12-23-2013, 12:17 PM
مرد بیگناه از کتکهای ماموران کلانتری میگوید/راز یک قتل 48 ساعت قبل از اجرای حکم اعدام فاش شد
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران؛ شاگرد یک تعویض روغنی در یک شب سرد زمستانی در مغازه با ضربه چاقو کشته شد و ماموران یکی از کلانتریهای کرج صاحب مغازه را به عنوان قاتل به قاضی معرفی کردند و سپس با اعتراف مرد که "ج-ا" نام داشت در چند جلسه دادگاهی که حدود 6 سال به طول انجامید مجرم شناخته شد و حکم اعدامش صادر گردید. اما این پایان ماجرا نبود. . . .
چند ساعت قبل از اجرای حکم یک سارق در شهرهای شمالی کشور به همراه همدستانش دستگیر شدند و این متهم پس از بازجویی پلیسی به جز سرقت کابل به یک مورد قتل در یک تعویض روغنی در کرج اعتراف میکند و این موضوع به اداره جنایی پلیس آگاهی استان اعلام میشود. . . .
قاتل به نام "ج- ا" در ٤٨ ساعت آینده قرار بود در زندان قصر اعدام شود. با توجه به حساسیت موضوع قاضی پرونده به آگاهی آمد و پس از مشورت قرار شد كه اجرای حكم اعدام قاتل داخل زندان تا اعزام متهم مرند به تعویق بیافتد. ازطرفی چون تنها قاضی صادر كنندة رای اولیه می توانست جلوی اجرای حكم متهم(ج-ا)رابگیرد بخت با این مرد بیگناه یار بود و قاضی پرونده همین قاضیای بود كه در جریان موضوع قرار گرفته بود . بلافاصله دوفقره نیابت قضایی صادر كرد. یكی برای اجرای احكام زندان قصر برای ممانعت از اجرای حكم اعدام وانتقال قاتل "ج-ا" به آگاهی كرج ونیابت دوم برای انتقال متهم دستگیر شده توسط آگاهی مرند.
بعد از ٤٨ ساعت هر دو تا متهم به كرج منتقل شدند. متهم اصلی كه حكم اعدامش صادر شده بود به هیچ عنوان حرف نمیزد و تنها گریه میكرد و میپرسید شما چگونه به بیگناهی من پی بردید ؟ او وقتی آرامش خود را به دست آورد گفت: در طول این ٥ سال تمام موهایم سفید شد، زنم طلاق گرفته وتنها پسرم هم معتاد شده است. پدرم مغازه تعویض روغنی ام را فروخت وهمه اش را خرج وكیل كرد.
مرد بیگناه درخصوص علت اعتراف به قتل می گفت: مقتول شاگرد من بود وشبها در داخل مغازه می خوابید یك روز صبح كه هوا سرد بود وبرف هم باریده بود رفتم سركارشاگردم در را از داخل با یك میله اهرم می كرد كه از بیرون باز نمی شد. دیدم كركره مغازه كمی باز است با خودم گفتم حتماً زودتر بیدار شده است در مغازه را بالا كشیدم دیدم جسد شاگردم غرق در خون داخل چاله سرویس تعویض روغن افتاده است. از پله ها پایین رفتم اثریك چاقوی عمیق را روی سینه او مشاهده كردم. بلافاصله از مغازه بیرون آمدم وشروع به داد وفریاد كردم مردم وهمسایگان جمع شدند و به كلانتری رجایی شهر زنگ زدند.
وی افزود: پلیس آمد وتجسس كلانتری مرا گرفت وبا خودش به كلانتری برد. درداخل كلانتری همه گفتند تو قاتلی وچرا شاگردت را كشته ای ومرا كتك زدند. دیدم تحمل این همه ضرب وشتم را ندارم. زیر كتك به خودم گفتم اگر اعتراف نكنم مرا می كشند واگرهم اعتراف كنم حكمم اعدام است. پس بهتر كه اعتراف كنم تا حداقل كتك نخورم. سرانجام با توجه به چیزهایی كه دیدم نشستم وهمه چیز را گردن گرفتم و به قتل شاگردم بدون اینكه روحم اطلاعی داشته باشد اعتراف كردم.بعد مرا به دادگاه بردند وآنجا هم همه چیز را گردن گرفتم.
