12-07-2013, 07:26 AM
صرف نمیکنه آدم اینقدر دنبال این رابطه ها بدوه.
یعنی واسه یه آدم هدفمند صرف نمیکنه.
آدمی که توی زندگی دنبال چیزهای بزرگ دیگری هم هست.
بخاطر همین من دوست دارم یک رابطهء پایدار، مطمئن، و همه جانبه و بهینه با طرفم برقرار کنم.
دیگه مسخره بازی نیست، زندگی شوخی نیست، مسائل کوچک نیستند، که بخوایم چنین روابطی رو هر چند وقت یک بار از دست بدیم و دنبال جدیدش بگردیم. این مال آدمای علافه.
یکی باشه نهار و شام هم درست کنه :e057:
حالا نهار و شام درست نکردم، حداقل در بقیهء مسائل زندگی هم باهام شریک و همراه باشه.
دوست دارم اونم مثل من آدم جدی و هدفمندی باشه.
ولی چون زنها رو ضعیف میبینم، باید شخصا قدرت فوق العاده ای داشته باشم تا از این زندگی و طرف مقابلم با استواری محافظت کنم.
به خدا هم که ایمان و اعتماد زیادی ندارم. چون سر و تهش معلوم نیست چیه اصلا هست نیست چطوریه. توی زندگی مواردی بوده که انتظار داشتم خدا کمک کنه، اما نکرده. پس خدا یا نیست یا اونطوری نیست یا ما نمیتونیم بفهمیم چه وقت چکار خواهد کرد. بهرحال نمیشه روش حساب کرد، مگر اینکه تسلیم هرچیزی بشیم که در زندگی پیش میاد. یعنی همون اسلام! ولی من از تسلیم بودن در زندگی خوشم نمیاد و تجربهء خوبی ندارم. اون زمانی که تصمیم گرفتم تسلیم نباشم بود که بالاخره تونستم قوی و خوشبخت تر بشم.
یه توضیحات بیشتری هم راجع به این بدم:
مثلا آقای نیکولا تسلا.
ضمنا بهرحال شرایط محیطی و ویژگهای شخصی افراد متفاوته، و بنابراین نمیشه به این راحتی تعمیم داد.
منجمله استعداد افراد. مثلا یکی هوشش کمتره اما خیلی دوست داره به مدارج بالا برسه، خب باید وقت بیشتری بذاره زحمت بیشتری بکشه نسبت به دیگری که هوشش بیشتره.
بعد یه چیزایی هست مسیر زندگی (هم) آدم رو بهش هدایت میکنه. دلیل نمیشه هرکس دنبال هرچیزی رفت لزوما در هر شرایطی میرفت و واقعا اونقدر علاقهء شدید بهش داشته. مثلا یکی که باباش یه کاره ای بوده خودش هم همون کاره شده. شاید اصلا چیزهای دیگه رو بقدر کافی ندیده نمیدونه وگرنه شاید به یه چیز دیگه هم علاقهء حتی بیشتری پیدا میکرد. یوقت هم هست آدم فرصت چیزهای دیگری رو نداره، و مجبور میشه به چیزی که دم دست تر هست بپردازه.
ضمنا علم و دانشمند از ظاهرش فقط جنبه های محدودی رو میشه برداشت کرد.
نمیشه گفت طرف از جنبه های دیگر شخصیتی و دانش و بینش هم لزوما همونقدر برتری داره.
مثلا شاید فکر من دربارهء زندگی از انیشتین و حسابی هم پیشرفته تر باشه، گرچه در زمینهء علم و تخصصی که اونا داشتن از اونا ضعیف تر باشم، و حتی هوشم کمتر باشه بازم دلیل نمیشه. آدمهای نابغه ای بودن که از یه جنبه هایی خیلی خام و احمق بودن. فکر میکنم!
خلاصه استدلال سطحی ای کردید بنظر بنده.
تازه حساب کن شرایط من الان در این کشور تحت این حکومت این شرایط اقتصادی و خانوادگی و سیاسی و امنیتی و غیره هست. آیا انیشتین و حسابی هم چنین شرایطی داشتن؟ نمیدونم شاید هم داشتن. بهرحال اینم فقط جزیی از شرایط محیطی و شخصی افراده.
یعنی واسه یه آدم هدفمند صرف نمیکنه.
