10-28-2013, 05:51 PM
Mehrbod نوشته: خب دوستان اگر شناختشناسی[1] را از پنجره بیرون انداخته و هر چه سُهیدیم[2] را سنجهیِ[3] "آماجمندی" و "ارزش" بگیریم همین میشود! هنگامیکه نگاه ما بایددر قسمتی که به رنگ قرمز مشخص نموده ام؛ یک ایرنگ ظریف قابل تشخیص است!
همراه با پدیدههایِ گیتیگ[4] و شناختشناسانه[5] باشد. اینجور بیانگارید[6] که هماکنون زاده شده و خودآگاه گشتهاید, نون[7] چگونه چیزها را ارزشمیابید؟ میبینید به شما بهمان کنش خوشی میدهد (یک چیز درونیِ خوب)
و پس آنرا "خوب" میشمارید و ارزش میگیرید. سپس بیشتر میکندوکاوید[8] و میخواهید دریابید آیا همهیِ این کشنها «آماجی[9]» هم دارند یا اینکه نه, همه چیز تنها در همان خوشی بردن و دوریجُستن از درد میکوتاهد؟
در نگرش فربودین[10] ولی باید خود را از همچندی[11] بیرونکشیده و هر چیزی را ز دیدگاه سومکس نپاهیست; ب.ن.[12] میانگاریم ما میتوانیم برای پاسخ به پرسش بالا, بیانگاریم از
یک چیزی/ابزاری میتوانیم خوشیِ پیوسته و بیکران ببریم, آیا اکنون به ارزش جاودان دستیافتهایم؟ اگر در اینجا چیزی به نام
"گوناگونی" برایتان یادآوری آزاردهنده شده و میاندیشید[13] که انجام تنها یک کار خوشیآور برای ابد خستهکننده میشود, پس دو ارزشیافتهاید:
١- خوشی بردن = ارزش
٢- گوناگونی در خوشی بردن = ارزش
٣- ...
سپس در دنبالهیِ این باید از خود پرسید که خوب این ارزشها چگونه درست شدهاند و از کجا ریشه میگیرند؟ چرا گوناگونی خوب است, یا چرا خوشی بردن مرزمند خوب است و نه نامرزمند؟
در اینجا با نگاه به فرایندهایِ سرشتین[14] به پدیدهای به نام فرگشت[15] میرسیم که این ارزشها را در جاندار براه گزینش طبیعی میفرگرداند[16], آنهم تنها تا زمانیکه در یک راستا و آماج پیشروند: زیست و فرازیست[17]
پس اینجا ما شناختشناسانه توانستهایم به زایندهیِ ارزشها پیببریم که میتوانیم آماجِ این "زاینده" را «ارزش راستین» بنامیم; اکنون بهمین شیوهای که تا اینجا
رسیدهایم باید پرسش را دوباره وابگسترانیم, بپرسیم خوب چرا جهان گیتی پدیدهای به نام فرگشت دارد که جاندارانی میفرگرداند که در راستای زیست و فرازیست میکوشند؟
پاسخ به این پرسش (اگر پرسشی هستومند[18] و بجا باشد) میشود پاسخ به اینکه «آماجمندی» زندگی ما هم چیست و دوباره "ارزش راستین" پشت همهیِ این فرایندها و روندها چیست,
که اینجا را مزدک گرامی اینجا نگیخته[19] بودند: صندلی داغ - مزدك بامداد - برگ 13
در فرجام[20], هر کس میتواند ارزش زندگی خودش را هر چه دوست دارد کراننماید[21], ولی دیدگاه فربودشناسانه و شناختشناسانه[5] پاسخ دیگری
میدهد که میتواند "پاد-بینادلانه (≈counter-intuitive)" باشد, درست همانجور که «گیتیگ[4] چندا[22]» برای ما یکراست[23] دریافتنی نیست, ولی "فربود[24]" دارد و میدانیم سُهش[25] و دریافت درونی ما نابجاست, نه آن!
هنگامی که ما "خوشی بردن بیشتر" را ارزش اساسی بدانیم؛ پس خستگی از آنچه برایمان خوشی آور بوده؛ خوشی آور بودن آن چیز را ابدی و بی کران نخواهد نمود.
در توضیح ساده تر؛ آنچه ممکن است در دراز مدت برایمان خسته کننده شود؛ پس آن خوشی که توصیف نموده اید؛ نیست. :e420:
پس اگر ما از برخی کنش های خوشی آور خسته می شویم و از کنش های گوناگون سود می بریم؛ همچنان در محدوده همین اصل اساسی خردگرایی(خوشی بیشتر در گرو فربود) عمل کرده ایم.
بحث دیگر اما به نقد دیرینه شما به عدم فربود گرا خواندن من باز می گردد؛ آن جاییکه در خردگرایی، یافتن خوشی های برتر و راستین؛ در گرو فربود و بازخورد آروین ها انجام می شود.
و تاکید من همواره بر شناخت کافی از فرگشت و اصلاح موجود حاصل از آن بوده است؛ نه انکار یا ستیز کامل با آن.
پس درحالی که "خوشی" یا "خودآگاهی" و یا "اراده" در گرو فرگشت به وجود آمده اند؛ و اکنون می توانند از آن تخطی کنند؛ پایبندی به
پاسخِ اینکه چرا در جهان هستی فرگشت روی داده و آماج هستی ما از دید فرگشتیک چیست؛ ضرورتی نخواهد داشت.
و آخر اینکه برای همه ی موجودات زنده[SUP] ۱[/SUP] چه آگاه و چه ناآگاه؛ بازه ای کلی و اساسی به نام "دوری از رنج و خوشی بردن" چگونه زیستنشان را معنا می دهد؛ نه خودِ آماج های فرگشت.
چونان که خودتان هم پیش تر معترف بودید که:
Mehrbod نوشته: شما از انجام کنش خوشیآور خوشی میبرید, من از انجام کار درست خوشی میبرم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. من برخلاف بسیاری؛ مهندترین ویژگی که موجودی را زنده بنامم؛ در گرو داشتن خودآگاهی و بر آن اساس، درک لذت و رنج برای آن موجود در نگر می گیرم.
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...