09-17-2013, 12:15 PM
==> در جهان " ایستایی" اَوَست نداریم و جنبش اَوَست ( مطلق) است.
( همچنان که تندای نور اَوَست و ناوابسته به دستگاه ، یکسان است) .
هر ایستایی، در فربود، یک جنبش درونی گرفتار در یک زندان اسپاشی ( مکانی) است.
(فزون بر جنبش بیرونی هم که دارد)
برای دریافت بهتر، جنبش را همچون دونده ای خستگی ناپدیر بینگاریم که همواره
با تندای یکسان میدود. تا زمانی که در بیابان میدود، جنبش ازاد است و ما هم
انرا همانگونه جـُنبا میسهیم (حس میکنیم). اکنون بینگاریم که این بیابان دارای
پستی و بلندی ها و پیچ و خم هاست و یا راه های مارپیچی مانند گردنه ی
حیران و شبلی دارد. زمانی که این دونده به این مارپیچ ها و گردار ها میرسد و
دچار آنها میشود، از دور اینگونه به چشم میاید که او در یک جای ویژه ای ایستاست،
که از نزدیک ولی اینگونه نیست، او دارد بگرد یک کوهی و دره ی میگردد و چون در
این بازه ی زمانی همواره نزدیک آن تپه دیده میشود، دچار گونه ای ایستایی شده.
مانند الکترونی که همواره در گردار پروتون گرفتار است و از دور ایستا بدید میرسد.
[ATTACH=CONFIG]2411[/ATTACH]
[SIZE=3]•[/SIZE]
( همچنان که تندای نور اَوَست و ناوابسته به دستگاه ، یکسان است) .
هر ایستایی، در فربود، یک جنبش درونی گرفتار در یک زندان اسپاشی ( مکانی) است.
(فزون بر جنبش بیرونی هم که دارد)
برای دریافت بهتر، جنبش را همچون دونده ای خستگی ناپدیر بینگاریم که همواره
با تندای یکسان میدود. تا زمانی که در بیابان میدود، جنبش ازاد است و ما هم
انرا همانگونه جـُنبا میسهیم (حس میکنیم). اکنون بینگاریم که این بیابان دارای
پستی و بلندی ها و پیچ و خم هاست و یا راه های مارپیچی مانند گردنه ی
حیران و شبلی دارد. زمانی که این دونده به این مارپیچ ها و گردار ها میرسد و
دچار آنها میشود، از دور اینگونه به چشم میاید که او در یک جای ویژه ای ایستاست،
که از نزدیک ولی اینگونه نیست، او دارد بگرد یک کوهی و دره ی میگردد و چون در
این بازه ی زمانی همواره نزدیک آن تپه دیده میشود، دچار گونه ای ایستایی شده.
مانند الکترونی که همواره در گردار پروتون گرفتار است و از دور ایستا بدید میرسد.
[ATTACH=CONFIG]2411[/ATTACH]
[SIZE=3]•[/SIZE]
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد