنی اروین و خطا ( try and fail ) بدست امده است.
http://docs.gimp.org/2.2/images/filt...r-taj-maze.jpg
برای فهم بیشتر:
اگر موشی را در ماز یا لابیرینتی كه نمیشناسد رها
كنیم كه به پنیری برسد، دیری به درازا میكشد تا با
خوردن به بن بست های ماز و بیاد سپردن خطا ها،
سرانجام آماج خود را پیدا كند. اگر همین موش را كه
اكنون آگاه به راه این ماز است، بار دوم در این ماز
رها كنیم، آنرا بسیار زود و بدون خوردن به بن بست
پیدا میكند. پس با آگاهی و هوشمندی نیاز به مهاد ماز /
كوشش و خطا و یا جهش و انتخاب طبیعی نیست!
پس چون ما تنها با جهش ژنتیك و انتخاب طبیعی كه
همان كوشش و خطا و یا همان مهاد ماز است بدینجا
رسیده ایم، ژن ها را نمیتوان هوشمند شمرد. بلكه
بسادگی ژن های ناجور در روند طبیعی زدوده و نابود
شده اند و ژن های جور با طبیعت و پیرامون، بجا مانده اند.
البته اكنون پس از 4،5 میلیارد سال، ژنها در شناختن
خود و سیستم كارشان كامیاب شده اند و میتوانند
بزودی خودشان خودشان را آگاهانه بهبود بخشند و
از حالت كوركورانه ی پیشین بیرون بیایند. ( رویكرد و
منظورمن همان دانش ژنتیك و دستیابی ادمی به
فورمول خودش است)
***
Mazdak Bamdad
03-19-2008
پیک 90
نقل قول:
نقل قول:می خواستم بدانم از دید دگر اندیشان، حقیقت و واقیت چگونه تعریف می شود؟
حقیقت چیزی نیست جز شناخت درست از واقعیت جهان " بیرونی".
تنها با این شناخت درست شما میتوانید واقعیت را بسود فرازیست
بهینه ئ خود دگرگون كنید.
Reality is out there, truth is in here
من میكوشم روشنگری بسیار ساده ای بكنم.
واقعیت از ریشه ئ وقع و یا رخداد میاید، یعنی
رویداد ها و انچه كه روی داده و روی میدهد،
واقعیت ها هستند و این در زبان انگلیسی همان
reality است كه به واقعیت های موجود در
جهان بیرونی گفته میشود و یا حتی به خود
جهان بیرونی .( یعنی بیرون از ذهن mind ما،
كه " جهان خارجی " هم بدان میگویند)
حقیقت یا truth همان شناخت ( انشالله ! درست) ما از
جهان بیرونی ( reality) و قانونمندی های مادی فرمانروا در ان است.
دانش كنونی ما گردآیه ای ( مجموعه ای ) از حقایق است،
یعنی چیز هایی كه از جهان بیرونی توانسته ایم بدرستی
دریابیم ، مانند اینكه آسمان آبی است، یا زمین گرانش دارد( جاذبه)
مثلاً رویداد هایی كه در گذشته روی داده و سپری شده و ما بدان
بدرستی پی برده ایم هم از ردیف " حقیقت ها" بشمار میروند
( حمله نادرشاه به هندوستان )
بیشتر واژه واقعیت ( reality ) را برای پدیده هایی
كه هم اكنون وجود و رویداد حقیقی دارند
، در زبان بكار میبرند. مثلاً میگویند واقعیت این
است كه امروزه جمهوری اسلامی در ایران حاكم است
و نمیگویند كه " حقیقت اینست كه ..".
واقعیت كنونی و آنچه اكنون روی میدهد
را میتوانیم با دستگری ( دخالت) خود دگرگون
كنیم. مثلاً نمیتوانید پرواز كنید، هواپیما میسازید
و پرواز میكنید و این reality را كه شما نمیتوانستید
پرواز كنید، دگرگون میكنید و رویداد تازه این است
كه اینك شما پرواز میكنید.
یعنی شما چینش مادی جهان بیرونی را میتوانید
از راه شناخت ( حقیقت) بسود خود دگرگون كنید
امّا شما نمیتوانید حمله نادرشاه به هندوستان را دگرگون
كنید ( گذشته-->محور زمان یكسویه است)، همچنین
شما نمیتوانید واقعیت/حقیقت های بنیادین مانند اینكه الكترون ها
همدیگر را دفع میكنند را دگرگون كنید، چون ماده نمیتواند
گوهر( ذات) خود (ماده) را دگرگون كند.
( یعنی شما نمیتوانید خود ماده را دگرگون كنید،
بلكه تنها میتوانید چینش ذرات مادی را دگرگون كنید)
جهان بیرونی ( واقعیت) ، و روابط مادی وجودی مستقل از ما دارند
هر چه ما این جهان بیرونی ( واقعیت) را بهتر و بیشتر
بشناسیم، به حقیقت های بیشتری دست پیدا كرده ایم و
یا به كل حقیقت بیشتر نزدیك شده ایم و توان اثر گذاری
خود را در رویداد های جهان ( چینش ماده/reality / واقعیت ) را بیشتر كرده ایم.
به عیسی نسبت داده اند كه گفته است :
" تنها حقیقت است كه میتواند شما را آزاد كند " كه
بدید من هم درست است، چون ازادی یعنی میزان تاثیر
گذاری و تعیین سرنوشت خود و كم كردن میزان اثر گذاری
جهان بیرونی بر خود ما.
مردم ( عوام ) و حتی خواص، ایندو واژه
را بجای هم و شایدگاه نادرست بكار میبرند
ولی به انگیزه گستردگی این خطا و پیوند
نزدیك این دو مفهوم با هم، این خطا چشم
پوشی پذیر است.
واژه های authentic و fact نیز در پیوند با این دو واژه هستند.
TRUTH=OUR UNDERSTANDING OF ("REALITY")
***
Mazdak Bamdad
03-19-2008
پیک 91
بی علتی / اراده ی ازاد / پیش بینی ناپذیری
http://www.goertzel.org/dynapsyc/2005/Lucido.htm
میدانیم كه برای نمونه، لاپلاس میگفت كه جهان " دترمینیتسی " است
و اگر ما شرایط آغازین ( پارامترهای ) یك پدیده را بدانیم ، میتوانیم
با در دست داشتن قانون حركت و یا قانون فرمانروا بر ان پدیده،
پیش بینی كنیم كه در زمان ایكس، آن پدیده چگونه خواهد بود.
پس از اینكه دانش كوانتومی پیدا شد، با در نگر گرفتن اینكه ما
نمیتوانیم 100٪ از جا و یا جنبش یك چیز آگاهی بدست بیاوریم،
این دترمینیسم لاپلاسی را رد شده دانستند.
گروهی هم از این " رد دترمینیسم " بدست فیزیك كوانتوم، این
برداشت را پیش كشیدند كه پس میتوان اراده را هم آزاد دانست،
چون یك بازه ای از " عدم قطعیت " گویا در مغز كارگر است.
این پندار و این برداشت از انجایی است كه برخی مفهوم ها و مقوله
ها با هم امیخته شده است كه مهم ترین ان، آمیختن پیش بینی پذیری
و جبر ( دترمینیسم ) و قانون مندی مادی است. این جا نكته ئ باریك
پنهان است.
اگر نیگ بنگریم، گفته ی لاپلاس همچنان صادق و درست است، چرا ؟
چون ایشان گفته " اگر " همه پارامتر ها را بدانیم میتوان پیش ببینی كرد.
یعنی پیش بینی را از راه دانستن پارامتر ها و با چرخ دنده ئ " قانون" میتوان كرد.
دشورای ادمی در " دانستن " پارامتر های آغازین initial / marginal conditions=Randbedingungen / ،
است و نه در قانون مندی مادی .
http://i18.tinypic.com/2nrcvmc.jpg
دشورای در دانستن پارامتر ها هم از این واقعیت ناشی میشود
كه آگاه شدن از چیزی، تنها از راه آگاهی رسانی مادی شدنی است.
برای فهم بیشتر:
ما میخواهیم مسیر سیبی را پیش بینی كنیم، باید بدانیم كه این سیب اكنون
كجاست و با چه سرعتی در جنبش است. حال فرض كنیم این سیب در
تاریكی در جنبش است.
برای دانستن جا و سرعت ان ما باید سیب را " ببینیم " و برای دیدن باید
مثلاً لامپ را روشن كنیم ، یعنی بزبان دیگر، فوتون ها را بسوی سیب
بفرستیم كه پس از برخورد با سیب بسوی چشم ما برگشته و جای انرا بما
نشان میدهد. امّا خود همین فرستادن فوتون ها و برخورد انها با سیب،
جای و سرعت سیب را ( هر چند مختصر) دگرگون میكند.
اصل عدم قطعیت هم همین را میگوید و بویژه در ذره هایی با جرم
كوچك، همین خود " مشاهده " و " آگاهی " ، وضعیت ذره را دگرگون
میكند و برای همین است كه ما نمیتواینم 100٪ این شرایط آغازین را
بدانیم و در نتیجه پیش بینی 100٪ بكنیم.
امّا این همچنان كه گفتم، به قانون مندی مادی كه حلقه پیوند میان
"دانستن شرایط " و " پیش بینی " است ندارد و فیزیك كوانتوم هم برای
همین هیچ جا قانونمندی مادی را زیر پرسش نمیبرد، بلكه تنها محدودیتی
را كه طبیعت در امكان " دانستن " به ما تحمیل میكند ، نشان میدهد و از اینرو
به دانش " احتمالات" روی میاورد.
بر این پایه، اگر جبر را ( به نادرست) برابر " پیش بینی پذیری" بدانیم ،
سخن از " اراده ی آزاد " میتوان گفت ولی اگر جبر ر
پرسش و پاسخهای فلسفی/دانشیک با مزدک بامداد -
Mehrbod - 04-09-2012
***
Mazdak Bamdad
05-23-2008
پیک 119
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=49989#post49989
استاد بزرگوار
چرا میبایست ارانیوم را اینهمه غنی کرد و بعدا برای پیشگیری از بمب شدن بر سرراهش ترمز گذاشت؟ راه دیگری ندارد که از نظر سیاسی نظامی هم شبهه برانگیز نباشد ؟
خوب گفتیم كه نباید اینهمه غنی كرد كه بمب نشود،
ولی باید به اندازه ای غنی بشود كه واكنش انرژی
بخشی بدست بیاید. برای همین اگر اورانیوم یا پلوتونیوم
را بیش از یك مرز ویژه ، كه برای میله های سوختی نیاز
است، غنی بكنند، یعنی میخواهند بمب اتمی بسازند.
در بمب اتمی هم، معمولا ً دو تكه ی اورانیم كمی جدا
از هم هستند و تنها هنگام " تیز" كردن بمب، آن دو تكه
(زردرنگ در نگاره)بهم چسبیده و سپس تركانده میشوند.
http://upload.wikimedia.org/wikipedi...m-bomb.svg.png•
***
Mazdak Bamdad
05-23-2008
پیک 120
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.php?p=50084#post50084
سپاس گرامی.
وقتی هواپیمایی در آسمان با سرعت 700km/h حرکت میکند ما روی زمین حرکت آنرا بسیار آرام میبینیم یا حرکت گلوله تپانچه را احنمالا از فاصله ای دور میشود دید. اگر شیئی (صرفنظر از قانون انرژی)با سرعت نور در فاصله هواپیما حرکت کند و نوری هم ازخود داشته باشد حدس میزنم خواهید گفت دیده نمیشود.
یا فکر میکنید در چه فاصله ای قرار گیرد و به شکلی (مثلا خط ممتدی)دیده شود.
ببخشید که واردscience fiction شدم فقط محض کنجکاویست:458:!
اگر توجه بكنید میبینید كه من در پاسخ پیشین،
به همین انگیزه، تنها از
مولفه ی تندای پیكره ای
كه در راستای شماست، یعنی از شما دور یا به
شما نزدیك میشود، سخن گفتم. یعنی اگر تندا
( سرعت) را
برداری در نگر بگیریم و و شما
بیرون از مسیر جنبش پیكره باشید، انگاه پدیده ی
ترانسورسال دوپلر، صادق است. البته اگر پیكره
از نقطه ی بسیار دوری بیاید كه فاصله عمود
نگاه شما به مسیر آن ، در برابر ان فاصله اندك
باشد، بازهم همان پدیده دوپلر با چشم پوشی
از مولفه ی عمود صادق است. ولی اگر شعاع
دید شما و یا همان عمود دیدگاه شما به مسیر
پیكره، بسیار بزرگ باشد، آنگاه تابش آن پیكره
بی هیچ دشواری ، مانند یك پیكره ی كم تندا هم
به شما میرسد، چون نور تابیده از پیكره بسوی
شما، تقریبا ً عمود بر مسیر ان پیكره است و
افكت های نسبیتی هیچ یا اندك كارگر خواهند بود.
= به شکلی (مثلا خط ممتدی)دیده میشود.
•