Archive: zandiq.com - Q&A - #2
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 41
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46609
اتفاقا چون صحبت ما علمی است می بایست واژه ها را درست استفاده کنیم نه اینکه آنها را گل و گشاد به کار ببریم. گیاه دهن ندارد پس دردی احساس نمی کند. واکنش های آن نسبت به محرک ها هم عمدتا مکانیکی و موضعی می باشند.
بوارونه، كاربرد "درست" مفاهیم دانشیك، نمیتواند
به این بینجامد كه " ذهن" راویژه ی آدمی بدانیم.
همچنین كه " شعور" و " هوش" ویژه ی ادمی و
یا جانداران ناگیاهی نیست.
همچنین هم شما نمیتوانید بگویید كه مرز زنده و
مرده كجاست.
تنها در زبان عوام است كه مثلا یك سیستم را
زنده و دارای شعور ویا ذهن میدانند و دیگری
را خیر. در جهان واقعی همچو مرزی نیست.
در حوزه های دانشیك هم روشن است كه هر كدام
نومنكلاتور خود را دارند. مثلا ً در روان شناسی
روان و شخصیت یك چم دیگر دارد و در دین، روان
به معنی روح است، در فیزیك ، " توان " یك مفهوم
ویژه است و در ریاضی، توان، یك چم دیگر دارد.
ما هم در اینجا، از ذهن بعنوان یك پدیده كه نماد
داده پردازی و محاسبه ی واكنش در برابر كنش و
گرفتن و پروسس آگاهی است، یاد كردیم و برای
همین مثلا ً جمع شدن گل قهر كن را نمونه آوردیم
و نه همان معنی ذهن كه در نزد عوام ، یا در رشته
ای ویژه از دانش میتواند مطرح باشد. برای همین
است كه گفتیم كه سخن ما دانشیك و در همان حال
فلسفی است، چون در بند هیچ یك و تك تك حوزه های
دانش نیستیم، بلكه به كل انها مینگریم چون ماده و
گوهرهی جهان یكی بیش نیست و حوزه های دانش
تنها برای اسانی بررسی انها از سوی ما طبقه بندی
شده اند. برای فهم بهتر:
من مزدك بامداد هستم.
برای سازنده ی یك آسانرو ( آسانسور) تنها سنگینی
من مطرح است و من یك جسم جرمدار بیشتر نیستم.
برای ادارهی سرشماری و ثبت احوال، من یك پرونده
بیشتر نیستم. برای یك پزشك، من گوشت واستخوان
و یاخته ها هستم، برای یك سیمی دان، تنها آمیزه ای
از اب و كربن هستم و یا pH خون من مهم است،
برای یك سیاستمدار، من یك رای دهنده هستم، برای یك
جامعه شناس، من یاخته و هموندی از همبود ( جامعه)
هستم، برای بازاریاب، من تنها یك خریدار و مشتری
هست، و الخ.. ولی من هستم، انچه هستم ، من همه ی
اینها هستم ولی هیچكدام اینها به تنهایی نیستم .
پس شما هم نمیتوانید بگویید كه چون عوام ، ذهن را تنها
برای آدمی بكار میبرند و یا در فلان رشته ی دانش، ذهن
را تنها از ان ان سیستم هایی میدانند كه یاخته های عصبی
و نورون دارند و یا درد را تنها برای تپش های نورونی تعریف
كرده اند، پس فلان چیز، ذهن ندارد!، بلكه باید نشان دهید كه
كاركرد و واكنش ان سیستم، حاكی از ناآگاهی از جهان
پیرامون خود و نداشتن واكنش و دیگر ویژگی های مهادین
و نهادین " ذهن داشتن" است. آنگاه میتوانید بگویید كه
فلان سیستم دهن و شعور و هوش و .. ندارد.
----
موضعی بودن ، نه فرنود بایسته است ( دلیل لازم) و نه
فرنود بسنده ( دلیل كافی) برای داشتن ذهن. اینكه سیگنال
ورودی در یك پروسسور مركزی محاسبه بشود ویا در یك
پروسسور محلی، فرقی نمیكند، بسیاری از حشرات هم
دارای چندین گره عصبی هستند كه برای فرازیست انها
مهم بوده و واكنش ها را اینگونه، موضعی و تند محاسبه
میكنند.
http://www.faunistik.net/DETINVERT/M...bersicht01.gif
مكانیكی بودن هم همین گونه است، به چه چیز میگوییم
مكانیكی؟ هر واكنش مكانیكی ، به یك یا چند فرایند و
همكنشی مكانیك كوانتومی بر میگردد و انتقال نیرو
( فوتون ها) از راه شبكه ی پیوند های والانسی و اتمی
است، در گیاه هم از مولكولهای پیام اور سود برده میشود
كه حتی در خود انسان هم این پیام رسانی ، از باستان بجا
مانده و با هورمون ها، برخی ارگان ها كنترل میشود.
پیام رسانی با عصب ها هم چیزی جز همان سود بردن از
مولكولها، یا بهتر بگوییم، یونها نیست كه آنهم سرانجام
باز به تبادل الكترون ها و نیرو های فوتونی بر میگردد.
پس ایندو شرط، نمیتوانند كریتریوم و محك برای داشتنذهن و .. باشند.
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 42
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46620
مزدک گرامی،
در گیاه سیستم پردازشگری وجود ندارد مگر اینکه مثلا کم شدن فشار آب که منجر به بسته شدن روزنه ها می شود را پردازش شده حساب کنید که در عالم واقع اینطور نیست.
استفاده از شکل حشرات یا مثال های مربوط به حیوانات هم از آنجا که به بحث گیاه مربوط نمی شوند مغلطه است. به هر زوری که بخواهید احساس درد را به گیاه بچسبانید نمی شود عزیز من!
ولی اگر مایلید بر استفاده از احساس درد در مورد گیاه اصرار بورزید، خوب بورزید، تذکری بود که لازم می دانستم عرض کنم
چرا همین داده پردازی است، پردازش كه
نباید همواره كهرباییك ( الكترونیكی) باشد!
همچنانكه گفتیم ، پردازش , یونی, مولكولی
( شیمیایی) و " مكانیكی" هم میتواند باشد.
یعنی بدست اوردن و محاسبه ی یك واكنش
و برونداد ( output ) از یك كنش و درونشد
( input ) , حال به ابزاری میخواهد باشد.
مهم نیست، با رایانه باشد ویا با مغز و یا
با چرتكه و فنر و میخ و ...
همه بهرروی به مكانیك كوانتومی بر میگردند!
نمونه حشره برای این بود كه نشان دهیم
كه موضعی نبودن واكنش كه از سوی شما،
شرط ذهن داشتن بود، ناكار شود كه شد!
ابتدائا ً به حس درد كاری نداشت !!
سخن هم بر سر پافشاری ( اصرار) من نیست
( سفسته ی انگیزه شخصی بجای اوردن فرنود)
بلكه واقعیت را بیان میكنیم و پاسخ را هم بایددر همان كانتكست بدهید!
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 43
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Farhad
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46642
مزدک گرامی،
فکر می کنم مشکل دیدگاه شما این است که "واکنش" را با "پردازش" و "پردازش" را با "حس کردن" یکی گرفته اید. و به ااین ترتیب نتیجه گرفته اید که هر چیزی که واکنش یا پردازش می کند، پس حس هم می کند.
این دیدگاه به نتایجی منجر می شود که در زبان متعارف آشکارا مهمل اند:
تله موش ها حضور موش را حس می کنند.
الکترون ها فکر می کنند.
و ...
گیاهان درد می کشند.
د
برای اینکه بگویید این نتایج مهمل نیست (یا فقط در زبان متعارفی مهمل است) باید به طریقی دیدگاه خود را ثابت کنید. دیدگاه شما، در مورد "درد کشیدن" گیاهان، هیچ تأییدی در علوم عصبی نمی یابد. دیدگاه علمی می گوید برای حالت سوبژکتیو داشتن (در موجودات طبیعی و شناخته شده ی زمینی) داشتن حداقلی از سیستم عصبی نیاز است. هرچه این سیستم عصبی پیشرفته تر (به انسان نزدیک تر) باشد، سازوکار های ذهنی موجود به حالات ذهنی ما نزدیک تر خواهد بود. مثلاً دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که پستانداران هم خواب می بینند. چرا؟ چون نشان داده شده که خواب دیدن حاصل سازوکارهای عصبی در سطح کورتکس مغز است و پستانداران هم کورتکس دارند. و با همین استدلال می توان گفت که حلزون خواب نمی بیند چون پیچیدگی سیستم عصبی اش به حد کورتکسی نرسیده است.
مسلماً من به هیچ طریق نمی توانم بدانم که از دیدگاه سوبژکتیو یک گاو یا یک خفاش یا حتی یک انسان دیگر، درد داشتن یا خواب دیدن دقیقاً چگونه است. از دید فلسفه ی ذهن، این همانا یکّه بودن و دسترسی انحصاری فرد به حالت های سوبژکتیو خودش است که این حالات را دارای موقعیت اونتولوژیک منحصر به فردی می کند (در واقع این موضوع مقاله ی کلاسیک و جالبی است از Thomas Nagel به اسم What is it like to be a bat?) اما این مانع نمی شود که بر پایه ی شباهت سیستم عصبی آنها بگوییم که آنها همدیدگاه خودشان را دارند و به طریقی درد را احساس کنند. اما توجه کنید که نمی توان گفت که چون من نمی توانم بدانم سنگ بودن چگونه است پس ، گیریم، سنگ هم فکر می کند، اما به طریق سنگی.
گیاه یا ماشین حساب رو میزی من، گرچه پردازش می کنند و برپایه ی محرک ها به محیط واکنش مناسب نشان می دهند، اما پردازش شان آن قدر پیچیده نیست که بتوان گفت حالت سوبژکتیو دارند. به این خاطر می گوییم این واکنش ها مکانیکی هستند.
نکته ی کلیدی این است که در حالت عام، هر چند حالت سوبژکتیو داشتن مستلزم داشتن سیستم عصبی خاص یا داشتن چینش مادی خاصی نیست، یعنی مثلاً یک سیستم سیلیکونی به قدر کافی پیچیده هم به خوبی ممکن است درد بکشد. اما از این چندگانه بودن تحقق حالات ذهنی (multiple realizablitly of mental states) نتیجه نمی شود که پس هر چیزی می تواند ذهن داشته باشد. از دید علم و فلسفه ی ذهن، حالت ذهن داشتن (دارا بودن حالات ذهنی ادراک، درد، لذت و ...) مستلزم داشتن میزان معینی از پیچیدگی مادی است.
سنگ، تله موش، ماشین حساب،یا گیاهانی که می شناسیم، دیدگاه (حالت سوبژکتیو) ندارند نه به این خاطر که سیستم عصبی ندارند، بلکه به این خاطر که سطح پیجیدگی شان به قدری نیست که حالت سوبژکتیو داشته باشند. میزان پیچیدگی سازوکارهای واکنشی یک گیاه از پیچیدگی یک موتور بخار بیشتر نیست. آیا مایل اید بگویید موتور بخار هم گیریم وقتی یاتاقان هایش روغن کاری نشده درد می کشد؟
مدعای دردکشیدن گیاهان یا جان داشتن الکترونها در واقع مطابق آن نگرش عرفانی که می گوید هر ذره ای در جهان جان دارد. این دیدگاه را همه-جاندارانگاری می گویند که مطابق آن می توان برای هر ذره ای و جسمی در عالم از فکر کردن و دردکشیدن و همه ی حالات ذهنی دیگر حرف زد. این نگرش البته نه علمی است و نه فلسفی (به معنای اخص کلمه) بلکه پیشاعلمی و انیمیستی است: چیزی که معمولاً خرافات نامیده می شود.
