11-02-2013, 07:37 PM
آلیس نوشته: دیدگاه شما به فیلسوف و اندیشمند "عمر خیام" چیست؟زمانی که دانش از ترازی بالاتر رفته و هوش وخرد هم برجای باشند، آدمی به
"بینش" هم دست می یابد و خیام نیشاپوری یکی از کمیاب کسانی بود که به
این بینش دست یافت و جهان را نزدیک به آنچه که هست دید و دریافت. از اینرو
فرنام " فرزانمند " (حکیم) براستی برازنده ی اوست. او که در هر گونه دانشی
دست و از هر آگاهی مایه ای داشت، بزودی به بیهوده و دروغ بودن دینها، بویژه
دین پلید اسلام دست یافت. امام محمد غزالی ، فیلسوفان را بیهوده "تکفیر " نکرده
و فلسفه را بیجا، خوره یدین نخوانده است. او هم میدانست که کسی که اندک
اندیشه کند، دیگر نمیتواند پایبند به دین، بویژه دین گندوگوز اسلام بماند. ولی
از آنجا که میدانست که آخودیسم دست در دست فرمانروایان و با سیاهی لشگر
هامه ی بیسواد و توده ی واپسمانده و گول خورده، هرگونه سرجنبانی را با
سر بریدن پاسخ میدهد، ناچار از پنهان نگه داشتن اندیشه و دم فروبستن بود
جز آنجا که چند چامه ی دورجی از زبان او برای دوستان و هم اندیشانش
بیرون تراوید که برخی از آنان بدست ما رسیده و برخی دیگر را بنام او در
دفتر ها و دیوان ها آگاشته اند. علی دشتی در آفریده ی ادبی زیبای خود بنام
"دمی با خیام"، در باره او و چامه های راستین و چامه هایی که به او بسته اند
به نیکویی سخن گفته و آناکاوی برجسته ای پیشاورد نموده است که ارزش
خواندن دارد. او درست به مانند آن آهویی بود که در استورگاه خران گیر
افتاده بود ( حکایت آهویی در طویله ی خران، از جلال الدین بلخی ) و
جز افسوس و دریغ و اندوه به تنهایی کاری در برابر ستمگران و بهره کشانی
که با ابزار دین و شمشیر سوار مردم شده بودند، نمیتوانست انجام دهد . او
همچنین به نبرد سیاسی فیزیکی هم باوری نداست و میگویند که پیشنهاد
حسن صباح را که تا اندازه ای هم اندیش او بود، در پیوستن به جنبش
ایرانی "اسماعیلیان" را نپذیرفت و برآن شد که هرچه میتواند از این
زندگانی و سالهایی که برایش مانده خوشی ببرد و آدمیانی را که دیگر به
رستگاری انان باور نداشت، در میان لجن های خودشان رها نماید و
رهبری و رهایی آنان را به دست آنانی که می توانستند "کهرمان" باشند
بسپارد. او از اینرو نمونه برجسته ی فرهیختگان و فرازاندیشانی است
که از بس بالا و بالاتر از توده رفته و ازبس پلیدی و فرومایگی از هومن
میبینند که آوری( ایمان) خود را به هرگونه بهبود و درآمدن هومن از این
ایستار جانوری (که تا امروز هم تا اندازه ای پی دارد) از دست داده وبا
وادادگی افسوس انگیزی براه خویش میروند، راهی که گاه بسوی مرگ و
خودکشی ( مانند صادق هدایت) و گاه بسوی فراموشی در خوشی و مستی
(همچون خیام فرزانه) رهنمون است. با اینهمه او کنجکاو و یا امیدوار
است که جهان در آینده ای دور دست. به بهروزی و آدم به هومنی دست
یافته و جهان را جای آرام و آشتی و خوشی و مهر و دوستی نموده باشد.
ایکاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را, رسیدن بودی
کاش از پی سد هزار سال از دل خاک,
چون سبزه امید بردمیدن بودی!
•
پارسیگر
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد