06-06-2014, 03:54 PM
نابغهی شکنجهشده
این هنرمندان ِ معتاد ِ خودپرست ِ قطع ارتباط با واقعیت را دیدهاید؟ یک چنان تصویری. من سالها از این روش بهره میبردم. در خارجه یک ویلن سل دست میگرفتم، گوشهی خیابان مینشستم و شروع به نواختن قطعهای پر سوز و گداز میکردم و کسهای ۹ از ۱۰ میایستادند و با چشمان خیس مرا تماشا میکردند، بعد که تمام میشد من بلند میشدم و زیباترین زن حاضر را با لحنی جدی و نگاهی عمیق خطاب میکردم که « چشمهات چقدر به نظرم آشنا میان.. انگار تو یه رویای نیمه فراموش شده دیده باشمشون.. منو یاد این قطعه میاندازن»، و یک کسشعر کوتاهی مینواختم و به شما میگویم، وقتی سر بلند میکردم کُس گویی هیپنوتیزم شده بود!(بله، تکه را از داستایوفسکی ربوده بودم!).. نابغهی شکنجه شدن نیاز به نمود عینی دارد، نه نمودی برجسته و حقیقتاً نبوغآمیز، اما حداقل یک نمود عینی قابل نمایش لازم است. پس اگر قابلیت بیارزش و انتزاعی و مضحکی مثل همین تواناییهای «هنری» یا «فلسفهدانی»، یا هر «استعداد» دیگری که نمیتوان هرگز آنرا به پول تبدیل کرد دارید، با اتخاذ یک رهیافت «همه دنیا نفهم هستند» و «مرا هیچکس درک نمیکند» و «مُردم از اینهمه بلاهت» زنان را شیفته و شیدای خود میکنید. اصلا هم نیازی نیست در آن توانایی برجسته یا حتی خوب باشید، زنان نه تنها خود از نبوغ در عالیترین شکل آن بیبهرهاند، بلکه توان بازشناسی آن در دیگران را نیز ندارند و نوازندگی منی که اگر نبود اشتیاق مادرم به قرار دادن پسر خود در ویترین و نمایش «استعدادهای» او در میهمانیهای شبانه و پز دادن از طریق او هرگز دست به ساز نمیزدم، با همان امگای بدبختی که از سه سالگی روزی شانزده ساعت تمرین کرده یکسان، چه بسی حتی برتر تلقی میشود.
نزد زنان، نبوغ ۹۰٪ نمایش است و ۱۰٪ استعداد. سند: کل هنر مدرن!
شخصیت اصلی مرد این فیلم نمونهی خوبی از این مدل بازی محسوب میشود.
مایحتاج: یک استعداد خاص، میزان زیادی خودباوری کاذب، اندکی ریاکاری، مقدار دیگری فریبکاری، آشنایی کامل با رواشناسی زن..
انرژی مورد نیاز: نسبتا بالا
اثربخشی: بسیار بالا!
شخصیت: درون/برونگرا
زنده باد زندگی!