همانگونه كه گفتیم، حس كردن، یعنی همان همكنشی با جهان بیرون
از سیستم، از راه ذرات مادی. برای نمونه، فوتون ها به چشم شما میرسند
و با ذرات اتمی مولكولهای شبكیه ی چشم شما همكنشی كرده و یك ولتاژ
و سیگنال كهربایی و یك جریان از الكترون ها را پدید میاورند كه این الكترون
ها بنوبه ی خود به یك شبكه و یا ماتریكس نورونی رسیده و این ماتریكس،
كه میتوان آنرا نخست یك جعبه ی سیاه پنداشت، از آنسوی خود یك سیگنال
كهربایی دیگر را بیرون میدهد كه همان واكنش است، تبدیل سیگنال درونشد
به سیگنال برونشد، همان داده پردازی است، نه كنش و واكنش، ما بروشنی
گفتیم كه كنش و واكنش ، همان input & output - data هستند. روشن
نیست كه شما از كجا تصور فرمودید كه من پردازش را با واكنش یكی گرفته ام !
پس ما میدانیم كه در این جعبه ی سیاه ( به این معنی كه مثلا ً نمیدانیم دقیقا ً چه
كارو سازی در آنجا در كار است) داده پردازی میشود و برخی درونشد ها، زودتر
و شتابان تر از درونشد های دیگر، داده پردازی میشوند. مثلا ً با نزدیك شدن آتش
به انگشت شما، شمادر میان سخنرانی دانشیك هم كه باشید، دست خود را پس میكشید!
از اینجا میفهمیم كه این پردازش دارای برگزیدگی ( priority ) بوده و برای سیستم
داده پرداز، جنبه ی منفی و یا دفاعی دارد.
پس از دید عینی میتوانیم بگوییم كه حس سوبژكتیو درد هر چه باشد یا نباشد، مهم نیست
مهم این است كه ویژگی های عینی آن این است كه داده ی ورودی و یا كنش، بر خلاف
هستی و آماج سیستم بود ( درونشد منفی)، داده پردازی برگزیدگی بالا داشته ( high
priority ) و در نتیجه واكنش تند و برگزیده بر دیگر كار ها بوده است.
پس هر جایی كه این عنصر ها گرد هم ایند:
درونشد منفی + برگزیدگی داده پردازی + واكنش دفاعی
میتوان از حسی ناخوشایند برای آن سیستم سیبرنتیك سخن گفت.
پس اگر سیستمی سیبرنتیك و اماج مند داشته باشیم ، سیگنال ها درونشد
میتوانند همساز و یا ناساز با این آماج باشند و به كاتگوری های مثبت
و منفی بخش شوند و اگر این سیستم ها واكنش های یاد شده را در برابر
این درونشد ها نشان دهند، میتوان از حس درد و رنج در تراز های گوناگون
سخن گفت ( مثلان حس گرسنگی و تشنگی و خارش و دل تنگی و .. هم از
گونه های " درد" میباسند و شما تا از میان بردن این وضعیت، نمیتوانید
كارهای دیگر را انجام دهید و یا درست و آسوده انجام دهید)
چون گیاه هم یك سیستم آماج دار است ( آماج ان زیست و فرازیست است)
و در برابر سیگنال منفی هم واكنش دفاعی/ترمیمی انجام میدهد، پس میتوان
گفت كه از اسیب و زیان، دارای حس ناخوش ایندی است.
پس "حس" همانونه كه گفتیم، یك روند ویژه ی جابجایی داده ها و
یونها و الكترون هاست كه برای ان سیستم، بصورت درد تفسیر میشود.
پردازش هم بدرستی همان حس كردن است و میتواند چند پله داشته باشد.
البته پردازش مهادین در مغز ما انجام میشود، ولی تبدیل فوتون به جریان الكترون
در چشم ما و یا تبدیل نوسان ذرات هوا به جریان الكتونها در گوش ما ، نیز خود
گونه ای داده پردازی بشمار میرود، یعنی بگونه ای داده ها را برای پروسسور
مركزی، آماده میكند.( مانند تبدیل برنامه تایپ شده ی رایانه ای به كارت سوراخدار)
بله در دانش گفته میشود كه برای سخن گفتن از هوش و یا.. باید یك میزان معین
" پیچیدگی" در دست باشد ولی در عمل هرگز میزان و تراز مرز این پیچیدگی را
نمیتوان بدست داد، همچنانكه هنوز نتوانسته اند كه مرز میان جهان میكرو و ماكرو
را تعریف كنند، چرا كه همه چیز بهرروی " یك " گوهره و از همان ذرات درست
شده است .
پس اینجا هم كار به تعریف هوش بر میگردد و اینكه
ما بصورت قراردادی بگوییم كه ادمی هوش دارد ولی مثلا ً
تله موش هوش ندارد( یعنی میزان و پیچیدگی داده پردازی را
بدلخواه خود و بسته به آماجی كه از این تعریف داریم، مرزكشی كنیم)
فزون بر این ما در اینجا از حس ناخوشایند " درد" برای گیاهان سخن گفتیم و
نه از حس درد برای تله موش، یعنی از سیستمی آماجمند سخن گفتیم. روشن است
كه سیستم های بدون آماج، سیگنال " منفی" و یا " مثبت" ورودی ندارند، چون
محكی برای سنجش " ارزش" این سیگنال ندارند.
همچنین ما از خواب دیدن هم سخن نگفتیم، اینكه حلزون نمیتواند خواب ببیند، به گفتار
درد پیوندی ندارد. برای خواب دیدن، فزون بر داده پردازی، به یك فاكتور دیگر هم نیاز
است و ان ویر یا یادمان و یا حافظه میباشد. چرا كه خواب دیدن چیزی نیست جز همان
داده پردازی آفلاین.
برای فهم بهتر:
زمانی هست كه جریان داده ها، از بیرون سیستم، انلاین به سیستم رسیده و پردازش
میشوند، مانند فیلمبرداری از هنرپیشه ها در حال بازی زنده.
زمانی هم هست كه جریان داده ها از فایل های انبار شده ی درونی است. مثلا ً رتوش
و پردازش فیلم های ضبط شده از پیش.
چون از این پردازش است كه حس " دیدن" پدید میاید و نه از چشم ( گیرنده)، بر این
پایه، هر دو جور پردازش ، در ذهن به دیدن تفسیر و نمایش میشود. با این فرق كه
داده های ورودی یكی انلاین و یكراست از جهان بیرون، و داده های درونشد دومی،
از جهان درون، یعنی از memory و آفلاین است.
پس بازهم اینجا هر سیستمی كه دارای پردازسگر باشد و فزون بر ان دارای
انبار داده ها هم ( بهر گونه ای كه باشد) باشد، میتواند خواب ببیند و بایستگی
دارا بودن كورتكس مغزی را ندارد. یعنی داشتن كورتكس، شرط exclusive
نیست. بر این پایه، اگر رایانه با گیرنده هایی باشد كه جهان بیرون را بصورت
data stream به او برسانند، ( مانند روبات های فوتبال باز)، میتواند " ببیند"
و اگر این روبات ها را بجای داده های یكراست سنسور، با داده های ضبط شده
مثلا ً ازمایش بكنند، باز این روابت گویی توپ را میبینید و در میدان بازی اینجا و
آنجا میدود، كه این همان " خواب" دیدن آن روبات فوتبال باز و رایانه ی آن است.
پس میبینید كه ما نیز برای درد داشتن و یا خواب دیدن، داشتن فاكتور های گوناگونی
را بایسته میدانیم، البته ی همه ی اینها بروی اندیشیدن و داده پردازی استوار است
كه تنها این یكی را گفتیم كه هر سیستم و هر الكترون هم دارد ( یعنی ذهن )
http://i29.tinypic.com/2r6ppwg.gif
پس بكوتاهی :
ماده دارای حس و ذهن و اندیشه هست=دادو ستد داده ها= همكنشی نیروها
هر سیستم مادی دارای توان داده پردازی=ذهن و اندیشه هست.
هر سیستم مادی كه دارای ویر و توان انبار داده ها باشد، میتواند خواب هم ببیند
هر سیستم مادی كه دارای اماج باشد، میتواند ورودی های منفی و مثبت، نسبت به آماج
داشته باشد و در صورت واكنش برگزیده بدانها، میتوان اینگونه سیستم ها را دارای
حس درد دانست.
جان داشتن هم همانگونه كه گفتیم، تنها به تعریف آن در هر حوزه ی دانشیك
بر میگردد و مرزی كه شما با این تعریف میكشید، مثلان آیا
یاخته جان دارد؟ مولكول DNA جان دارد؟ امونیاك جان دارد!؟ ...
[b]•[/b]
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 44
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46651
من تصور نمی کنم که جناب مزدک از این موارد اطلاع نداشته باشند، مشکل ایشان همانطور که خانم آرمیتی فرموده اند کودک درونشان است.
سفسته ی پرداختن به شخص ،
ازبرای تهی بودن انبان دانش و اندیشه و فرنود!
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 45
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46686
تقصیر من چیست که شخص شما پرداختنی هستید؟
بعضی مواقع حرف هایی می زنید که در حیطه تخصص علمی شما نیست و وقتی محترمانه و در لفافه به شما تذکر داده می شود به جای اصلاح سخن نادرستتان شروع می کنید آسمان و ریسمان را به هم بافتن! با آوردن تصاویر نامربوط و منحرف کردن سوژه و ادعای اینکه منظورتان چیز دیگری بوده باز هم بر حرف نادرستتان پافشاری می کنید.
همینجا را ببینید، معنی حس، درد و ادراک را تغییر داده اید تا به زور بگوئید گیاه درد را حس می کند. عزیز من هیچ ژورنال علمی حاضر نیست تحقیقی را با این عنوان چاپ کند چون حس و درد در علم معنی به خصوصی دارد که ارائه شما با این معانی ناسازگار است. حال هی بخواهید گل و گشادش کنید، می شود همین بحث عامیانه ای که راه انداخته اید!
خوب اینها کار همان کودک درون است دیگر!!
بیخود است، ما نباید در بند نومنكلاتور دانش باشیم، بلكه
خود گوهره ی دانش برای ما مطرح است، اگرنه از خود بجایی
نمیرسیم و باید چشم براه باشیم كه دیگران برای ما كشف و
اختراع كنند و ما تنها مصرف كننده و بازگوینده و كپی كننده باشیم.
اگر انشتین و گالیله هم مانند شما می اندیشیدند، هنوز در قرون
وسطی دست و پا زده و دانش ما همان آفتابه ی شما بود.!
فلسفه و دانش در گوهره ی خود هم پیوندی هم حیطه های
تخصصی هم ندارد و ما هم همواره پیرو چشم بسته ی
" متخصصین" نیستیم و روند كار آكادمیك هم همین است
كه پیروی ١۰۰% در ان ینست. گویا شما باز دانش را با قران
و آكادمی را با حوزه اشتباه گرفتید.
اگر نگاره ها نا مربوطند، فرنودش را بیاورید و گرنه ادعای
مفت ارزش ندارد و تنها اظهار نظر شخصی خود شماست!
تازه بفرض درست بودن سخنان شما، بازهم سفسته ی
پرداختن به شخص توجیه نمیشود و این بهانه ی شما،
خودش هم یك سفسته بود !( سفسته ی تو هم بدی !)
شما اینجا مهر كرده و " معنی " درد و حس و ادراك! را بیاورید!!
[b]•
[/b]
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 46
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post40817
یعنی ریشۀ این کلمات در کدام زبان است و از چه زمانی متداول شده است ؟ یعنی میخواهم نقبی زده شود به اینکه اصولا تفاوت ماتریالیسم ، مارکسیسم ، لنینیسم ، کمونیسم و موارد مشابه در چیست و آیا ریشه در تاریخ دارند ؟ یعنی واژه ها در آن قدیمی هستند و با همین مفهوم بکار میرفته اند ؟ اگر چنین است آیا بانیان چنین ایدئولوژی در حقیقت یک اندیشۀ با سابقه را احیا و اصلاح کرده اند یا اینکه از بن و اساس جدید بوده و سابقۀ قبلی نداشته است ؟ بگمانم کمی قضیه پیچیده شد .. اگر ناراحت کننده است این سؤالات نادیده بگیرید و گرنه میخواهم بدانم آیا این واژه ها و اندیشه ها اولین ظهورشان به چه زمانی بر میگردد . البته واژه های بسیاری وجود دارند که یک یک خواهم پرسید . با سپاس
خوب كمونیسم و سوسیالیسم كه تاریخ درازی دارند، از مزدك
و یان هوس گرفته تا كمون پاریس و سوسیالیست های تخیلی و ..
ریشه ی واژگان هم بیشتر لاتین و فرانسه هستند.
ماركسیسم هم چند بخش در آموزه دارد:
آموزه ی اقتصادی=كمونیسم
آموزه ی اجتماعی=سوسیالیسم
آموزه ی فلسفی=ماتریالیسم دیالكتیك
آموزه فلسفه ی تاریخ= ماتریالیسم تاریخی
...
...
پس میبینید كه انیها از هم خدا نیستند و چهره هایی از
ماركسیسم در حوزه های گوناگون هستند.
بر این پایه اگر ماركسیست باشید، ماتریالیست و كمونیست
و سوسیالیست هم هستید، ولی بوارونه، اگر تنها ماتریالیست
باشید، بایسته نیست كه بیگمان ماركسیست هم باشید.
یا اگر تنها كمونیست باشید، بایسته نیست كه ماتریالیست
هم باشید و الخ ...
لنینیسم هم یك شاخه و خوانش از ماركسیسم است و در آن،
لنین در آموزه های حكومتی مثلاً " دیكتاروری پرولتاریا" را وارد كرده
است. پس لنینیسم، یا بهتر بگوییم، " ماركسیسم- لنینیسم"
یك شاخه از آموزه ی ماركسیسم است ، خوانشی است از سوی لنین.
همچنان كه " ماركسیسم-مائوئیسم" یا بكوتاهی مائوئیسم، یك خوانش
از ماركسیسم از سوی مائو می باشد ، كه به ماركسیسم دهقانی و
یا ماركسیسم چینی هم مشهور است.
***
Mazdak Bamdad
03-17-2008
پیک 47
نقل قول:
نقل قول:سوال من در مورد انفجار بزرگ هست:
چه چیز برای اولین بار باعث انفجار شد در یک جا خواندم:
در نظریه سی. پی. اچ، انفجار بزرگ (بیگ بنگ) بدین صورت بیان میشود كه لحظهای در یك سیاهچاله مطلق، یك میدان گرانش فوق العاده عظیم، تا آن حد چگالی گراویتون بالا میرود كه دیگر فضایی برای حتی حركت دورانی (اسپین) آن وجود ندارد و در نتیجه با یك عكس العمل قوی، سی. پی. اچ. ها با سرعت بسیار بالا از مركز میدان گرانشی خارج می شوند
اول در مورد نظریه ی سی پی اچ کمی توضیح دهید و همچنین بگویید گراویتون چیست؟دوم بگوئید چه چیزی باعث انفجار میشود اینطوری که من فهمیدم فشردگی و گرانش شدید باعث این موضوع میشود اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح دهید بسیار از شما سپاسگزارم
نگره سی پی اچ در دید من كشك است.
گراویتون ها ذره های نیروبر گرانش هستند كه در نگره ی
نسبیت، هم ارز آنها، همان خمش تارو پود مكان است كه با
چگالی مكان هم ، هم ارزی دارد. ( مكان چگال و مكان رقیق) .
عامل مهابنگ را هم ، یك عامل كوانتومی دانسته اند
كه از ان بنام لرزش كوانتومی هم یاد میكنند. میدانیم
كه در جهان ریز، microcosmos ، پدیده های كوانتومی
بالاترین و تعیین كننده ترین فاكتور ها هستند .
در اینجا ، سخن از گرانش منفی به میان میاید ( ما
تنها اكنون گرانش مثبت ، یا همان كشش را داریم )
اسپین هم همان حركت دورانی كه میشناسیم نیست
كه نیاز به فضا داشته باشد یا خیر!!( مفهوم اسپین
مكانیك كوانتومی را باید كمی مطالعه كرد !!)
بردار های اسپین هم مانند بارهای الكتریكی، زمانی
كه در سیستم هستند با هم جمع میشوند.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 48
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط گودزیلا
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post40866
بگویید سی پی اچ چیست و به چه دلیل از نظر شما کشک است؟
اگر ممکن هست روند این موضوع را توضیح دهید دقیقا چه میشود که این موضوع باعث انفجار میشود؟اگر اشتباه نکرده باشم شما اشاره ی کوچکی به سرفصلهای دلایل این موضوع کردید در مورد روندی که باعث این موضوع میشود با ذکر مثال اگر ممکن هست توضیح دهید و یا منبع برای مطالعه در اختیار بنده قرار دهید از پاسختان سپاسگزارم
بنمایه های نگره ی سی پی اچ در سایت هوپا hupaa و در
اینترنت هست ، میتوان نگاه كرد : كوتاه سخن اینكه این نگره
همه ذرات را ساخته از ذراتی بنام سی پی اچ میداند كه گویا
بارهای منفی و مثبت كهربایی هم دارند. این نگره دارای یك
ریاضی درست نیست و برای همین هم در جهان فیزیك مطرح
نمی باشد و تنها در ایران، ( چون نگره پرداز ایرانی است)
مطرح شده است .
برای چگونگی پدید آمدن مهابنگ هم میتوانیم به نگره های
سوپر استرینگ، ( برخورد برن ها brane باهم ) و یا به
نگره ی گرانش كوانتوم زُرفی Loop Quantum Gravity
از اقای آشتكار و دوستانش، كه هم اكنون استوار ترین نگره
ها در این باره هستند نگاه كرد و من هم بكوتاهی انچه را كه
این نگره ها میگویند، در اینجا ، در نگاره هایی میاورم.
برن ها:
نگره:
ما در یك برن زندگی میكنیم كه تنها از راه گرانش و یا
امواج گرانشی ، با دیگر برن ها ( جهان های دیگر) در پیوند
و داد و ستد داده ها میتواند باشد و این برن ها در یك سیكل
میخورند و باز ازهم دور میشوند و هربار بهم خوردن آنها
یك مهابنگ را پدید میاورد.
http://randall.physics.harvard.edu/R...rsegraphic.jpg
از سایت بانو پروفسورRandall
http://www.jenstein.de/media/M-Theorie_2.jpg
جهان های موازی روی برن های دیگر
http://www-cdf.fnal.gov/PES/kkgrav/kk.gif
It is
possible
that we live in a world that has more than the usual 1 time + 3 space dimensions of everyday experience. Indeed, one way to explain the peculiar properties of gravity is that the universe extends in 4+n dimensional space (the bulk) while we are trapped to live in the familiar 4 dimensional world (the brane).
The movie shown here illustrates a process that might occur in such a scenario. The bulk here is shown as the big black void containing our brane, which is represented by the box grid populated by galaxies, stars and familiar elementary particles.
Two such particles, for example a proton and an antiproton, shown as generic blue balls, can collide on the brane, and if the energy is high enough, produce a graviton (the particle that mediates the force of gravity), along with jets of familiar elementary particles (all shown as generic blue balls). The graviton flies out of the brane (the big blue ball) carrying away energy and momentum. Because the graviton moves off into the extra dimensions, we call it a Kaluza-Klein particle.
An observer on the brane witnessing the outcome of the collision would see the usual particles produced in such experiments, with a large imbalance of energy and momentum. Instead of detecting the Kaluza-Klein graviton directly, we observe its "missing energy" signature. This is similar to the way that the existence of neutrinos is inferred in collider experiments.
Fermilab
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 49
http://www.teorfys.uu.se/popular/forstoringsglas.jpg
در نگره ی " استرینگ" ، همه ذرات رشته ها و تار های
ریز یك بعدی هستند كه دارای لرزش ها و ارتعاشاتی
در 10 -یا 11 بعد میباشند و بسته به این لرزش ها، هركدام
دارای ویژگی های ذرات گوناگون بینادین میگردند و یا بهم
تبدیل میشوند. سر و ته این استرینگ ها یا به برن چسبیده
است و یا میتوانند برن را رها كنند.
http://www.teorfys.uu.se/popular/strings.jpg
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 50
نگره ی گرانش كوانتوم زُرفی Loop Quantum Gravity
به كوتاهی میگوید كه جهان پیشین دچار درهمفرورفتگی
( مانند سیاهچاله) شده است ومكان كاهس یافته تا اینكه
در اسكالای پلانك، ، جهشی كوانتومی، جهان را
" پشت و رو" كرده است. درست مانند اینكه باد یك
بادكنك در برود و اینكار چنا با نیروی بالایی باشد
كه توی بادكنك از دهنه ی ان بیرون امده و در راستای
وارون باد شود. مانند پشت و رو كردن دستكش و ...
http://www.badastronomy.com/pix/babl...thebigbang.jpg
این نگره ناسازگاری مهادین با نگره ی برن ها
ندارد و تنها انرا از یك زاویه دید دیگر بدست میدهد.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 51
برخورد برن ها در یك سیكل جاودانه، سبب پدید امدن مهابنگ ها میشود.
http://www.sciam.com/media/inline/00...7F0000_p62.gif
جهان و كهكشان های پدید امده در گذر زمان تـُنـُك شده و بسوی
وضعیتی همانند " مرگ ترمودینامیكی" میروند ولی در اینجا،
راستای پاندول هم دگرگون شده و برن ها باز بهم نزدیك میشوند.
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 52
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46689
بیخود است، در دانش اگر از معنی واژه های من درآوردی استفاده شود نه تنها پیشرفتی به دنبال ندارد بلکه باعث هرج و مرج می شود. اگر می گوئیم درد منظور ما تعریف کلاسیک علمی است که به لطف اینترنت امروز همگی به آن به راحتی دسترسی دارند. وگرنه من هم می توانم بگویم منظور من از ماده همان سنگ است و شما هم به من ایراد نگیرید چون نمی خواهم از دانش سنتی دیگران تقلید کنم!!
شکل های نامربوطتان هم هنوز وجود دارند و می توانید ببینید که حشره را با گیاه اشتباه گرفته اید یا اینکه مثل تازه محصلین input, output و processor را به رخ کشیده اید در حالی که اصل قضیه که processor است به مفهوم پردازشگر عصبی در گیاه وجود ندارد!
این هم از معانی، لطفا باز آنها را مطابق میل خود تفسیر نفرمائید:
Sense:
A broadly acceptable definition of a sense would be "a system that consists of a group sensory cell types that responds to a specific physical phenomenon, and that corresponds to a particular group of regions within the brain where the signals are received and interpreted." Disputes about the number of senses arise typically regarding the classification of the various cell types and their mapping to regions of the brain.
Pain:
Pain is defined by medical researchers as a subjective conscious experience. The presence or absence of pain even in another human is only verifiable by their report; "Pain is whatever the experiencing person says it is, and exists whenever he says it does.[2] Currently, it is not possible to prove whether an animal is in pain or not, however it can be inferred through physical and behavioral reactions, so veterinary science assumes that if something would be painful for a human, then it would be painful for an animal, and analgesics are used preemptively, where possible.[3]
Wikipedia
خوب میبینید كه تعریف هایی كه آورده اید چه نوشته است.
در تعریف درد نوشته است كه این تعریف در حوزه ی پژوهش
پزشكی است، یعنی انها اصولا ً سیستم های سیبرنتیك دیگر
را بررسی نكرده اند كه بتوانند تعریف جامعی در دست دهند.
بر این پایه این تعریف تنها در حوزه ی پزشكی صادق است
كه تنها یك سویه از وجود را بررسی میكند.
همانجا هم گفته است كه درد,تنها از راه گزارش شخصی كه درد
میكشد ، یعنی از واكنش های او قابل ارزیابی و دانستن است.
حتی گفته است كه نمیتوان ازمون كرد كه جانداری جز انسان
درد دارد یاخیر ! و تنها از راه
همانندی واكنش ها، دامپزشكان
به این فرجام رسیده اند كه جانوران هم حس درد دارند !
ما هم كاری نكردیم جز اینكه گفتیم كه برای دانستن اینكه آیا
گیاه هم درد میكشد یا خیر، واكنش و گزارش گیاه، تعیین كننده
است ، روشن است گیاه نمیتواند بگوید " درد دارم" بلكه گزارش
و واكنش او چیز های دیگری هستند كه میگوید " درد دارم".
در تعریف حس هم همان را نوشته است كه ما گفتیم، یعنی
یك سیستم و یا حتی یك ذره، بتواند داده های بیرون از خود
را بگیرد ( sensor=گیرنده ی حسی= توان همكنشی
با جهان بیرون ) و بدان پاسخ بدهند ( همان واكنش و output )
دارای حس است. سیستم داده پرداز هم در اینجا مغز یاد شده
است، چون حس را در حوزه ی زیستی ویژه ای تعریف كرده است
ولی میتواند هر داده پرداز دیگر، از رایانه گرفته تا چرتكه هم
باشد. اینجا هم مانند درد،
تنها آروین و مشاهده ی این واكنش
است كه بما میگوید كه سیستمی ، چیزی را حس كرده است یا نه.
این mapping هم میتواند ساده و یك به یك , و یا پیچیده باشد.
یك رایانه هم میتواند این مپینگ و تفسیر را انجام بدهد.
برای نمونه، اگر یك رایانه بسازند كه پشت تلفن بتواند به پرسشهای
شما پاسخ دهد، شما نمیتوانید تشخیص دهید كه با یك آدم و یا با یك
روبات دارید سخن میگویید، چون واكنس هردو یكی است و ما هم جز
این واكنش، چیز دیگری در دست نداریم.
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 53
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46689
بیخود است، در دانش اگر از معنی واژه های من درآوردی استفاده شود نه تنها پیشرفتی به دنبال ندارد بلکه باعث هرج و مرج می شود. اگر می گوئیم درد منظور ما تعریف کلاسیک علمی است که به لطف اینترنت امروز همگی به آن به راحتی دسترسی دارند. وگرنه من هم می توانم بگویم منظور من از ماده همان سنگ است و شما هم به من ایراد نگیرید چون نمی خواهم از دانش سنتی دیگران تقلید کنم!!
شکل های نامربوطتان هم هنوز وجود دارند و می توانید ببینید که حشره را با گیاه اشتباه گرفته اید یا اینکه مثل تازه محصلین input, output و processor را به رخ کشیده اید در حالی که اصل قضیه که processor است به مفهوم پردازشگر عصبی در گیاه وجود ندارد!
..
ما از واژه های من درآوردی هم سود نبردیم، بلكه
مفهوم ذهن و اندیشه را باز كرده و از تعریف ان،
به تعریف گسترده تری رسیدیم كه هر تعریفی
از ان در هر حوزه ی دانشیك، تنها بازتابی از
یك سویه ی آن است. همان نمونه كه آوردیم
كه مزدك بامداد، هم جرم است و هم كارخانه ی
شیمیایی و هم سیستم سیبرنتیكی و هم
مصرف كننده بازار و هم رای دهنده ی سیاسی و ...بسته به این كه در چه حوزه ای بازتاب یابد.
گذشته از این ما حشره را با گیاه اشتباه نگرفته ایم، گویا
نوشته ی مارا نخوانده اید. نمونه ی حشره را برای رد كردن
سخن شما، كه گویا واكنش موضعی داشتن، نشانگر نداشتنذهن و حس است، آوردیم كه سخن شما بخوبی رد شد!
داده پردازی هم همچنان كه گفتیم، ویژه ی مغز و دستگاه عصبی نمیباشد.
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 54
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط K A M R A N
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46699
به دید من همه پدیده ها را می توان از دید کوانتومی نگریست و این تناقصی با شاخه های زیرین دانش مانند شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی و حتا شاخه های فیزیک مانند مکانیک، الکتریسیته و ... ندارد.
