04-09-2012, 09:48 PM
Archive: zandiq.com - Q&A - #3
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 81
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post47338
جناب مزدک من میخواهم گوشت خوک((گراز)) بخورم ولی آنقدر از این انگل ترشین مارو ترسوندن که جرات نمیکنم.
استادان انگل شناسی من هم به لطف ج.ا از درس دادن وپاسخ دادن در مورد این انگل خود داری میکنن ((نکنه فرهنگ منحرف وغربی خوک خواری رواج پیدا کنه))
در اینترنت هم سایتی تخصصی در این مورد پیدا کردم ولی انگلیسی من انچنان خوب نیست و برای یک جمله مطلب خواندن کلی زور باید بزنم.
http://www.trichinella.org/index_synopsis.htm
چرخه زندگی این انگل چیست وبافت هدف ان در خوک کجاست ؟
سراسر مردم جهان جز مسلمین و یهود مؤمن،
گوشت خوك میخورند و تراز چشمداشت زیستكرد
( میزان انتظار عمر) انها هم بالاتر از مسلمین
است و هیچ بیماری هم نمیگیرند و نگرفته اند كه
هیچ، تازه پاستور و كـُخ و نیوتون و اُهم و هرتز
و ماكسول و .. هم شده اند. هم اكنون هم همه
كشتارها در اروپا و آمریكا و ..زیر نگاه دكترهای
دامپزشك انجام میشود و هر گونه بیماری بزودی
آشكار شده و در بذر خود نابود میشود. بوارونه،
جایی كه بازرسی و فراز بینی پزشكی بر پرورش
و كشتار دام ها ینست، مانند ایران، بیماری های
گوناگون میان مردم پراكنده میشود، برای نمونه
بیماری هپاتیتیس ( از گونه های جورواجور)
بر این پایه، شما میتوانید اگر در غرب هستید
و یافراورده های باختر زمینی خوك را دارید، انرا
بی نگرانی بخورید و نگران كرم تریشین و بافت
های هدف آن ! ( بافت ماهیچه ای) هم در خوك
نباشید! برای دل استواری بیشتر هم خوب بپزید
و یا خوب كباب كنید و بخورید. •
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 82
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط اتابک
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post47372
:458:
پیوند دریچه قلب خوک به انسان سالهاست با موفقیت انجام میشود و جان بسیاری را نجات داده
اصولا ً همانندی ارگانیك خوك و ادمی شگفتی بر انگیز است
و در باستان كه پزشكان پروانه ی شكافتن پیكرهای مردگان
را نداشتند، برای اینكار از خوك ها سود میبردند. برای همین
هم بیماری اپاندیس دیرزمانی ناشناخته بود چون خوك اپاندیسAppendix vermiformis گویا ندارد! •
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 83
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط sepehr.anti religion
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post47378
در جایی خواندم که عوض شدن رنگ گوشت خوک طی فرایند پخت برای کشتن کرمهای ترشین کافی است.
گوشت خوک را از جایی نخریده ام گراز وحشی را شکار کرده ام.
پس بسیار مواظب باشید كه گوشت خوب كباب شود،
از جاهای كباب شده، تراشیده و بخورید، از جاهایی
كه هنوز خون دارد نخورید. . بهترین راه، دود دادن و یا
نمك سود كردن گوشت است و گساردن پس از ان.دود دادن با چوب اقاقیا گوشت را خوش خوراك میكند.
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 84
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post47379
این قضیه گل و گشاد را خود جناب مزدک اعلام فرمودند!
لازمه گفتگو با هرکس هم قبول کردن ادبیات مشترک توسط هر دو طرف است.
مثلا اگر من در گفتگو در زمینه فیزیک با مزدک به انرژی بگویم ژله ایشان معترض خواهند شد و بحثمان هم به جایی نخواهد رسید و البته حق هم با ایشان خواهد بود.
در علوم گیاهی هم همین اصل برقرار است.
اصلی ترین مشکل گفتگوی دینداران و بی دین ها هم همین است که ادبیات مشترکی هنوز بین آنها بوجود نیامده است. آخوند از لغات قلنبه عربی استفاده می کند و بی دین هم از راه تمسخر و توهین با آخوند طرف می شود.
هنوز نمیدانید فلسفه یعنی چه و پیوند ان با حوزه های دانش چیست.
روشن است كه اگر بپذیریم كه چون درد تنها در یك حوزه ویژه تعریف
شده ، پس در حوزه های دیگر نباید از آن سخن گفت، ابلهانه است!
چرا كه ان حوزه میتواند سر مجموعه ی این حوزه ی ویژه باشد.
( باید گویا كمی هم اموزه های مجموعه ها را به شما یاد بدهیم!)[b]•
[/b]
***
Mazdak Bamdad
05-01-2008
پیک 85
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط 1972
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post47383
یکبار دیگر سخنم را تکرار می کنم تا با دقت بیشتری بخوانید:
میزان دخیره انرژی در یک زنجیره غذایی تقریبا 10 درصد سطح قبلی خود است.
آنچه شما می گوئید زمانی درست است که مثلا بخواهیم انرژی ذخیره شده در 5 گرم ماده خشک گیاهی را با 5 گرم ماده خشک حیوانی مقایسه کنیم.
برای بهتر متوجه شدن می توان گفت (این جمله از نظر علمی دقیق نیست): 100 کیلو یونجه به 4 کیلو گوشت تبدیل می شود اگر انرژی ذخیره شده در بافت های گوشت 2.5 برابر بافت های یونجه باشد.بنابر این در مقایسه ارزش تغذیه ای 100 کیلو یونجه (یا گندم) با 4 کیلو گوشت باید توجه نمود که کدام انرژی قابل دسترسی بیشتری را در اختیار انسان قرار می دهند.
البته نکته مهم دیگر آن دسته از اسید های آمینه ضروری برای بدن انسان هستند که تنها در پروتئین حیوانی یافت می شوند و از این نظر بدن انسان نیازمند مصرف گوشت می باشد و فعلا جایگزینی برای آن وجود ندارد.
و سخن ما هم در كسب انرژی نبود بلكه كسب پروتئین بود!
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 86
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Rasoul Daramroei
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post40874
پیشینۀ تاریخی آنچه میشود آنرا مبانی مارکسیست نامید دقیقا به چه تاریخی برمیگردد و آیا میتوان مارکس را مبتکر مارکسیسم امروزی و بنوعی تکمیل کنندۀ مبانی مارکسیست نامید ؟ با توجه به پاسخ شما این افکار مارکس پیشینۀ بسیار قدیمی دارد و خوب نقش مارکس در این میان چه بوده و چرا مارکسیسم نام گرفته است ؟
بنیاد های ماركسیسم البته به خود ماركس Karl Marxبر میگردد
و او كسی بود كه با پژوهشی چندین ساله ، كتاب پرآوازه ی
خود بنام " سرمایه " ( Kapital ) را نوشت و مكانیسم اقتصادی
بهره كشی سرمایه داری را پیدا كرد. مفاهیمی چون " ارزش افزوده"،
ریشه های این آموزه هستند. او در پی این پژوهش ها، راه
"دارندگی همگانی بر ابزار فراورش" ( مالكیت عمومی بر وسایل تولید)
را، راه برون رفت از نگون بختی زحمتكشان ( همان پرولتاریا)، دانست.
او بهمراه انگلس، پایه های دیگر ماركسیسم، پایه های فلسفی
و غیره را بنیاد نهاد و با پیوند ماتریالیسم فلسفی فویرباخ،
Feuerbach و مهاد های دیالكتیك، بر گرفته از فلسفه ی
هگل، فلسفه ی نوین " ماتریالیسم دیالكتیك " را پایه گذاری
كرد. از مهاد های این فلسفه، برای نمونه، مهاد فرارویی
دگرگونیهای كمی به دگرگونی های كیفی است.
برای آموزه های اجتماعی، او از سوسیالست های پیش از
خود و یا زمان مثلاً سوسیالست های فرانسه اثر گرفت.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 87
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post41045
..
موردی که من نمیفهمم: جاندارانی هستند که برای تولید مثل از بین میروند! اگر این غریزی باشد... چگونه میتوان آن را با تمایل طبیعت به ادامه حیات توضیح داد؟
با سپاس
گفتیم كه اصل فرازیست "ژن" حاكم است. یعنی بجا ماندن
یك گونه و یك گروه از ژن ها ( همسان). هركدام از ما تنها
یك حامل این ژن ها هستیم و بهرروی باید بمیریم تا ژن ها
بتوانند خود را با پیرامون زیستی جور بكنند. جهش ژنتیك
و غیره، تنها در زادمان و نسل بعدی كارگر است و برای
همین، جاندارانی كه سیكل زیستی كوتاه دارند، مانند
حشرات، خود را با شتاب و تندای بیشتری با پیرامون خود
جور میكنند وحتی در برابر حشره كش هایی مانند DDT
شكست ناپذیر میشوند. پس ممكن است كه شرایط زیستی
گونه ای از جانداران هم چنین باشد كه برای نگه داشت
زادمان و ژن خود، همگی پس از تخم گذاری و یا جفت گیری
بمیرند ( مانند اسكوئید ها در دریاهای گالاپاگوس) و یا
یكی از جفت ها بمیرد ( مثلاً تارتنك نر را عنكبوت ماده
پس از جفت گیری میخورد كه تن او بچه های او بشوند)
در بیشتر این گونه مورد ها هم سخن از هزاران و یا میلیونها
تخم است كه بجاماندن و فرازیست گونه را حتی پس از
تلفات بسیار، گارانتی ( تضمین) میكند.
***
Mazdak Bamdad
03-18-2008
پیک 88
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post41045
مزدک گرامی
مهر بورزید در مورد غریزه کمی من را روشن کنید.
آیا ریشه غریزه ژنتیک است؟
آیا غریزه ابزار تکامل است؟ یعنی تجربی بدست آمده؟
..
بله غریزه ژنتیك است و در فورمول و كـُد DNA است
و بصورت تجربی ( تجربه ی انتخاب طبیعی) بدست
آمده است. غریزه ها در حقیقت برنامه های boot
و directives هستند كه رفتار مارا در راستای زنده
ماندن و فرایست ژن، به ما دیكته میكنند. حتی ضمیر
آگاه هم برای خدمت به انی غریزه ها و یا ضمیر
ناخودآگاه درست شده است و امپراتور به وزیر اندیشمند
اختیاراتی چند داه است كه ممكت را بهتر بگرداند
ولی همه ی اختیارات را نداده است. شما نیمتوانید اراده
كنید كه نفس نكشید و یا گرسنه نشوید و غیره...
با ین فرمان ها، مثلاً نوزاد شیر خوردن و شنا كردن
را بلد است، چون این ها را از زمان ماهی بودن و
میمون نما بودن در ژن انبار كرده ایم.
***
Mazdak Bamdad
03-19-2008
پیک 89
نقل قول:
نقل قول:نوشته شده توسط Kourosh_irandoost
http://zandiq.com/forum/vb/showthread.ph...#post41055
با سپاس فراوان...
شاید ساده گونه باشد نگر من... پرسشی که در ذهن من هست اینست که آیا با این حساب، ژن ها هوشمند هستند؟
چون با این حساب مصلحت گونه را به یک عضو آن گونه تشخیص میدهند!
تارتنک نر حتماً تمایل به ادامه زیست دارد. ولی ژن تارتنک برای تضمین ادامه گونه از خیر این عضو میگذرد.
آیا اینگونه است یا من خیلی ساده اندیشم؟
خیر!
اگر هوشمند بودند، برای رسیدن به این پله و زینه از
زندگی و هوش، نیاز به 4،5 میلیارد سال نبود. این زمان
دراز نشان میدهد كه این " پیشرفت" تنها از راه " مهاد ماز"
( the maze principle or the labyrinth principle ) ،
یعنی اروین و خطا ( try and fail ) بدست امده است.
http://docs.gimp.org/2.2/images/filt...r-taj-maze.jpg
برای فهم بیشتر:
اگر موشی را در ماز یا لابیرینتی كه نمیشناسد رها
كنیم كه به پنیری برسد، دیری به درازا میكشد تا با
خوردن به بن بست های ماز و بیاد سپردن خطا ها،
سرانجام آماج خود را پیدا كند. اگر همین موش را كه
اكنون آگاه به راه این ماز است، بار دوم در این ماز
رها كنیم، آنرا بسیار زود و بدون خوردن به بن بست
پیدا میكند. پس با آگاهی و هوشمندی نیاز به مهاد ماز /
كوشش و خطا و یا جهش و انتخاب طبیعی نیست!
پس چون ما تنها با جهش ژنتیك و انتخاب طبیعی كه
همان كوشش و خطا و یا همان مهاد ماز است بدینجا
رسیده ایم، ژن ها را نمیتوان هوشمند شمرد. بلكه
بسادگی ژن های ناجور در روند طبیعی زدوده و نابود
شده اند و ژن های جور با طبیعت و پیرامون، بجا مانده اند.