این مرد بیگناه ادامه داد: چند روز بازداشت بودم و بعد مرا به زندان بردند.برای دوستان زندانی ام همه چیز را گفتم؛ می گفتنند اگر اعترافاتت را پس بگیری تورا به آگاهی می برند در كلانتری یك قتل را گردن گرفته ای، بروی آگاهی پنج شش قتل دیگر را هم باید گردن بگیری.چند بار دادگاه آمدم هروقت اسم آگاهی می آمد تمام بدنم می لرزید آن برخورد كلانتری را دیده بودم از اسم آگاهی وحشت می كردم هرچه دوستان وخانواده در ملاقاتها میگفتند من از ترس كتك گوش نمی كردم و در گفتن انگیزه قتل هم با بیان یك انگیزه واهی مثل اختلاف مالی قاضی را راضی كردم كه قاتل هستم.در طول این ٥ سال تمام زندگیم از دست رفت و زندگی ام از هم پاشید.
.... و اما متهم مرند پس از انتقال بدون اینكه در جریان حضور متهم(ج-ا) در آگاهی باشد، از اصل موضوع بی اطلاع بود بیان كرد: من معتاد هستم ومواد مخدر های مختلفی را تجربه كرده ام. من وچند تا از دوستانم را به جرم سرقت سیم برق گرفته بودندومن قبلاً به آنها همه چیز را گفته بودم وگفتم من ٥ تا ٦ سال پیش یك نفر را در كرج كشته ام وتا بحال آگاهی یكبار دنبالم نیامده است وپلیس ما آنقدر كه گفته می شود قوی نیست این را به دوستانم تعریف كرده بودم تا هم خودم را نشان بدهم وهم ترس آنها ریخته شود ودر زمان سرقت سیم برق اگر گیر كردیم كسی از آگاهی نترسد كه متأسفانه زمانی كه مارا در مرند گرفتند یكی از دوستانم جریان قتل را برای عوامل آگاهی تعریف كرده است.
جریان از این قرار بود...كه من در زمستان چند سال پیش در یك شب سرد زمستانی برای پیدا كردن كار عازم تهران بودم در اتوبان كرج گفتند اینجا تاكسیرانی كرج است من به موادمخدر احتیاج داشتم پیاده شدم ساعت حدود ٩شب بود رفتم ترمینال كرج ٥٠٠ تومان حشیش خریدم یك نفر آنجا بود اوهم آمده بود حشیش بخرد من در مورد كار پرسیدم و باهم گرم صحبت شدیم هوا سرد بود به من پیشنهاد داد كه شب پیش او در مغازه تعویض روغنی بخوابم رفتیم داخل مغازه یك بخاری كه با روغن سوخته كار می كرد مغازه را گرم كرده بود با هم رفتیم بالكن مغازه وصحبت كردیم وچای خوردیم میوه خوردیم ومقدار با هم حشیش کشیدیم و...كلی باهم حرف زدیم شب از نیمه گذشته بود آماده خواب شدیم.
من روی تخت خوابیده بودم نمیدانم چقدر از خوابم گذشته بود دیدم شاگرد مغازه دارد بدن مرا لمس می كند فكر كردم می خواهد جیبهای عقب شلوارم را پیدا كند من چون بچه شهرستان بودم خیلی ترسیدم احساس كردم می خواهد از من دزدی کند. با هم درگیر شدیم چون شب با یك چاقوی بزرگ، میوه خورده بودیم دستم را روی اپن دیوار بالكن دراز كردم و یك ضربه به سینه او زدم و او را به عقب هل دادم و پاهایش به دیوار كوتاه بالكن مغازه خورد و با سربه داخل چاله سرویس تعویض روغن افتاد ومن هم وسایلم را جمع كردم در مغازه را پایین كشیدم وخودم را به ترمینال رسانیده ونزدیك صبح با اولین اتوبوس به تبریز رفتم.
راز یك جنایت بعد از ٦سال كشف شده بود و تمام اعترافات با عكسها وفیلم بررسی صحنه مطابقت كامل داشت و تمام اعترافات با جزییات مورد باز سازی قرارگرفت؛ شكستن جمجمه براثر پرتاب مقتول به داخل چاله سرویس ویك ضربه چاقو داخل سینه وبخاری روغنی وچاقو و....همگی در عكسها دیده می شد.
این متهم با قرار قانونی بازداشت و متهم بیگناه "ج-ا" پس از ٦سال حبس از زندان آزاد شد، واقعا چه ظلم بزرگ به این بیگناه شده است.
