10-26-2014, 09:04 AM
Russell نوشته: امیر گرامی چند نکته/ سوال در همین زمینه: 1- جایگاه سرمایهداری را در این بقول خودت معادله کجا میبینی. بنظر میرسد با وجود ترقیخواهی المانهایی از ایدههایِ نوع اولی هم در خود داشته باشد. 2- در مورد توطئه، بنظرت نمیتوان نام تحریف فعالانه و آگاهانهیِ حقیقت با انگیزهیِ ایدئولوژیک را توطئه گذاشت. و از طرف دیگر شاید برای عملی کردن چنین طرحی هوش زیاد لازم باشد ولی بنظر میرسد حداقل شناسایی با موفقیت انجام شده. من مخصوصا در مورد رسانهها یا مثلا سازمان ملل نمیتوانم نامش را چیزی جز توطئه بگذارم (هرچند که تئوریهایِ توطئه هیچگاه از تئوریهایِ مورد علاقهیِ من نبوده و نیستند). 3- رابطهیِ نظریههایی مبنی بر k-selection و r-selection با آنچه گفتی چیست؟ من دیدهام نظریه پردازی کردهاند که ایندو استراتژی متفاوت لیبرالها و محافظه کاران (در آمریکا) هستند، بنظرم شباهتها زیاد میآیند. 4- وضع بازماندگان بلوک شرق همچنان برای من گیج کننده است. بطور خاص دربارهیِ آیندهیِ چین و روسیه نظر یا پیشبینی داری؟ 5- تطور؟!!
درود بر دوست خوبم راسل.
۱. سرمایهداری قطعاً جزو ایدههای نوع اول است، اما تحت دموکراسی خواص تمدنزدا پیدا میکند چون وقتی دولت سرمایه را از پذیرش مسئولیت عواقب رشد خود مصون کرد، سرمایه هم پیشرفت به هر قیمتی را هدف قرار میدهد. افزون بر این سیستم کاپیتالیستی توانایی سرکوب موثر عناصری که به طور طبیعی از آن استخراج میشوند و نابودش میکنند را ندارد.. سرمایهداری بلاییست که جامعهی مدرن بر سر تجارت آزاد پیش از خود آورد. منهای دموکراسی «پیشرفت» کاپیتال در خودش محدود خواهد شد. پس کاپیتالیسم دستگاهی برآمده از ایدههای نوع اول است، با سیستم ایمنی بسیار بسیار ضعیف و آسیبپذیر در برابر هجمهی ایدههای نوع دوم.
۲. شاید حق با شما باشد. اما به نظر من طراحی هوشمند مساوی با توطئه نیست، همکاری هوشمند عناصری که دارای منافع بلادرنگ مشترک نیستند برای رسیدن به منافع مشترک بلندمدت «توطئه» محسوب میشود. به نظر شما کمیسار سازمان ملل دارد آگاهانه هدفی تمدنسوز را پیش میراند؟ به نظرتان کارمندان بیبیسی موجوداتی شریر و دیوصفت هستند که قصد انقراض انسان را دارند؟ من خودم یک زمانی ترقیخواه بودم و میدانم که مکانیزم عملکرد آن چگونه است. افراد ذینفع از نظام مستقر با یکدیگر همکاری نمیکنند بلکه به شدت در حال رقابت هستند. نفعی که میبرند بسیار سطحی، فردی و عام است و هیچ ایدهای دربارهی عواقب کلان اعمال خود ندارند چه برسد به برنامهریزی برای آن. بعد فراموش نکنید که نهادهای اصلی محرک زوال همگی نهادهایی ناکارآمد و بسیط هستند نه سلسلهمراتبی و موثر، پس هرچند هاروارد و صدای آمریکا و فاکس نیوز و آکسفورد یک هدف را دنبال میکنند، این کار را انجام میدهند چون از اعضایی تشکیل شدهاند که به آن کار در مقام عملی خیر ایمان دارند. نکتهی مهم : هیچکس آنها را فریب نداده، فقط عدهای هستند که از خودفریبی آنها بهرهبرداری (موقت و سطحی و بلافاصله) میکنند و از بیدار شدنشان جلوگیری میکنند. پروسهی به خواب رفتن کاملاً داوطلبانه و مبتنی بر اختیار و آگاهی کامل است. نهادهای پیش برندهی اهداف ترقیخواهان برای مثال، همگی طراحی و تولید داوطلبانهی مومنان، یا «گله» هستند و بر مبنی همکاری آنها با هم دوام میآورند.
۳. کاملا مرتبط است، ولی آن نظریه به بررسی روابط میان این دو استراتژی میپردازد، من بیشتر علاقمند به واکاوی ارتباطهای درونی خودشان هستم. بعد مشکلی که r/K دارد اینست که قادر به ارائهی توصیف دقیقی از پدیدهها در بعد خرد نیست، بلکه بیشتر مدلیست برای مطالعهی ابعاد کلان روابط اجتماعی. سوال اصلی اینست که چرا عدهای پرشمار از افراد یک استراتژی موفق(K)را رها میکنند و به یک استراتژی کمتر موفق®روی میآورند؟ بعد چالشی که درپی این سوال میآید آنست که اگر K میباید منطقا موفقتر باشد چرا r از منظر تاریخی بسیار موفقتر بوده(ما دائم به چپ رفتهایم). اینجا دیگر تئوری کارآمدی خود را از دست میدهد و شما باید به بررسی مکانیزمهایی که افراد عضو هریک از این دو گروه برای بازتولید ایدههای خود میپردازند، جنس این ایدهها و ... بپردازید.
۴. چین که وضعش مشخص است، و مثل هر کشور دیگری فاقد عناصر مؤثر برای دفاع از خود در برابر زوال لیبرالیست. همین حالا نشانههای سقوط در آنجا بسیار آشکار است و به نظر من پروسهی آن آغاز شده. روسیه ماجرایش فرق میکند و مقاومت دلیرانهای در برابر زوال از خود نشان داده، جمعیت آن از یک پروسهی زوال بسیار بلندمدت و قدرتمند بیرون آمده و به این آسانی دوباره تن به «برابری» نمیدهد. اما همهی این مقاومتها در پایان محکوم به شکست هستند چون سیستم مبتنی بر ایدههای نوع دوم همیشه پیروان بیشتر و متعهدتری دارد. سوی حقیقت نامطمئن است، به شدت از هم گسسته است و خیلی بیش از رقیبان خود روادار و آزادمنش است. چپ فقط به یک چیز اهمیت میدهد: موفقیت.
۵. اضمحلال احتمالاً واژهی دقیقتری باشد، ولی چون من علاقهای ندارم به بحث دربارهی ادبیات مستعمل و محبوب ترقیخواهان این است که برچسبهای آنها به روی ما و خودشان را دربست میپذیرم.
زنده باد زندگی!