11-09-2013, 03:11 PM
pulsar نوشته: سپاس مزدک گرامی . من دانشمند و یا مزدائیگر نیستم.سپاس از نگر نیک شما دوست مهربان و آشنای دیرین.
بسان شما"فمن یعمل" از آن آگاهی دارم وتنها یک دوستار مزدائیک هستم
چرا که بر پایه ی فرنود است و در آن بیشتر می توان به دل استواری رسید.
چند نوشته ای هم که در وبگاه هوپا و "گاهنامه ی شمار" درباره ی مزدائیک
داشتم، نتیجه ی فضای پرشور و دانشیکی بود که کاربرانی مانند هرمزپگاه بزرگ،
با دلسوزی و پشتکار در هوپا فراهم آورده بودند. یاد باد آن روزگاران یاد باد!
دریغ که با سانسور، کاربران با سوادی چون شما را دلسرد کردند و درِ میخانه ی هوپا را بستند.
(در هوپا دلمان برای "بیخود است بیسواد!" گفتنتان تنگ شده.:e405:)
همیشه از شما آموخته ام و همیشه الهام بخش بودید.
هرچند که با برخی از دیدگاههایتان همسو نیستم ولی بسیار دوستتان دارم.
کاش روزی شما را به شام دعوت می کردم و مادرم از این خوراکیهایی که اینجا گذاشتید،
برایتان می پخت. بعد از شام و پذیرایی، شترنگ بازی می کردیم و همزمان با هم گفتگو
می کردیم،از حافظ، سعدی، مولانا و فردوسی می گفتیم، ازچامه هایی که سروده اید،
از کتابهایی که نوشته اید، از نوشته هایتان در همستگان،از دورانی که در تبریز و جلفا بودید،
از دوران کودکیتان در ارومیه، درباره تبار آذریتان (؟) و درباره ی هر آنچه که اینجا نتوانستید بگویید.
پس از پایان بازی (که با وجود بازی هوشمندانه، شه مات شده بودید:e057:)
با لبخند و فشردن دست و نگاه در چشم هم و روبوسی، هدیه ای که آماده کرده بودم،
تقدیم می کردم و یک یادگاری از شما می گرفتم. سپس شما را تا خانه اتان همراهی می کردم.
ایکاش که روزگار بهتری بود و چنین سخنی که گفتید
به فربود میپیوست، دریغ که جهان، جهان گرفتاری و
رنج و جنگ و ترس و .. است و نمیتوان به همه ی
آرزو های نیک و خوشی های هومنی ، به دوستی ها
و مهربانی ها ، به همسخنی ها و بازی ها پرداخت
وگرنه منهم دوست داشتم که با شما لاف شترنگ بزنم
و همنشین و همگفتار و همراه باشم. پاینده باشید!
•
[ATTACH=CONFIG]2905[/ATTACH]
پارسیگر
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد