10-31-2013, 10:57 AM
Mehrbod نوشته: این را سرکار مزدک بهتر میتواند پاسخ دهد, ولی این یک بیت را من خوانده ام میگویند نیست, نه همهیِ داستان.سخن شما درست است، داستان سیاوش ( که بخش نخست ان هم به سودابه پیوند دارد) سروده ی فردوسی
هست ولی شاهنامه نویسان، از ان که در آنزمان، فند چاپ یا اسکن نبود که بتوان نسخه ی مهادین را با
نسخه ی رونوشت سنجید و همه را با دست مینو شتند، و همچنین از انجا که این نویسندگان این کار را
از گماشتگی از سوی نهاد های ساستاری و شاهان و وزیران و ... انجام میدادند و از آنجا که این
نوشته ها به دست توده ها میرسید، پس در اینجا میکوشیدند درست مانند وزارت ارشاد آخوندی، در
شاهنامه و بویژه در دیباچه ی آن که جای نگر های سیاسی و جهان بینی نویسندگان بود، جوری دست
ببرند که بسود ایدئولوژی فرمانروایان باشد. برای نمونه یکی از ریشخند آمیز ترین کارها در داستان رستم
و سهراب، در آغاز داستان است که رستم به دربار پادشاه کابل میرود و دختر این پادشاه که تهمینه نام
گرفته شب و پنهانی به سراغ رستم میاید که فرزندی از او بگیرد. در اینجا ناگاه ، نویسندگان پادشاه را از
خواب بیدار میکنند و چند تا عاقد و محضر دار میاورند و تندو زود در دو دم اینها را به عقد شرعی* هم
در میاورند و سپس ایندو، بیدرنگ کارشان را پی گرفته و سهراب را میسازند. دیرتر خوانند از خود میپرسد
که پس چرا کسی نمیدانسته پدر سهراب کیست!؟ به هرروی شاهنامه نشان از این دارد که در ایران باستان،
زنان ، مردان را به همسری خود میگزیده اند ، یا به زبان دیگر گزینش از سوی انان بوده چه مردی به
خواستگاری میرفته یا نرفته باشد. در همین داستان سیاوس هم سودابه زن کیکاووس است که از انجا که
کاووس پیر و سیاوش جوان و توانا و دلیر و ... است و "سکس اپیل" دارد، به سراغ او رفته و او را به
آمیزش با خود فرا میخواند. این نکته های شاهنامه دیرتر در زمان اسلامی، خاری در چشم مردسالاری
و آخوندیسم شده و آنها تا توانسته اند شاهنامه را "شرع" و "شیعه" و " زن ستیز" کرده اند، برای نمونه
با همین رج چامه ی "زن و اژدها هر دو در خاک به"
•
*
بفرمود تا موبدی پرهنر / بیاید بخواهد ورا از پدر !
تهمینه = تهم[نماد نام رستم، رست تهم، ، تهمتن] + اینه[پسوند دو بخشی وابستگی
در زاب ، نامساز] ، مانند دیرینه، چوبینه و پارینه = زنی که وابسته به تهمت است = زن رستم !
سهراب = سُهر [سرخ، مانند سهرورد = سرخ-ورد = گل رز سرخ] + آب [شادابی و چهره ی جوان] = پسر سرخ روی تر و تازه
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد