11-08-2013, 04:27 PM
Mehrbod نوشته: مشکل در اینجاست که خوشی تنها یک ارزش است, ولی ارزش راستین — ارزشی که خود خوشی و رنج از آن ریشهگرفتهاند — چیز دیگری است.ارزش گذاری را ما از دید خودمان انجام می دهیم؛ دیدی که می تواند فراتر از فرگشت رفتار ما را تعیین نماید. و با مقیاسی به نام "خوشی بردن".
مسیر و هدف فرگشت ارزش را ستین برای ما نیست؛ مگر با پایبندی و معنا دادن ارزش به آن، با دستان خودمان!
Mehrbod نوشته: خوشی بردن از خوردن یک ارزش است, ولی خوشیِ خورش از کجا میاید؟ از نیاز به زنده ماندن و انرژی گرفتن, پس:نمی فهمم چرا اصرار دارید که مرا غافل به ریشه های"رنج و خوشی" بپندارید!!!:e057:
... —> نیاز به انرژی <—> خوشی از خورش
شما اینجا در واپسین لایه گیر کردهاید و نمیتوانید ببینید که بجز خوشی و درد شما, ارزشهایِ دیگری
هستند که به همینها ریشهدادهاند. نگرش به این لایهها و چگونگی پیدایش ارزشها = رویکرد شناختشناسیک
بار ها در این گفتگو، خودم به نقش ریشه ای و اساسی فرگشت در به وجود آمدن خوشی ها و نقش مهند آن در خردگرایی تاکیید داشته ام.
Mehrbod نوشته: نه, ولی چون شوربختانه نمیگیرید پیوسته دارد میهمارم[2]::e057:
کار شما درست است, سنجهیِ[3] شما نادرست.
آنچه همهیِ کنشهایِ ما را ارزشمند یا بیارزش ساخته و میسازد فرگشت[4] است, نه خوشی و رنج 'برآمدهیِ' فرگشت.
Mehrbod نوشته: گفتیم, ارزشهایِ یک هومن[5] در خوشی و رنج میکوتاهند. ولی فربودگرایی[6] (چیزیکه آغاز گفتمان بود) و شناختشناسی[7] (شیوهیِ کار) میگویند آنچه ما میسُهیم[8] و ارزش میدانیم,همچنان لازم است استدلال کنید که چرا برای ما باید پایبندی به فرگشت، ارزش راستین باشد؛ دست یازیدن به واژگانی همچون "فربودگرایی" و "شناخت شناسیک"؛ در پایور نمودن دیدگاهتان، کمکی نخواهند نمود!
همانا ارزش راستین و پایانین نیست
Mehrbod نوشته: میتوانیم به سازوکار[10] و شاید آماج[11] جهان هم دستیابیم; اینکه نون[12] این بهگرایش به فربودگرایی در چنین ترازی، چگونه در ژن ها ثبت شده و به شما انتقال یافته است؟! به گونه ای که محیط زندگی و آروین هایتان در شکل گیری آن، گویا چندان نقشی نداشته اند؟
چه درد میخورد یا چرا باید بخواهیم به آن دستیابیم سخن دیگری میشود که پاسخ من این بود, دریافت این, خودْ به من در جایگاه یک هومن و فرآوردههایِ[13]
ژن هایم خوشیِ بیشتر میدهد و پس نشان میدهد که سرشت و ژنهای درست فرگشتهاند, زیرا همپوشانی میان خوشیِ من و فربودگرایی رُخ داده.
کسیکه شناخت جهان و فربودگرایی را بی ارزش میداند به بیراهه میرود, زیرا بمانند نمونهیِ فیلسوفی که آوردیم — فیلسوفی که آن اندازه از فلسفه خوشی میبرد که
هرگز درد تنها را نسُهیده و تنها و بی زادمان[14] از خود میمیرد — چنین رویکردی را پایستگی نخواهد بود; اکنون اینکه چرا باید بود و نبود پایستگی با ارزش باشد
را من پیشاپیش پاسخ میدهم: زیرا گزینش "رویکرد پایسته" باز به من خوشیِ بیشتر میدهد (و اینبار دوباره ژنهای من درست فرگشتهاند
اینها در حالیست که بیشینه افراد بر حاصل ژن هایشان، در گرو همان ترازهای زیستی و غریزی که فربودگرایی آدمی را بسیار محدود می نماید به زندگی ادامه می دهند. آیا ژن های آنها به درستی در فرگشت؛ شکل نگرفته است؟
نکته دیگر اما، مربوط به بیان عبارتِ "خوشی بیشتر" از شما می باشد که آن را هم صرفا در راستای اهداف ژن ها تعریف نموده اید؛ در حالیکه اگر مستقلا به خوشی بیشتر بیندیشید؛ به چنین نتیجه ای نخواهید رسید!
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...