10-14-2013, 02:10 PM
شوربختانه پاسخی به پرسش ها ندادید!
اینکه درد را به کلی حس نکنم بد است و انتقال عصبی به شکل فرگشتیک کنونی آن هم رنج آور است؛
پس می بایست با همان کارایی به یک سیگنال بدون درد دگرگون شود.
اگر مقصودتان از "کار درست" همان فرازیست باشد؛ همچنان درست بودن آن را از دیدگاه فرگشتیک انگاشته اید؛ و این نمی تواند موجب شود تا برای خرد من نیز، ارزش اصیل، "فرازیست" باشد.
به این معنا که نمی توانم دریابم که چرا باید زندگی مشقت بار طولانی را به زندگی کوتاه و سراسر خوشی آور ترجیح دهم. مگر اینکه پیش تر فرض کرده باشم که فرازیستن ارزش اصیل است!
نقل قول:اگر خوشی برایتان بی ارزش است؛ پس چرا برای خوشی بردن، قهوه می نوشید یا کتاب می خوانید؟!!!
نقل قول:"درست بودن" به معنای فرازیستن؟!پاسختان به این پرسش ها در ادامه گفتگو، بسی مهند می باشد.
Mehrbod نوشته: من که برایتان روشنگری کردم, شاید ما داریم دربارهیِ خوشی در دو تراز[1] گوناگون سخن میگوییم. شما از انجام کنش خوشیآور خوشی میبرید, من از انجام کار درست خوشی میبرم.کنش خوشی آور، می تواند همان کار درست (به بیان شما) باشد.
Mehrbod نوشته: نمونهیِ ساده میزنم. بیانگارید تن اتان هیچ دردی حس نمیکند (برخی با این کاستومندی[2] ژنتیکی زاده میشوند), اکنون مردن و سوختن یاختگان دست شما با اینکه کوچکترین دردی ندارد, چیز بدی است یا خوب؟در جایی دیگر هم برایتان نگاشته بودم که من قصد اصلاح ویژگی های حاصل از فرگشت را دارم.
اینکه درد را به کلی حس نکنم بد است و انتقال عصبی به شکل فرگشتیک کنونی آن هم رنج آور است؛
پس می بایست با همان کارایی به یک سیگنال بدون درد دگرگون شود.
Mehrbod نوشته: من کاری سرراست به ژن هایم ندارم, ولی آماج[3] هستیِ خود ام را از ژن هایم گرفته ام و میتوانم ببینم چرا در این جهان هستم و چه کاری باید بکنم. پس شاید چنانکه بالا و پیشتر گفتیم و شاید بگونهای, بزرگترین کُنش خوشیآور برای مناز چه دیدگاهی می پرسید که چرا در این جهان هستید و چه باید بکنید؟
پرداختن به همان کارِ درست است. دیگر چیزها هم خوشیِ استانداردی دارند که برای من تنها در جایگاه نِشال[4] هستند. هنگام ناشتایی[5] من به سُهش[6] درونی ام پروانه[7] میدهم که به من بگوید
چه خوراکی "دلم" میخواهد و بیشتر از همه به من "مزه" میدهد و پس خوشیآور خواهد بود, زیرا میانگارم نیازهای تن ام خود را در جایگاهِ گرایش به بهمان خوراک میتوانند بنمایانند.
ولی همین رویکرد را زمانیکه نمونهوار پزشکی به من میگوید بهمان چیز را برای بیسار روز نباید بخوری میفروپیچم[8], زیرا خرد و انجام کار درست ارزشِ بالاتری از آنچه من دلم میخواهد دارند.
اگر مقصودتان از "کار درست" همان فرازیست باشد؛ همچنان درست بودن آن را از دیدگاه فرگشتیک انگاشته اید؛ و این نمی تواند موجب شود تا برای خرد من نیز، ارزش اصیل، "فرازیست" باشد.
به این معنا که نمی توانم دریابم که چرا باید زندگی مشقت بار طولانی را به زندگی کوتاه و سراسر خوشی آور ترجیح دهم. مگر اینکه پیش تر فرض کرده باشم که فرازیستن ارزش اصیل است!
همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...