آدمی که توی زندگی دنبال چیزهای بزرگ دیگری هم هست.
بخاطر همین من دوست دارم یک رابطهء پایدار، مطمئن، و همه جانبه و بهینه با طرفم برقرار کنم.
دیگه مسخره بازی نیست، زندگی شوخی نیست، مسائل کوچک نیستند، که بخوایم چنین روابطی رو هر چند وقت یک بار از دست بدیم و دنبال جدیدش بگردیم. این مال آدمای علافه.
یکی باشه نهار و شام هم درست کنه :e057:
حالا نهار و شام درست نکردم، حداقل در بقیهء مسائل زندگی هم باهام شریک و همراه باشه.
دوست دارم اونم مثل من آدم جدی و هدفمندی باشه.
ولی چون زنها رو ضعیف میبینم، باید شخصا قدرت فوق العاده ای داشته باشم تا از این زندگی و طرف مقابلم با استواری محافظت کنم.
به خدا هم که ایمان و اعتماد زیادی ندارم. چون سر و تهش معلوم نیست چیه اصلا هست نیست چطوریه. توی زندگی مواردی بوده که انتظار داشتم خدا کمک کنه، اما نکرده. پس خدا یا نیست یا اونطوری نیست یا ما نمیتونیم بفهمیم چه وقت چکار خواهد کرد. بهرحال نمیشه روش حساب کرد، مگر اینکه تسلیم هرچیزی بشیم که در زندگی پیش میاد. یعنی همون اسلام! ولی من از تسلیم بودن در زندگی خوشم نمیاد و تجربهء خوبی ندارم. اون زمانی که تصمیم گرفتم تسلیم نباشم بود که بالاخره تونستم قوی و خوشبخت تر بشم.
یه توضیحات بیشتری هم راجع به این بدم:
نقل قول:آقا انیشتین و دکتر حسابی هم سکس میکردند ، دیگر شما که از آنها بیشتر دنبال علم و دانش نیستید!دانشمندانی هم بودن که سکس نکردن.
مثلا آقای نیکولا تسلا.
ضمنا بهرحال شرایط محیطی و ویژگهای شخصی افراد متفاوته، و بنابراین نمیشه به این راحتی تعمیم داد.
منجمله استعداد افراد. مثلا یکی هوشش کمتره اما خیلی دوست داره به مدارج بالا برسه، خب باید وقت بیشتری بذاره زحمت بیشتری بکشه نسبت به دیگری که هوشش بیشتره.
بعد یه چیزایی هست مسیر زندگی (هم) آدم رو بهش هدایت میکنه. دلیل نمیشه هرکس دنبال هرچیزی رفت لزوما در هر شرایطی میرفت و واقعا اونقدر علاقهء شدید بهش داشته. مثلا یکی که باباش یه کاره ای بوده خودش هم همون کاره شده. شاید اصلا چیزهای دیگه رو بقدر کافی ندیده نمیدونه وگرنه شاید به یه چیز دیگه هم علاقهء حتی بیشتری پیدا میکرد. یوقت هم هست آدم فرصت چیزهای دیگری رو نداره، و مجبور میشه به چیزی که دم دست تر هست بپردازه.
ضمنا علم و دانشمند از ظاهرش فقط جنبه های محدودی رو میشه برداشت کرد.
نمیشه گفت طرف از جنبه های دیگر شخصیتی و دانش و بینش هم لزوما همونقدر برتری داره.
مثلا شاید فکر من دربارهء زندگی از انیشتین و حسابی هم پیشرفته تر باشه، گرچه در زمینهء علم و تخصصی که اونا داشتن از اونا ضعیف تر باشم، و حتی هوشم کمتر باشه بازم دلیل نمیشه. آدمهای نابغه ای بودن که از یه جنبه هایی خیلی خام و احمق بودن. فکر میکنم!
خلاصه استدلال سطحی ای کردید بنظر بنده.
تازه حساب کن شرایط من الان در این کشور تحت این حکومت این شرایط اقتصادی و خانوادگی و سیاسی و امنیتی و غیره هست. آیا انیشتین و حسابی هم چنین شرایطی داشتن؟ نمیدونم شاید هم داشتن. بهرحال اینم فقط جزیی از شرایط محیطی و شخصی افراده.