05-24-2014, 01:55 AM
Rationalist نوشته: هستی و هر آنچه در آن است، همه به واسطه ی "خودآگاهی" ما ادراک می شوند. و خودآگاهی ریشه ی همه ی ادراکات ماست. از این رو، جهان هستی به واسطه ی هستی ماست که وجودش معنا می یابد.اگرچه من با رئالیسمِ کلاسیک درگیریهایی دارم، اما از آنجا که در این نوشتههای شما بخشی بدیهی از این تفکر نقض شده، ناچار به یادآوری هستم که خیر! آگاهی در نهایت تماما معنایی طبیعی مییابد؛ خودآگاهی، در واقع نوعی از آگاهیست و از آنجا که آگاهی میتواند ناشی از ارادهی مدرک باشد یا آنکه بدونِ اختیارِ یا انگیزه قبلی او باشد (مثلا من برای آنکه بدانم حافظه دارم، تنها کاری که باید بکنم یادآوری نهاریست که دیروز خوردهام یا به یادآوری ناخودآگاهِ اسمِ دوستم، وقتی که با او مواجه میشوم است و البته که این خود نوعی یا بخشی از خودآگاهی خواهد بود)، و از آنجا که درک هر پدیدهی طبیعی (شامل خودم) الزاما از فیلتر طبیعی میگذرد، نتیجتا من در نهایت چه راهی دارم جز آنکه به همین پردهی طبیعی حاضر و عیان اعتماد کرده و بر اساساش زندگی کنم؟ بر این اساس چرا من این حق را نداشته باشم که هر نوعِ دیگر نگاهِ غیر از این نگرشِ ابتدایی رئالیستی را خرافه و توهم بشمارم از جمله ایدهآلیسم شما را؟ عقلِ نابِ شما آیا چیزی جز یک انتزاع ذهنی از خردهآگاهیهایی از جهانِ بسیط بیرونیست که کاملا مختص به محیط اندیشهی شماست؟
حال با این دیدگاه فلسفی، "خودآگاهی" مفهومی اساسی،بدیهی و همان ذاتِ هستی است که آن را عقل ناب می نامم. هر نوع دریافت و تجربه ای که بر ما(خودآگاهی مان) وارد می شود،اعتبارش(توهم بودن یا نبودنش) با آن سنجیده می شود.
اگر به راستی مشکلی با توصیفات بالا ندارید؛ می توانم در ادامه، به پاسخ دیگر پرسشتان بر مبنای توصیفات بالا بپردازم.
از این منظر همانطور که گفتم من با دستانِ خودم نمیتوانم خودم را خفه کنم (یا در ضربالمثلی سادهتر، چاقو دستهاش را نمیبرد) اگر قبول داریم که ما پدیدههایی طبیعی هستیم، اگر میپذیرید که کنشِ آگاهانهی مطلق و ناب ابدا وجود ندارد (هر کنشی جنبههایی از خودآگاهی و ناخودآگاهی را در نسبتهای مختلف دارد) و اگر میپذیرید آگاهی نیز خود میتواند ناخودآگاهانه باشد، پس باید بپذیرید که آگاهی نیز پدیدهایست تماما طبیعی و با پذیرفتنِ این نتیجه، با این اصل که طبیعت هرگز ضدِ خوش عمل نمیکند، نتیجتا به این میرسیم که خودآگاهی و عقلِ ناب هرگز توانِ تبدیل شدن به یک پدیدهی ضدطبیعی (شامل خودمان و البته خودش، یعنی خودآگاهی) را ندارد. برای نمونه، آیا خودآگاهی میتواند با استدلالِ فرضا درستِ خویش، حکم به نابودیِ خود بدهد؟
کسشر هم تعاونی؟!