02-07-2014, 08:48 PM
داریوش گرامی اگر جستار را بخوانید، و پیامهای بعدی مرا، من جسته و گریخته به این موضوع پرداختهام که جذابیت مرد در نظر زن عملکردی یکسره ذهنی دارد و عینیت کسی که شما هستید و چیزهایی که دارید و ... چندان نقشی ایفا نمیکنند. اینست که یک مرد فقیر، بیسواد، بی شعور، زشت، چاق، کوتوله و بازنده میرود با دختری ثروتمند، تحصیلکرده، زیبا، باشعور و برنده و همه انگشت به دهان میماند که آن مرد چه داشته. خب آن مرد «بازی» داشته، شاید نه بازی تئوریک ِ مکتوب که ما اینجا آموزش میدهیم، اما دستکم نوعی از آن را. آن دختر هم به دلیلی شما را الفا دیده بوده، بله همینست حتی بتاترین مرد هم ممکن است در نظر زن آلفا بیاید زیرا زن به تمام شخصیت و کارکتر شما در یک زمان دسترسی ندارد و نمی تواند همه چیز را آنالیز بکند، یک حرکت ناخودآگاه، مثلا برگرداندن پشتتان به زن وقتی دارد صحبت میکند میتواند باعث آلفا تلقی شدن شما بشود.
دربارهی بخش دوم پیام شما، دیگر این دختر بیچاره چه سیگنالی از این قدرتمندتر میتوانسته بفرستد برای تشویق و تقویت رفتاری که او، و تمام زنان دیگر در مردان میپسندند؟ زن میخواهد مرد ارزشمندی که بدست آوردن و در دست نگاه داشتن او چالشی مداوم است را همچون کوهی قابل اتکا در زندگی داشته باشد نه «مرد» امگای فمینیست ِ چاپلوسی که نه ذرهای ارزش و احترام برای خود قائل است و نه هیچ استفادهای میتواند برای زن داشته باشد را. برخی بازیفروشان حرفهای و تئوریسینهای ردپیل معمولا میگویند زنان دربارهی آنچه میخواهند دروغ میگویند، درستتر آنست که بگوییم همهی حقیقت را نمیگویند. وقتی زنی میگوید مرد لبخندزن را دوست دارد، مرد مهربان، باوفا، از خودگذشته و صمیمی را میپسندد و ... دروغ نمیگوید، منظورش آنست که این ویژگیها را در مردی دوست دارد که به نظرش جذاب میآید. مرد بتای ناتوانی که نمیتواند تنبان خود را بالا نگه دارد هرچه میخواهد احترام بگذارد، گل بخرد، لبخند بزند و از حقوق زنان طرفداری بکند، باز هم زنی او را نخواهد پسندید. اما مردی که زن او را جذاب مییابد، یعنی مرد مستقل، خودرای، زورمند، مغرور، پرجذبه، خوشتیپ و از نظر اجتماعی پرتوان که دل هر زنی را به لرزه می اندازد، بهترین مرد دنیا میبود اگر گاهی لبخند میزد، به اندازه و به ارادهی خودش گل میخرید، گاهی هم در میان چشمهای خمار ِ خیره به دوردستها و نگاههای سنگین طولانی جملهای بکر و رمانتیک بر زبان میآورد و ...
پس بله، زن میخواهد زن باشد، و بیبار سنگین مسئولیت و احساس گناه و پشیمانی زندگی بکند. هیچ جای شوک و شگفتی و انگشت بر دهان ماندن هم ندارد. ولی خب زنان که نمیتوانند نقشهی همه چیز را برای شما ترسیم بکنند، آنها میخواهند «خودتان بفهمید»، و در این راه بسیار هم به مردان کمک میکنند، هر گهتستی که میکنند، هر بهانهای که میگیرند، هر غری که میزنند و هر سیگنال آشکار و پنهانی که میفرستند به نوعی دارد به شما میگوید به اندازهی کافی در رابطه جنم نشان نمیدهید، به اندازهی کافی اراده ندارید، به اندازهی کافی پناهگاه امنی برای او نیستید و اگر راه جدیدی انتخاب نکنید او به رغم میل باطنش مجبور به طرد شما میشود. من زن دیدهام که سالها با شوهر شل و ول ِ بتای چندشآور خود که مایهی ننگ عنوان مرد است ساخته و به هر دری زده نتوانسته ذرهای مردانگی را در وجود او بیدار بکند. بالعکس، هرچه زن پیش رفته، مردک پستر نشسته، هرچه زن گفته، مرد شنیده و هرچه زن زده او خورده، به این امید که چالش را نادیده بگیرد و مشکل را تشدید نکند. بتاچههای نرمپستان ِ صدانازک از این نظر به دیوانگان میمانند، و راهی هزار بار رفته و به سیاهچاله افتاده را برای بار هزار و یکم به امید جواب گرفتن با شدت و حدت بیشتری امتحان میکنند. «اگه فقط بدونه چقدر من حامی تصمیمهاش هستم، اگه فقط بدونه چقدر دوستش دارم، اگه فقط بدونه چقدر به زنا احترام میذارم». او میخواهد بداند که شما «قادر» به حمایت کردن از او هستید، میخواهد توسط کسی دوست داشته بشود که خودش را شایستهی دوست داشته شدن میداند، میخواهد احترام کسی را داشته باشد که احترم گذاشتن او بیقید و شرط و روشی برای گدایی کس نیست.
دربارهی دوستدخترتان: زن هرچه صلابت و جذبه و غرور بیشتری داشته باشد، یعنی بیشتر محتاج مرد آلفاییست که از او پر صلابتتر، پرجذبهتر و مغرورتر باشد و آنچه که میخواهد را به او بدهد. ولی بدلیل «منطقی» بودن بتاچهها عکس این ماجرا اتفاق میافتد: همه به موسموس کردن در حضور او میافتند و جرئت نمیکنند به او نگ بزنند و گهتستهای او را با گردن کج نظاره میکنند. زن بیچاره هم دائم در عذاب است که چرا یک مرد حسابی باقی نمانده تا بتواند در برابر دو متلک ساده از خودش دفاع بکند و من وقتی به او بد و بیراه میگویم چرا مثل احمقها لبخند میزند؟ ماجرای غمانگیزیست داریوش، و من دریافتهام که زنان به اندازهی ما یا حتی بیش از ما قربانی آن هستند. من دیشب در تاپیکی بودم در فورچن که در آن گاهی جمع میشویم و به زنها میخندیم، کسی فرتوری پست کرد از پروفایل دوستیابی یک زنی در اوکیکیوپید، من به جای خنده به راستی اندوهگین شدم، به نوعی حتی شبم خراب شد و دلم برای زنی هزاران کیلومتر آنسوتر در دنیا که هرگز هم ندیدهام به درد آمد. ببینید افسردگی و فلاکت و احساس اضطرار از این پروفایل میچکد:
[ATTACH=CONFIG]3540[/ATTACH]
من ماهها بود چیزی تا این حد غم انگیز نخوانده بودم!
ساعت بدن او به لحظهی زنگ پایان نزدیک میشود و چشمانداز آنچه او میخواهد در افق نمایان نیست. زنی که به دیوار نزدیک میشود، تمام آنچه «خواهری مقدس» به او گفته دروغ بوده و تازه فهمیده که در بر پاشنهی دیگری میچرخد. من هرچه پیامهای از این دست میبینم، بیشتر به اثر نجاتبخش بازی هم برای زنان و هم برای مردان ایمان میآورم، چراکه مرد خودباختهی ضعیفالنفسی که گمان میکند «فمینست شدن» استراتژی جنسیست، محکوم است به در تنهایی جلق زدن، و زنی هم که گمان میکند مردان به مدرک تحصیلی او یا به شغل او اهمیتی میدهند محکوم است به در سی سالگی به سر به دیوار خوردن، و تا پایان عمر در غم و عقده زندگی کردن. این جستار را دنبال بکنید من تکنیکها، تئوریها و روشهای گوناگونی برای بهتر بدل شدن به مردی که میتواند گلیم خود را از آب بکشد در اختیار شما خواهم گذاشت. اما اگر ذرهای حرف من برای شما ارزشمند است، این را به عنوان حقیقتی از من بپذیرید که بازی، ارزشمندترین چیزیست که یک مرد در جهان امروز قادر به آموختن آن است. ارزشمندتر از توان خواندن و نوشتن، و ارزشمندتر از سوی چشم!
