10-22-2013, 05:34 PM
مزدك بامداد نوشته: دولت در سامانه[1] ی بهره کشی، خودش ابزار رده[2] ی سرمایه دار/فئودال/ برده دار/ .. است.
درست است که پیدایش دولت نخست در راستای سازماندهی پدافند[3] ارتشتاری[4] و زینهاری[5]
و قانون بوده، ولی از زمانی که سامانه ی بهره کشی آغازیده[6]، و "بزرگان" در همبود[7] ها پیدا
شدند، نهاد دولت را نیز همچو نهاد دین، که برای نیاز دیگری پدید امده بود، ابزار کنترل نمودند.
اکنون اینها با این دو ابزار کنترل فیزیکی(دولت) و کنترل روانی (دین)، مردم را می چاپند و از هومن[8]،
گوسپند ساخته اند. روشن است که همه ی این بهره کشان به یک اندازه باهوش نیستند که
نیاز زمان را بازشناسند، برخی از پستو های هزار ساله ی بازار بیرون آمده اند و ابزار کنترل روانی
شان هم دینی بیابانی و قراضه است و مانند سرمایه داران دور اندیش[9] پروتستانِ انگلو ساکسون
باهوش نمیباشند که پند شمارا بکار بسته و "نان و بازی"- باربیکیو و شوی تلویزیونی به مردم خویش
روا دارند! برای همین هم سامانه های کارآمد تر و ناکارآمد تر بهره کشی و ترازهای[10] گوناگون آن هست!
برای نمونه برده داری برای همین فئودالیسم شد، چون برده هم کم میزیست و هم کارشکنی میکرد
و هم هی شورش می نمود!
در کاپیتالیسم مهمترین رانهی موجود در اقتصاد تلاش سرمایهدار برای حداکثری کردن سود است، یک توطئهی عمومی برای کنترل تودهها وجود ندارد و اساساً نیازی به کنترل آنها نیست تا وقتی میتوانید به امید پژو کردن پراید به ایشان وام بدهید و همهی دسترنجشان را تا سالها بالا بکشید و … کلاً کنترل در ضدیت با سرمایه است مگر آنکه میل چیزی باشد که بازار قادر به برآوردنش نیست(تقریبا هیچ چیز). کنترل مد نظر شما از طریق کنترل بازار صورت میگیرد و بسیار غیرمستقیمتر از اینهاست. اما فرض هم بگیریم که تحلیل شما درست باشد، باز جایی از کار میلنگد.
زیرا از آنجاکه سیستم سرمایه متمایل به حداکثری کردن سود است، بهرهبرداری از میل الگوی رفتاری سیستم تولید کالا میشود نه محدود کردن آن. دولت در مقابل، متمایل به حفظ وضع موجود است، چنانکه اگر جایی تلاش سرمایهی جهانی یا بومی برای حداکثری کردن سود در تعارض با بقای ….. قرار بگیرد آنرا سرکوب خواهد کرد(چنانکه فروش و تولید بکینی در ایران ممنوع است، مثلا)، اگر هم میل بازار به جایی رسید که نظام اقتصادی موجود(سرمایهداری)قادر به برآوردن آن نبود(برای مثال، برابری فراتر از برابری در تناسب با قانون)باز به این دلیل که ممکن است سوژه را به جستجوی آلترناتیوهایی برای نظم موجود ترغیب بکند، باز دولت به سرکوب آن میپردازد. اما اینجا Correlation doesn't mean causation و این تنها یک اتفاق بوده که منفعت دولت و سرمایه در یک راستا قرار گرفته، زیرا در مقابل هر موردی که دولت به سود گسترش سرمایه وارد میدان شده، هزاران مورد هست که دولت برپاد آن عمل کرده.
سرمایه اگر به حال خود رها بشود میل را تا سرحد نابودی مطلق مورد بهرهبرداری قرار میدهد و تلاش میکند همهی انواع آنرا به یک اندازه و با رواداری کامل مورد نوازش پدرانهی خود قرار بدهد، و همچنانکه گفته شد چادر و بکینی را به یک اندازه بفروشد، و به حالش تفاوتی نمیکند که شما یک پاکت سیگار بخرید یا یک پاکت ماریجوآنا. قابلیت خارقالعادهای هم برای این بهرهبرداری دارد و توان به ابتذال کشیدن والاترین مفاهیم و والا نمایاندن مبتذلترین اندیشهها را در این مسیر دارد:
[ATTACH=CONFIG]2733[/ATTACH]
طبق یک قانون کلی، سرمایه به فکر بیشتر سود بلادرنگ ممکن تحت نظام مستقر است و دولت در خیال سود بلند مدت و حفظ نظام مستقر. بر این مبنی اگر سرمایه در عرصهی فرهنگ و جامعه چند استراتژی متضاد با دولت را اتخاذ میکند، بر مثال گسترش رواداری، که بر طبق آن هرچه رفتار/میل ابنرمال، نرمالیزهتر بشود توانایی بهرهبرداری اقتصادی از آن بالاتر میرود(Fat acceptance و...). در حالیکه دولت دائم مشتاق به سرکوب رواداری بیشتر است تا شرایط موجود مبادا به خطر بیافتد و تنها زمانی در برابر آن نرمش نشان میدهد که از بیآزاری آن برای تسلط خود اطمینان کسب کرده باشد. برای مثال سرمایهداری اگر میتوانست به نرمالیزه کردن Coprophilia میپرداخت و در سرتاسر جهان رستوران زنجیرهای مدفوعفروشی به راه میانداخت و از این طریق سود میبرد، اما دولت در برابر این تصمیم مقاومت میورزد چراکه ممکن است اکثر شهروندانش شاگس و دیگر امراض بگیرند بمیرند و ... مک دونالد کاری به مردن سریع مشتریانش درپی خوردن صدها هزار کالری در ماه ندارد، و گمان نمیکند که اگر اینها بمیرند من مشتری خود را از دست میدهم، دولت اما چنان اندیشهای میکند و ممکن است به همین دلیل مکدونالد را محدود بکند و...
زنده باد زندگی!