بیولوژی تنها شاخه ای از دانش است که با بهره جستن از دانش های دیگر مانند شیمی (بیوشیمی) به بررسی موجود زنده می پردازد، اما خود دانش پایه ای نیست.
هر چند در بازشناسی "زنده" نیز جای گفتگو هست (اینجا)، حتا با در نظر گرفتن مفهوم کلاسیک از "زنده"، باز نمی توان گفت (مثلا) کسی حق ندارد جابجایی پیام عصبی را از دید شیمیایی یا کوانتومی بنگرد و تنها باید دیدگاه کلاسیک بیولوژِی یعنی پلاریزاسیون و دپلاریزاسیون میلین را در نظر داشت.
آفرین، همه سازو كارهای مادی در جهان، به مكانیك كوانتومی
و ساز و كارها و همكنشی های درات مادی و ۴ نیروی مهادین
ان بر میگردد و كاهش پیدا میكند ( Steven Weinberg )
http://i32.tinypic.com/14jwc4w.gif•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 55
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46728
تفاوت درد در انسان با حیوانات چیست؟
تعریف خود اگاهی به زبان علم چیست ؟
ایا قیاس کردن هوش وخوداگاهی انسان با حیوانات قیاس مع الفارق نیست ؟ و ایا میتوان با این قیاس کردن نتیجه گرفت که انسان حق استفاده حیوانات را دارد ؟
اینرا ما نمیدانیم، ما حتی نمیدانیم كه تفاوت درد شما
با درد من و درد یك خانم در هنگام زایمان چیست!
ما تنها از همسانی واكنش ها و كنش ها، میتوانیم
با روش استقرایی، بگوییم كه همانگونه كه من به
عنوان یك سیستم آماجمند و دارای گیرنده و داده پرداز،
یك حس منفی دارم، دیگر سیستم های آماجدار هم
( كه بهرروی گیرنده و داده پرداز دارند) كه واكنش و
كنش همانند دارند، گونه ای حس منفی را در ذهن
هر چند نخستینی ( primitive ) خود دارند.
البته اینكه جانوران و گیاهان هوش یا ذهن یا درد
داشته باشند، هیچكدام فرنودی بر خوردن و یا نخوردن
آنها و یا سود بردن و بكار بستن انها نیست.
البته انسان به عنوان موجود اجتماعی در روند فراگشت،
غریزه " همدردی" و همبستگی را پیدا كرده است كه
زادمان بشر ازمیان نرود و گاه اینرا به جانوران نزدیك
بخود، بویژه پستانداران تعمیم میدهد.
در حالیه نسبت به ماهی احساسی چندان نداریم
و یا مار را میكشیم، خرگوش را ناز نازی میكنیم !
بهرروی هم جانوران ما را میخورند و هم ما میتوانیم
جانوران را بخوریم. ( پیشتر درندگان مارا میخوردند
و پیرتر ها و ناتوان تر ها را از میان میبردند كه تنها
زادمان توانمند بجا بماند، اكنون كرم ها و باكتری ها
لاشه ی مارا پس از مرگ " طبیعی" میخورند.)
گوسپندان و گاو و مرغ هم سرانجام باید بمیرند و
خوراك همین باكتری ها و كرم ها و نمیدانم شغال
و روباه بشوند. پس اینكه ما انها را بخوریم، دستكاری
در طبیعت نیست و سرانجام یكی باید انها را بخورد.
مگر اینكه كلا هیچ دامی را نپروریم كه آنهم به ازمیان
رفتن زادمان این دامها و جانوران میانجامد، كه بر پادآماج
سیستماتیك انهاست ( كه همان زیست و فرازیست
باشد). پس ژن ما با ژن دامها دارای یك
قرارداد نانوشته
است، ما از آنها زنده ایم و آنها از ما زنده اند. همین همكاری
و قرارداد میان ژن ما ژن گندم و سیب زمینی هم هست.
•
فرازیست= survival
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 56
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46754
مزدک گرامی آیا نرم افزاری یا فرهنگی در اینترنت هست برای واژه گان پارسی که بکار میبرید ؟
نه،
چیز " رسمی" نداریم. هركسی برای خود تلاشی میكند و بسته
به اینكه چه اندازه به پسند مردم افتد، از این واژه ها سود برده
میشود. البته در خود فرهنگ دهخدا و حتی عمید هم میتوان
برای بسیاری از واژه های تازی، همتای پارسی " قانونی"
پیدا كرد.
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 57
setup file
سامان یافته برای : office 2000 + win xp + office 2003 arab2Parsx.msi
http://www.freewebs.com/mazdak_bamdad/arab2Parsx.msi
در این كاربرد، یك فایل اكسل هم هست كه نزدیك
۳۵۰۰ واژه تازی/فرنگی را به پارسی بازگردان
میكند. البته قرار است كه كه برخی دوستان مانند
آقای فریمن، آنرا ویرایش كنند و بدان، واژه های
دیگر تازی و همتای پارسی آنها را بیفزایند. باشد
كه این چنین با یاری دوستان، گردآیه ی خوبیبرای رفرانس در اینترنت پدید بیاید.
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 58
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post46780
برادر جان لازم نیست خودتان را به ندیدن بزنید، در این متن ها و همه تعریف های دیگر آنچه شما خود را به ندیدنش زده اید ولی اصل کار است وجود مغز است!!
بدون وجود مغز اصلا حس و درد معنی ندارد. افتاد؟
خوب این سخن شما بیخود است،
چون از دستگاه داده پردازی سخن در میان است
و حس درد در مغز، حس درد در داده پردازهای
دیگر را نفی نمیكند. ( no exclusivity )و خودش
هم گفته، " تعریف درد در حوزه ی پزشكی"!
•
***
Mazdak Bamdad
04-29-2008
پیک 59
نقل قول:
[quote]نوشته شده توسط
1972
[url]http://zandiq.com/forum/vb/showthrea