من توقع زیادی هم ندارم: آسان بیاغازید، با یک مفوم ساده مثل نگ شروع بکنید. از آن در برخوردهای روزمرهی خود با زنان یا دوستدختران استفاده بکنید، اگر جواب مثبت بود، به آموختن بازی ادامه بدهید، اگرنه، آن را کنار بگذارید.
دربارهی بخش دوم پیام شما، دیگر این دختر بیچاره چه سیگنالی از این قدرتمندتر میتوانسته بفرستد برای تشویق و تقویت رفتاری که او، و تمام زنان دیگر در مردان میپسندند؟ زن میخواهد مرد ارزشمندی که بدست آوردن و در دست نگاه داشتن او چالشی مداوم است را همچون کوهی قابل اتکا در زندگی داشته باشد نه «مرد» امگای فمینیست ِ چاپلوسی که نه ذرهای ارزش و احترام برای خود قائل است و نه هیچ استفادهای میتواند برای زن داشته باشد را. برخی بازیفروشان حرفهای و تئوریسینهای ردپیل معمولا میگویند زنان دربارهی آنچه میخواهند دروغ میگویند، درستتر آنست که بگوییم همهی حقیقت را نمیگویند. وقتی زنی میگوید مرد لبخندزن را دوست دارد، مرد مهربان، باوفا، از خودگذشته و صمیمی را میپسندد و ... دروغ نمیگوید، منظورش آنست که این ویژگیها را در مردی دوست دارد که به نظرش جذاب میآید. مرد بتای ناتوانی که نمیتواند تنبان خود را بالا نگه دارد هرچه میخواهد احترام بگذارد، گل بخرد، لبخند بزند و از حقوق زنان طرفداری بکند، باز هم زنی او را نخواهد پسندید. اما مردی که زن او را جذاب مییابد، یعنی مرد مستقل، خودرای، زورمند، مغرور، پرجذبه، خوشتیپ و از نظر اجتماعی پرتوان که دل هر زنی را به لرزه می اندازد، بهترین مرد دنیا میبود اگر گاهی لبخند میزد، به اندازه و به ارادهی خودش گل میخرید، گاهی هم در میان چشمهای خمار ِ خیره به دوردستها و نگاههای سنگین طولانی جملهای بکر و رمانتیک بر زبان میآورد و ...
پس بله، زن میخواهد زن باشد، و بیبار سنگین مسئولیت و احساس گناه و پشیمانی زندگی بکند. هیچ جای شوک و شگفتی و انگشت بر دهان ماندن هم ندارد. ولی خب زنان که نمیتوانند نقشهی همه چیز را برای شما ترسیم بکنند، آنها میخواهند «خودتان بفهمید»، و در این راه بسیار هم به مردان کمک میکنند، هر گهتستی که میکنند، هر بهانهای که میگیرند، هر غری که میزنند و هر سیگنال آشکار و پنهانی که میفرستند به نوعی دارد به شما میگوید به اندازهی کافی در رابطه جنم نشان نمیدهید، به اندازهی کافی اراده ندارید، به اندازهی کافی پناهگاه امنی برای او نیستید و اگر راه جدیدی انتخاب نکنید او به رغم میل باطنش مجبور به طرد شما میشود. من زن دیدهام که سالها با شوهر شل و ول ِ بتای چندشآور خود که مایهی ننگ عنوان مرد است ساخته و به هر دری زده نتوانسته ذرهای مردانگی را در وجود او بیدار بکند. بالعکس، هرچه زن پیش رفته، مردک پستر نشسته، هرچه زن گفته، مرد شنیده و هرچه زن زده او خورده، به این امید که چالش را نادیده بگیرد و مشکل را تشدید نکند. بتاچههای نرمپستان ِ صدانازک از این نظر به دیوانگان میمانند، و راهی هزار بار رفته و به سیاهچاله افتاده را برای بار هزار و یکم به امید جواب گرفتن با شدت و حدت بیشتری امتحان میکنند. «اگه فقط بدونه چقدر من حامی تصمیمهاش هستم، اگه فقط بدونه چقدر دوستش دارم، اگه فقط بدونه چقدر به زنا احترام میذارم». او میخواهد بداند که شما «قادر» به حمایت کردن از او هستید، میخواهد توسط کسی دوست داشته بشود که خودش را شایستهی دوست داشته شدن میداند، میخواهد احترام کسی را داشته باشد که احترم گذاشتن او بیقید و شرط و روشی برای گدایی کس نیست.
دربارهی دوستدخترتان: زن هرچه صلابت و جذبه و غرور بیشتری داشته باشد، یعنی بیشتر محتاج مرد آلفاییست که از او پر صلابتتر، پرجذبهتر و مغرورتر باشد و آنچه که میخواهد را به او بدهد. ولی بدلیل «منطقی» بودن بتاچهها عکس این ماجرا اتفاق میافتد: همه به موسموس کردن در حضور او میافتند و جرئت نمیکنند به او نگ بزنند و گهتستهای او را با گردن کج نظاره میکنند. زن بیچاره هم دائم در عذاب است که چرا یک مرد حسابی باقی نمانده تا بتواند در برابر دو متلک ساده از خودش دفاع بکند و من وقتی به او بد و بیراه میگویم چرا مثل احمقها لبخند میزند؟ ماجرای غمانگیزیست داریوش، و من دریافتهام که زنان به اندازهی ما یا حتی بیش از ما قربانی آن هستند. من دیشب در تاپیکی بودم در فورچن که در آن گاهی جمع میشویم و به زنها میخندیم، کسی فرتوری پست کرد از پروفایل دوستیابی یک زنی در اوکیکیوپید، من به جای خنده به راستی اندوهگین شدم، به نوعی حتی شبم خراب شد و دلم برای زنی هزاران کیلومتر آنسوتر در دنیا که هرگز هم ندیدهام به درد آمد. ببینید افسردگی و فلاکت و احساس اضطرار از این پروفایل میچکد:
[ATTACH=CONFIG]3540[/ATTACH]
من ماهها بود چیزی تا این حد غم انگیز نخوانده بودم!
ساعت بدن او به لحظهی زنگ پایان نزدیک میشود و چشمانداز آنچه او میخواهد در افق نمایان نیست. زنی که به دیوار نزدیک میشود، تمام آنچه «خواهری مقدس» به او گفته دروغ بوده و تازه فهمیده که در بر پاشنهی دیگری میچرخد. من هرچه پیامهای از این دست میبینم، بیشتر به اثر نجاتبخش بازی هم برای زنان و هم برای مردان ایمان میآورم، چراکه مرد خودباختهی ضعیفالنفسی که گمان میکند «فمینست شدن» استراتژی جنسیست، محکوم است به در تنهایی جلق زدن، و زنی هم که گمان میکند مردان به مدرک تحصیلی او یا به شغل او اهمیتی میدهند محکوم است به در سی سالگی به سر به دیوار خوردن، و تا پایان عمر در غم و عقده زندگی کردن. این جستار را دنبال بکنید من تکنیکها، تئوریها و روشهای گوناگونی برای بهتر بدل شدن به مردی که میتواند گلیم خود را از آب بکشد در اختیار شما خواهم گذاشت. اما اگر ذرهای حرف من برای شما ارزشمند است، این را به عنوان حقیقتی از من بپذیرید که بازی، ارزشمندترین چیزیست که یک مرد در جهان امروز قادر به آموختن آن است. ارزشمندتر از توان خواندن و نوشتن، و ارزشمندتر از سوی چشم!
من توقع زیادی هم ندارم: آسان بیاغازید، با یک مفوم ساده مثل نگ شروع بکنید. از آن در برخوردهای روزمرهی خود با زنان یا دوستدختران استفاده بکنید، اگر جواب مثبت بود، به آموختن بازی ادامه بدهید، اگرنه، آن را کنار بگذارید.
زنده باد زندگی!