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران؛ شاگرد یک تعویض روغنی در یک شب سرد زمستانی در مغازه با ضربه چاقو کشته شد و ماموران یکی از کلانتریهای کرج صاحب مغازه را به عنوان قاتل به قاضی معرفی کردند و سپس با اعتراف مرد که "ج-ا" نام داشت در چند جلسه دادگاهی که حدود 6 سال به طول انجامید مجرم شناخته شد و حکم اعدامش صادر گردید. اما این پایان ماجرا نبود. . . .
چند ساعت قبل از اجرای حکم یک سارق در شهرهای شمالی کشور به همراه همدستانش دستگیر شدند و این متهم پس از بازجویی پلیسی به جز سرقت کابل به یک مورد قتل در یک تعویض روغنی در کرج اعتراف میکند و این موضوع به اداره جنایی پلیس آگاهی استان اعلام میشود. . . .
قاتل به نام "ج- ا" در ٤٨ ساعت آینده قرار بود در زندان قصر اعدام شود. با توجه به حساسیت موضوع قاضی پرونده به آگاهی آمد و پس از مشورت قرار شد كه اجرای حكم اعدام قاتل داخل زندان تا اعزام متهم مرند به تعویق بیافتد. ازطرفی چون تنها قاضی صادر كنندة رای اولیه می توانست جلوی اجرای حكم متهم(ج-ا)رابگیرد بخت با این مرد بیگناه یار بود و قاضی پرونده همین قاضیای بود كه در جریان موضوع قرار گرفته بود . بلافاصله دوفقره نیابت قضایی صادر كرد. یكی برای اجرای احكام زندان قصر برای ممانعت از اجرای حكم اعدام وانتقال قاتل "ج-ا" به آگاهی كرج ونیابت دوم برای انتقال متهم دستگیر شده توسط آگاهی مرند.
بعد از ٤٨ ساعت هر دو تا متهم به كرج منتقل شدند. متهم اصلی كه حكم اعدامش صادر شده بود به هیچ عنوان حرف نمیزد و تنها گریه میكرد و میپرسید شما چگونه به بیگناهی من پی بردید ؟ او وقتی آرامش خود را به دست آورد گفت: در طول این ٥ سال تمام موهایم سفید شد، زنم طلاق گرفته وتنها پسرم هم معتاد شده است. پدرم مغازه تعویض روغنی ام را فروخت وهمه اش را خرج وكیل كرد.
مرد بیگناه درخصوص علت اعتراف به قتل می گفت: مقتول شاگرد من بود وشبها در داخل مغازه می خوابید یك روز صبح كه هوا سرد بود وبرف هم باریده بود رفتم سركارشاگردم در را از داخل با یك میله اهرم می كرد كه از بیرون باز نمی شد. دیدم كركره مغازه كمی باز است با خودم گفتم حتماً زودتر بیدار شده است در مغازه را بالا كشیدم دیدم جسد شاگردم غرق در خون داخل چاله سرویس تعویض روغن افتاده است. از پله ها پایین رفتم اثریك چاقوی عمیق را روی سینه او مشاهده كردم. بلافاصله از مغازه بیرون آمدم وشروع به داد وفریاد كردم مردم وهمسایگان جمع شدند و به كلانتری رجایی شهر زنگ زدند.
وی افزود: پلیس آمد وتجسس كلانتری مرا گرفت وبا خودش به كلانتری برد. درداخل كلانتری همه گفتند تو قاتلی وچرا شاگردت را كشته ای ومرا كتك زدند. دیدم تحمل این همه ضرب وشتم را ندارم. زیر كتك به خودم گفتم اگر اعتراف نكنم مرا می كشند واگرهم اعتراف كنم حكمم اعدام است. پس بهتر كه اعتراف كنم تا حداقل كتك نخورم. سرانجام با توجه به چیزهایی كه دیدم نشستم وهمه چیز را گردن گرفتم و به قتل شاگردم بدون اینكه روحم اطلاعی داشته باشد اعتراف كردم.بعد مرا به دادگاه بردند وآنجا هم همه چیز را گردن گرفتم.