البته اكنون پس از 4،5 میلیارد سال، ژنها در شناختن
خود و سیستم كارشان كامیاب شده اند و میتوانند
بزودی خودشان خودشان را آگاهانه بهبود بخشند و
از حالت كوركورانه ی پیشین بیرون بیایند. ( رویكرد و
منظورمن همان دانش ژنتیك و دستیابی ادمی به
فورمول خودش است)
***
Mazdak Bamdad
03-19-2008
پیک 90
نقل قول:
نقل قول:می خواستم بدانم از دید دگر اندیشان، حقیقت و واقیت چگونه تعریف می شود؟
حقیقت چیزی نیست جز شناخت درست از واقعیت جهان " بیرونی".
تنها با این شناخت درست شما میتوانید واقعیت را بسود فرازیست
بهینه ئ خود دگرگون كنید.
Reality is out there, truth is in here
من میكوشم روشنگری بسیار ساده ای بكنم.
واقعیت از ریشه ئ وقع و یا رخداد میاید، یعنی
رویداد ها و انچه كه روی داده و روی میدهد،
واقعیت ها هستند و این در زبان انگلیسی همان
reality است كه به واقعیت های موجود در
جهان بیرونی گفته میشود و یا حتی به خود
جهان بیرونی .( یعنی بیرون از ذهن mind ما،
كه " جهان خارجی " هم بدان میگویند)
حقیقت یا truth همان شناخت ( انشالله ! درست) ما از
جهان بیرونی ( reality) و قانونمندی های مادی فرمانروا در ان است.
دانش كنونی ما گردآیه ای ( مجموعه ای ) از حقایق است،
یعنی چیز هایی كه از جهان بیرونی توانسته ایم بدرستی
دریابیم ، مانند اینكه آسمان آبی است، یا زمین گرانش دارد( جاذبه)
مثلاً رویداد هایی كه در گذشته روی داده و سپری شده و ما بدان
بدرستی پی برده ایم هم از ردیف " حقیقت ها" بشمار میروند
( حمله نادرشاه به هندوستان )
بیشتر واژه واقعیت ( reality ) را برای پدیده هایی
كه هم اكنون وجود و رویداد حقیقی دارند
، در زبان بكار میبرند. مثلاً میگویند واقعیت این
است كه امروزه جمهوری اسلامی در ایران حاكم است
و نمیگویند كه " حقیقت اینست كه ..".
واقعیت كنونی و آنچه اكنون روی میدهد
را میتوانیم با دستگری ( دخالت) خود دگرگون
كنیم. مثلاً نمیتوانید پرواز كنید، هواپیما میسازید
و پرواز میكنید و این reality را كه شما نمیتوانستید
پرواز كنید، دگرگون میكنید و رویداد تازه این است
كه اینك شما پرواز میكنید.
یعنی شما چینش مادی جهان بیرونی را میتوانید
از راه شناخت ( حقیقت) بسود خود دگرگون كنید
امّا شما نمیتوانید حمله نادرشاه به هندوستان را دگرگون
كنید ( گذشته-->محور زمان یكسویه است)، همچنین
شما نمیتوانید واقعیت/حقیقت های بنیادین مانند اینكه الكترون ها
همدیگر را دفع میكنند را دگرگون كنید، چون ماده نمیتواند
گوهر( ذات) خود (ماده) را دگرگون كند.
( یعنی شما نمیتوانید خود ماده را دگرگون كنید،
بلكه تنها میتوانید چینش ذرات مادی را دگرگون كنید)
جهان بیرونی ( واقعیت) ، و روابط مادی وجودی مستقل از ما دارند
هر چه ما این جهان بیرونی ( واقعیت) را بهتر و بیشتر
بشناسیم، به حقیقت های بیشتری دست پیدا كرده ایم و
یا به كل حقیقت بیشتر نزدیك شده ایم و توان اثر گذاری
خود را در رویداد های جهان ( چینش ماده/reality / واقعیت ) را بیشتر كرده ایم.
به عیسی نسبت داده اند كه گفته است :
" تنها حقیقت است كه میتواند شما را آزاد كند " كه
بدید من هم درست است، چون ازادی یعنی میزان تاثیر
گذاری و تعیین سرنوشت خود و كم كردن میزان اثر گذاری
جهان بیرونی بر خود ما.
