11-02-2014, 09:39 PM
Ouroboros نوشته: Spoken like a sheep!
این دقیقاً همان ذهنیت برهای/گلهای است که در تاپیک دیگر از آن صحبت میکردم. ذهن افراد نرمال هنگام مواجهه با فاجعه همواره همین عکسالعمل را نشان میدهد، «باید راهحلی باشد»، و جنونپیشه پاسخ میدهد «البته، بفرمایید». هیچ راهحلی وجود ندارد، هیچ رستگاری میسر نیست، جهان هیچ اهمیتی نمیدهد و همه چیزهای ارزشمند در تاریخ مدفون شدهاند، زندگی شما از زندگی یک باکتری ارزشمندتر نیست و هیچ پاداش نهایی وجود ندارد. شاید در پایان کار چیزی برای دوباره ساختن آنچه از دست رفته باقی بماند، شاید نماند. مهم اینست که من و شما موجوداتی هستیم با ضریب نفوذ بسیار ناچیز و همین برنده شدن در زندگی خودمان و تحت تاثیر قرار دادن احتمالی دیگرانی که شاهد این برندگی هستند حداکثر میزان متصور از تاثیریست که میتوانیم بر جهان بگذاریم. که آنهم هیچ ارزشی نخواهد داشت! باقی این بحثها نیز چنانکه مهربد به درستی میگفت تا اندازهی زیادی بیفایده است اگر «فایده» را در تغییر جهان بیرونی تعریف بکنید.
امیر جان من نه باور دارم که جهان اهمیتی به وجود ما میدهد و ما تاقتهیِ جدا بافته هستیم و نه اینکه حتا خودم را چندان نرمال میبینم. ولی من گمان میکنم در اینجا شما هم به مدل بخردانه متوسل شدهای، احتمالا بسیاری چیزهای دیگر در این میان هست که ما نمیدانیم. من در مورد خودمان حتی کمتر از خودت خوشبین هستم. ولی معتقدم احتمالا راه حلی آن بیرون هست که یا بطور فرگشتیک کشف شده (و ما از آن بیخبریم) یا ممکن است کشف شود ولی خب اگر تاکنون کشف نشده باشد احتمال جان بدر بردن ما از آن حقیقتا ناچیز است. ولی با همهیِ اینها بنظر من هم این به انتخاب ارزشهایِ ما چندان ارتباطی ندارد.
Ouroboros نوشته: ترس از جنگ خیلی مهم است، اولا برای آن قبیلهی کوچک یک آلترناتیو عینی وجود نداشته، ثانیا آنها از ابعاد جنگهای خود مطلع نبودهاند.
شما اکنون اگر وقایع کربلا را بخوانید، میبینید جنگ در آن زمان بسیار متفاوت بوده و «چشمانداز» پیروزی یا شکست بسیار تیره و تار بوده، برخلاف امروز که جنگها از قبل با دقت ریاضیاتی قابل پیشبینی هستند و یا تخریبی چنان عظیم درپی دارند که ملتها از آغازشان بپرهیزند. بعد فراموش نکنید که این هراس از نبرد یک ترس ناخودآگاه و زیرجلی نبوده، یک جنبش روشنفکری بسیار قدرتمند بود که طی آن بهترین اذهان جوامع غربی دریافتند همهی آن ارزشهای والا، همچون شهامت، غیرت، عزت، میهنپرستی و ... دارند میلیونها مرد جوان را به کشتن میدهند، پس آگاهانه روی آوردند به زنانگی، «دستکم زنان مشکلات خود را بدون خونریزی حل میکنند»، گرویدند به یهودیت، «اینها تجربهی همزیستی مسالمتآمیز با ملتهای دیگر را دارند»... گله طبق معمول دنبال شبانهای خود در حرکت بود، و هیچ نفهمید چگونه از واشنگتن رسیده به اوباما، اما این به معنی «ناآگاه» بودن حرکت نبوده و نیست. من ترس از آخرالزمان را دلیل این حرکت متحدالشکل میان شبانان میدانم.
Ouroboros نوشته: ضمنا در پاسخ به پرسش آخر شما، و در طرح دلیل دیگری برای رها شدن آن ارزشها با آن سرعت تاریخی: نقطهی آغاز سقوط جنگ داخلی آمریکا بود نه جنگ اول، که در آن جنگاوران پایبند به سنت، به گلهی برابریطلب باختند! بعد این شکست بیوقفه تکرار شد و تداوم پیدا کرد و پیروزی برابریطلبان در میدان نبرد بر جنگاوران سنتی تبدیل به تم معمول تاریخ در قرن بیستم شد. دلیلش آشکار است، عصبیت برابریطلبان در آغاز(و پیش از غلبه بر دشمنان بیرونی حقیقی)، بسیار بیش از همان جنگاوران است و آرنولد هم نبرد تن به تن را در مواجهه با لشگری هزار نفری میبازد. وانگهی مشکل اینست که وقتی بر دشمنان خارجی حقیقی غلبه شد، برای برپا نگاه داشتن این عصبیت برابریطلب محتاج به خیانت به «برادران» پیشین و دشمنسازی از آنهاست زیرا فاقد فاکتور متحدکنندهی درونیست، و تنها در برابر تهدید خارجی قادر به بسیج کردن سوژههای خود است. پس این پیروزیهای بیوقفه دلیلش استفادهی درست از یک مفهوم سنتی بهتر از خود سنت است، البته بعلاوهی بیرحمی، خشونت بیمانند و فاقد مسئول و ....
بگذریم، منظور اینکه شکست جنگاوری در آنچه مدعی بود همهی آن مصائب را به دلیل موفقیت در آنست که به سوژههای خود تحمیل میکند ایمان همه را سست کرد.
آنچه گفتی بسیار جالبست. من البته دانستههایِ تاریخیام در حد اضهار نظر جدی نیست، ولی... دربارهیِ علت شروع جنگ داخلی آمریکا یک نظر اینست که: این در واقع جان براون (خاطرت باشد چندی به شخصیت او در اینجا هم اشاره کردم و برایم جالب بود) بود که جنگ را براه انداخت و لینکولن و بقیه اصلا علاقهای به آن نداشتند و همواره فاصلهیِ خود را از او حفظ میکردند. بنظرم ترکیب حصوصیات شخصیتی او بسیار جالب میآید و همانطور که گفتی برابریطلبی در ابتدا المانهایی از طرف مقابل را در خود دارد که میتواند اینطور عمل کند. اگر چندین نسل بعد ایندو را با هم مقایسه کنیم میبینیم که میشود عدهای جنگآور در برابر غرب امروز و ما میمانیم که چطور چنین چیزی اساسا ممکن است :))
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound