10-21-2013, 07:58 AM
مزدك بامداد نوشته: سخن بیجایی است. گذشته از این که همپیشی[1] برای بالا رفتن تراز[2] فندی نیاز است یانه[3]،
باید دید که در یک زمان ویژه، یک کشور و یک سامانه[4]، بنمایه[5] های ویژه ای را در دست دارد,
ترازی از فندآوری[6] هم را هم در دست دارد و اکنون باید میان اینکه شمار کمتری کالای گرانبهاتر
و یا شمار بیشتری کالای ارزان تر که همان نیاز را برای آدمهای بیشتری برآورده[7] میکنند،
یکی را برگزیند[8]. لادا یا رولزرویس، هر دو یک نیاز را که همان ترابری[9] است، برآورده میکنند،
برای کارگر یا آدمی که گرسنه است، نان در جایگاه نخست است و نه چلوکباب، چرا که چلوکباب
را با بنمایه های مرزمند نمیتوان برای همه در یک سامه[10] و کشور درگیر در جنگ و بجای مانده از
فئودالیسم ، فراهم نمود. نمونه ی ساده برای انیکه شما هم هوش کنید این است که شما ده
تومان دارید و ده کارگر گرسنه و یک نان هم یک تومان است و یک چلوکباب، ۵ تومان. شما یا
میتوانید هر ده کارگر را از مرگ رهایی بخشید و یا میتوانید دو تا چلوکباب بخرید.
شاخص توسعهی متناسب با منابع را در نظر بگیرید. جامعهی الف و ب هر دو دارای منابع انسانی و غیرانسانی یکسانی هستند، اما در جامعهی الف هرکس محصولی نامرغوب و بیکیفیت تولید کرد اعدام میشود، و در جامعهی ب به مولد محصول نامرغوب و مرغوب به یک اندازه، یا حتی یک سطح پاداش داده میشوند. اینکه انگیزهی مردم، و واحدهای تولیدی کدام جامعه برای پیشرفت بیشتر خواهد بود نیازی به تعمق بسیار ندارد.
مدل ارزشگذاری شما چندان پیوندی با واقعیت ندارد زیرا مسألهی مشکلآفرین تلاش تاریخی انسان برای بدست آوردن بهترین گزینهی ممکن با حداقل تلاش ممکن است. همه چیز برابر، تکتک افراد جامعه خوردن چلوکباب و سوار شدن رولزرویس را به میک زدن نان خشک و لاداسواری ترجیح میدهند و هرکس هم بدلیل همین رانهی ذاتی تنها بالاتر از خودش را میبیند نه پائینتر را. یعنی برای همهی ما انتخاب میان آنچه داریم و آنچه میتوانیم داشته باشیم است، نه آنچه میتوانیم نداشته باشیم.
بدلیل تضاد سیستم اقتصادی مطلوب شما با این گرایش به حداکثری کردن دسترسی به بهترین منابع با حداقل زحمت ممکن همان سال اول دادگاه شوراها و اردوگاه کار اجباری و انقلاب فرهنگی و .... آغاز میشود بلکه شما را وا بدارد تا پول چلوکباب خود را بدهید ما نان خشک بزنیم به بدن.
مزدك بامداد نوشته: در همین نوشته ی شما هم این گزاره دیده میشود که کارخانه ای که کالایی درست میکند که
در همپیشی شکست میخورد، باید بسته شود، سرنوشت کارگران را روشن نمیکند. نون[11] این
گناه کارگران بوده که کالا بازار ندارد ؟یا گناه سامانیک[12] بوده؟ چرا باید اکنون کارگران گرسنگی بکشند؟
توجه بکنید که من در ناعادلانه بودن این روش از رقابت و همهی دیگر معایب آن با شما همنظرم(آسیب به محیط زیست، تلاش برای حداکثری کردن منافع به هر قیمتی و …). من اغلب از واژههایی همچون «جامعهی ریسک» به خنده میافتم زیرا فلان سیایاو و مدیرعامل ریسک را میکند و کارگران آن کارخانه/شرکت بهای آنرا میپردازند. این وضعیت هرگز درست نیست.
اما نتایج طبیعی آنرا نیز میتوانم ببینم و برخلاف دوستان طرفدار سرمایهداری در این انجمن، بیشتر نظریهپردازان و مدافعان آن بیرون از این انجمن منکر ناعادلانه بودن مدل تولیدی کاپیتالیستی نمیشوند، بلکه آنرا برای برخورداری از جامعهای از منظر تکنولوژیک پیشرفته، از منظر سیاسی آزاد و از منظر اقتصادی دائم در حال توسعه ضروری میدانند. که آنهم قابل بحث است. اما تقلیل ناتوانی سیستمی که در آن تولیدکننده از امنیت وجودی مطلق برخوردار است به «از همه، برای همه» از آن حرفهاست و نشان دادیم که ارزشی ندارد.
مزدك بامداد نوشته: چیز دیگری که هنوز هوش نکردید این است که پیشرفت فندآوری چیزی خودآماج[13] نیست. آماج[14] ما
باید بهزیستی[15] هومن[16] باشد و پیشرفت فندآوری زمانی مهند[17] است که در این راستا بوده باشد.
"پیشرفت" شتابدار فندآوری که اکنون برای سود انجام میگیرد، بیشتر به بهای نابودی طبیعت، بیکاری ها
و بحران ها و گرفتاری دیگر و برای سود و جیب سرمایه دار است.
«خودآماج» شاید نباشد اما قطعاً بطور مستقل از جهتمندی احتمالی آن، و حتی مستقل از بهایی که برای بدست آمدنش پرداخت شده بطور عمومی، پیشرفت تکنولوژی = بهبود زندگی نوع بشر بوده. بطور عمومی، نه بطور ذاتی. و از این مهمتر عامل اصلی پیشرفت سطح زندگی در قرن اخیر نیز همین پیشرفت کور و سودمحور تکنولوژی بوده، چیزی که ما را هماکنون قادر به گفتگو ساخته و قلب پیر شما را قادر به تپیدن به این سرعت. این است که اشتیاق به گسترش آن و برگرفتن سیستمی که پراکنش حداکثری آنرا تضمین میکند تنها منطقیست.
چیز دیگری که پیشفرض گرفتهاید ناتوانی سیستم سرمایهداری از کنترل آسیبزایی توسعهی تکنولوژیک خود است. مثال نقض آن کشور فرانسه است که الگوی انتخاب مصرفکننده باعث شده آن کشور سبزترین کشور جهان باشد و بیشترین شمار خودروهای پاکسوز را داشته باشد و از نفت خاورمیانه به کلی بینیاز باشد و ...
مزدك بامداد نوشته: نکته ی دیگری که شما سراسر به بیراهه رفتید این است که چالش[18] های پیش روی آدمی هرگز پایان
نمیگیرد و این چالش ها تنها به همپیشی[1] در بازار درخواست و پیشاورد[19] (تقاضا و عرضه) ان بستگی ندارد.
همواره یک چالش با طبیعت و بنمایه[5] ها هست و برای همین آدمی، در سامانه[4] کمونیستی هم ناچار است
بدان بیندیشد که چگونه با کمترین بنمایه بیشترین و بهترین کالا را که برای بهروزی[20] آدمی بایسته[21] است، بسازد.
برای نمونه، جایی که دانسته است که نفت در روند پایان گرفتن است، بی اینکه همپیشی بازار هم در کار باشد،
روشن است که باید با کوشش بیشتری در پی انرژی های دیگرگزین[22] بود.
مشکل دقیقاً همینست، تقلیل پیشرفت برای جلوگیری از انباشت کالا به پیشرفت عینی باعث کند شدن آن به اندازهی تقریباً صفر میشود. بیشینهی پیشرفتهایی که امروز در رولزرویس خود میبینید ثمرهی سرمایهگذاریهای میلیونی و میلیاردی شرکت سازنده به روی اختراع تکنولوژی به جهت تثبیت سلطه به بازار بوده نه نیاز عینی، و ما اساساً در همین پروسهی پیشرفت است نیازهای خود را کشف میکنیم. لادا هرگز نمیتوانست نیاز به ایربگ را کشف بکند زیرا تیمی زبده از مهندسان و دانشمندان بطور دائم مشغول تلاش برای بهبود آن نبودند.
پیشرفت عینی هم در تلاش برای فایق آمدن به دشواریهای عینی هرگز قادر به تداوم عرضهی کالا در بازاری محدود نخواهد بود. یک جامعهی صد نفره را تصور بکنید: شرکت لاداسازی برای هر کدام از ایشان یک لادای شیک و آخرین مدل که خیلی خوب میراند میسازد و این برای مثال سه سال زمان میبرد. اکنون پس از سه سال، بازاری برای خط تولید لادا وجود نخواهد داشت مگر آنکه : ۱. بازار جدیدی خارج از این جامعهی صد نفره برای آن بیابند یا ۲. تکنولوژی جدید، ولو کاذبی به آن بیافزایند که یکی از لادا داران را مجاب به خرید آن بکند. سکون توسعهی اقتصادی پس از یک دورهی طولانی از گسترش کمی، یکی از بزرگترین معضلها در جوامع سوسیالیستی بوده و هست.
از همهی اینها گذشته، اکثریت قریب به اتفاق تمام پیشرفتهای تکنولوژیک جهان تاکنون برآمده از همین عنصر رقابت با هدف سلطه بوده، از جمله توسعهی اقتصادی شوروی که از آن به عنوان «دستاورد» سوسیالیسم یاد میکنید که درپی تعارض با یک نیرویی متخاصم خارجی و رقابت با آن منتج شد، نه سیاستهای هوشمندانهی عمو استالین.
مزدك بامداد نوشته: در اینجا باید این را هم هوش کرد که شتاب در همه جا و به هر بها خواستنی و هایسته[23] نیست، هوداد[24] زندگی
یک گروه آیفون دار نمیتواند به بهای کاهش بهزیوی میلیونها بینجامد و گاه بهتر است که آهسته ولی پیوسته
و با دوراندیشی بیشتر پیش رفت. به دیگر زبان شتاب بیش از اندازه ، درست همانند کندی بیش از اندازه، ناپسند
است و همچون بیشتر کارهای جهان، یک تندای[25] میانه برای نگه داشتن ترازمندی طبیعی جهان و بهروزی توده ها
درخور تر میباشد.
اینهم ادعای درستنمای دیگری که با بیش از سی ثانیه اندیشیدن از هم میپاشد: «بیش از اندازه تند» پیشفرض میگیرد که ما پیرامون معیار و دلیل آسیبزا شدن پیشرفت تکنولوژی به توافق نظر رسیدهایم و دلیل مثلاً تخریب محیط زیست سرعت پیشرفت نه وسعت(افزایش کیفی نه کمی)آن بوده. و باز هم این ادعای عجیب را در خود نهفته دارد که دولت سوسیالیستی خودش «کار درست» را خواهد کرد و سرعت/وسعت پیشرفت تکنولوژیک را با نیازها و تواناییهای عینی جامعه هماهنگی خواهد داد. لابد مثل چین، که در حال حاضر بزرگترین ویرانگر منابع طبیعی و محیط زیست در جهان است.
زنده باد زندگی!