این مرد بیگناه ادامه داد: چند روز بازداشت بودم و بعد مرا به زندان بردند.برای دوستان زندانی ام همه چیز را گفتم؛ می گفتنند اگر اعترافاتت را پس بگیری تورا به آگاهی می برند در كلانتری یك قتل را گردن گرفته ای، بروی آگاهی پنج شش قتل دیگر را هم باید گردن بگیری.چند بار دادگاه آمدم هروقت اسم آگاهی می آمد تمام بدنم می لرزید آن برخورد كلانتری را دیده بودم از اسم آگاهی وحشت می كردم هرچه دوستان وخانواده در ملاقاتها میگفتند من از ترس كتك گوش نمی كردم و در گفتن انگیزه قتل هم با بیان یك انگیزه واهی مثل اختلاف مالی قاضی را راضی كردم كه قاتل هستم.در طول این ٥ سال تمام زندگیم از دست رفت و زندگی ام از هم پاشید.
.... و اما متهم مرند پس از انتقال بدون اینكه در جریان حضور متهم(ج-ا) در آگاهی باشد، از اصل موضوع بی اطلاع بود بیان كرد: من معتاد هستم ومواد مخدر های مختلفی را تجربه كرده ام. من وچند تا از دوستانم را به جرم سرقت سیم برق گرفته بودندومن قبلاً به آنها همه چیز را گفته بودم وگفتم من ٥ تا ٦ سال پیش یك نفر را در كرج كشته ام وتا بحال آگاهی یكبار دنبالم نیامده است وپلیس ما آنقدر كه گفته می شود قوی نیست این را به دوستانم تعریف كرده بودم تا هم خودم را نشان بدهم وهم ترس آنها ریخته شود ودر زمان سرقت سیم برق اگر گیر كردیم كسی از آگاهی نترسد كه متأسفانه زمانی كه مارا در مرند گرفتند یكی از دوستانم جریان قتل را برای عوامل آگاهی تعریف كرده است.
جریان از این قرار بود...كه من در زمستان چند سال پیش در یك شب سرد زمستانی برای پیدا كردن كار عازم تهران بودم در اتوبان كرج گفتند اینجا تاكسیرانی كرج است من به موادمخدر احتیاج داشتم پیاده شدم ساعت حدود ٩شب بود رفتم ترمینال كرج ٥٠٠ تومان حشیش خریدم یك نفر آنجا بود اوهم آمده بود حشیش بخرد من در مورد كار پرسیدم و باهم گرم صحبت شدیم هوا سرد بود به من پیشنهاد داد كه شب پیش او در مغازه تعویض روغنی بخوابم رفتیم داخل مغازه یك بخاری كه با روغن سوخته كار می كرد مغازه را گرم كرده بود با هم رفتیم بالكن مغازه وصحبت كردیم وچای خوردیم میوه خوردیم ومقدار با هم حشیش کشیدیم و...كلی باهم حرف زدیم شب از نیمه گذشته بود آماده خواب شدیم.
من روی تخت خوابیده بودم نمیدانم چقدر از خوابم گذشته بود دیدم شاگرد مغازه دارد بدن مرا لمس می كند فكر كردم می خواهد جیبهای عقب شلوارم را پیدا كند من چون بچه شهرستان بودم خیلی ترسیدم احساس كردم می خواهد از من دزدی کند. با هم درگیر شدیم چون شب با یك چاقوی بزرگ، میوه خورده بودیم دستم را روی اپن دیوار بالكن دراز كردم و یك ضربه به سینه او زدم و او را به عقب هل دادم و پاهایش به دیوار كوتاه بالكن مغازه خورد و با سربه داخل چاله سرویس تعویض روغن افتاد ومن هم وسایلم را جمع كردم در مغازه را پایین كشیدم وخودم را به ترمینال رسانیده ونزدیك صبح با اولین اتوبوس به تبریز رفتم.
راز یك جنایت بعد از ٦سال كشف شده بود و تمام اعترافات با عكسها وفیلم بررسی صحنه مطابقت كامل داشت و تمام اعترافات با جزییات مورد باز سازی قرارگرفت؛ شكستن جمجمه براثر پرتاب مقتول به داخل چاله سرویس ویك ضربه چاقو داخل سینه وبخاری روغنی وچاقو و....همگی در عكسها دیده می شد.
این متهم با قرار قانونی بازداشت و متهم بیگناه "ج-ا" پس از ٦سال حبس از زندان آزاد شد، واقعا چه ظلم بزرگ به این بیگناه شده است.