مردم ( عوام ) و حتی خواص، ایندو واژه
را بجای هم و شایدگاه نادرست بكار میبرند
ولی به انگیزه گستردگی این خطا و پیوند
نزدیك این دو مفهوم با هم، این خطا چشم
پوشی پذیر است.
واژه های authentic و fact نیز در پیوند با این دو واژه هستند.
TRUTH=OUR UNDERSTANDING OF ("REALITY")
***
Mazdak Bamdad
03-19-2008
پیک 91
بی علتی / اراده ی ازاد / پیش بینی ناپذیری
http://www.goertzel.org/dynapsyc/2005/Lucido.htm
میدانیم كه برای نمونه، لاپلاس میگفت كه جهان " دترمینیتسی " است
و اگر ما شرایط آغازین ( پارامترهای ) یك پدیده را بدانیم ، میتوانیم
با در دست داشتن قانون حركت و یا قانون فرمانروا بر ان پدیده،
پیش بینی كنیم كه در زمان ایكس، آن پدیده چگونه خواهد بود.
پس از اینكه دانش كوانتومی پیدا شد، با در نگر گرفتن اینكه ما
نمیتوانیم 100٪ از جا و یا جنبش یك چیز آگاهی بدست بیاوریم،
این دترمینیسم لاپلاسی را رد شده دانستند.
گروهی هم از این " رد دترمینیسم " بدست فیزیك كوانتوم، این
برداشت را پیش كشیدند كه پس میتوان اراده را هم آزاد دانست،
چون یك بازه ای از " عدم قطعیت " گویا در مغز كارگر است.
این پندار و این برداشت از انجایی است كه برخی مفهوم ها و مقوله
ها با هم امیخته شده است كه مهم ترین ان، آمیختن پیش بینی پذیری
و جبر ( دترمینیسم ) و قانون مندی مادی است. این جا نكته ئ باریك
پنهان است.
اگر نیگ بنگریم، گفته ی لاپلاس همچنان صادق و درست است، چرا ؟
چون ایشان گفته " اگر " همه پارامتر ها را بدانیم میتوان پیش ببینی كرد.
یعنی پیش بینی را از راه دانستن پارامتر ها و با چرخ دنده ئ " قانون" میتوان كرد.
دشورای ادمی در " دانستن " پارامتر های آغازین initial / marginal conditions=Randbedingungen / ،
است و نه در قانون مندی مادی .
http://i18.tinypic.com/2nrcvmc.jpg
دشورای در دانستن پارامتر ها هم از این واقعیت ناشی میشود
كه آگاه شدن از چیزی، تنها از راه آگاهی رسانی مادی شدنی است.
برای فهم بیشتر:
ما میخواهیم مسیر سیبی را پیش بینی كنیم، باید بدانیم كه این سیب اكنون
كجاست و با چه سرعتی در جنبش است. حال فرض كنیم این سیب در
تاریكی در جنبش است.
برای دانستن جا و سرعت ان ما باید سیب را " ببینیم " و برای دیدن باید
مثلاً لامپ را روشن كنیم ، یعنی بزبان دیگر، فوتون ها را بسوی سیب
بفرستیم كه پس از برخورد با سیب بسوی چشم ما برگشته و جای انرا بما
نشان میدهد. امّا خود همین فرستادن فوتون ها و برخورد انها با سیب،
جای و سرعت سیب را ( هر چند مختصر) دگرگون میكند.
اصل عدم قطعیت هم همین را میگوید و بویژه در ذره هایی با جرم
كوچك، همین خود " مشاهده " و " آگاهی " ، وضعیت ذره را دگرگون
میكند و برای همین است كه ما نمیتواینم 100٪ این شرایط آغازین را
بدانیم و در نتیجه پیش بینی 100٪ بكنیم.
امّا این همچنان كه گفتم، به قانون مندی مادی كه حلقه پیوند میان
"دانستن شرایط " و " پیش بینی " است ندارد و فیزیك كوانتوم هم برای
همین هیچ جا قانونمندی مادی را زیر پرسش نمیبرد، بلكه تنها محدودیتی
را كه طبیعت در امكان " دانستن " به ما تحمیل میكند ، نشان میدهد و از اینرو
به دانش " احتمالات" روی میاورد.
بر این پایه، اگر جبر را ( به نادرست) برابر " پیش بینی پذیری" بدانیم ،
سخن از " اراده ی آزاد " میتوان گفت ولی اگر جبر ر
.Unexpected places give you unexpected returns