08-05-2013, 11:55 PM
مبارزه با منافقان فرهنگی در صدر اسلام 2( قتل ابو عفک)
در مجله معرفت شماره ۱۲۹ به نگارش اقای محمدقدیر دانش در بخشی از مقاله ای با نام "ویژه نامه تاریخ: رسول خدا صلی الله علیه و آله و استراتژی ایشان در برابر خط نفاق" (ادرس دانلود را بنگرید به : ابو عفک یکی از افراد قبیله «بنی عمرو بن عوف» بود. زمانی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حارث بن صامت را کشتند، نفاق درونی خود را ظاهر کرد و اشعاری در مذمّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سرود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که آن اشعار را شنیدند فرمودند: کیست که شرّ این خبیث را از من دور کند؟ سالم بن عمیر، یکی از افراد همان قبیله، که یکی از گریهکنندگان بود، به دنبال این کار رفت و ابو عفک را به قتل رسانید.
مجله معرفت | مشخصات و آرشیو شماره ها | پایگاه مجلات تخصصی نور) امده است که :
ماجرا در"25 رمضان سنة 2هـ = فبرایر سنة 624م" (ن.کسرية عمير بن عدي بن خرشة لقتل عصماء بنت مروان [25 رمضان سنة 2هـ = فبراير سنة 624م] | موقع هدي الإسلام ) رویداد. بدون هیچ تحریفی در نقل از کتب سیره این داستان را مرور نماییم :
قتل ابو عفک پیرمردی ۱۲۰ ساله!
سیره ابن هشام ۲/۴۱۲:
أبو عفك یكى افراد قبیله بنى عمرو بن عوف تیرهاى از بنى عبیدة- بود كه چون رسول خدا صلى الله علیه و آله حارث بن صامت را كشت نفاق درونى خود را ظاهر كرد و اشعارى در مذمت رسول خدا صلى الله علیه و آله سرود رسول خدا صلى الله علیه و آله كه آن اشعار را شنید فرمود: كیست كه شرّ این خبیث را از من دور كند؟ سالم بن عمیر- یكى از افراد همان قبیله بنى عمرو بن عوف- كه یكى از گریه كنندگان بود بدنبال این كار رفت و ابو عفك را بقتل رسانید، و امامة مزیریة در این باره دو شعر گفت.
مغازی واقدی۱۲۶:
سعید بن محمد از عمارة بن غزّیه و ابو مصعب اسماعیل بن مصعب بن اسماعیل بن زید بن ثابت از پیرمردان خود برایم روایت كردند كه پیرمردى سالخورده از بنىعمرو بن عوف، كه یكصد و بیست سال عمر كرده و نامش ابو عفك بود، چون پیامبر (ص) به مدینه آمدند، اسلام نپذیرفت و مردم را به دشمنى آن حضرت بر مىانگیخت.
چون پیامبر (ص) به بدر رفت و خداوند او را پیروزى داد، ابو عفك رشك ورزید و ستم كرد و این ابیات را سرود:
مدت زیادى زندگى كردم و هیچ خانه و مجمعى را خردمندتر و فریادرس تر از قوم خود، براى فریاد خواه ندیدم.
سوارى كه به سراغ ایشان آمد، به اسم حلال و حرام ایشان را متفرق و پراكنده ساخت، اگر قرار بود به پادشاهى و نصرت واقعى برسید حق بود تبّع را پیروى مىكردید.
سالم بن عمیر كه یكى از «بسیار گریه كنندگان» و از قبیله بنى نجار بود، گفت:
بر من واجب است كه ابو عفك را بكشم یا در آن راه كشته شوم. وى این كار را تا به دست آوردن فرصت مناسب به تأخیر انداخت، تا اینكه در شبى تابستانى كه ابو عفك كنار خانه خود، میان بنى عمرو بن عوف خفته بود، سالم بن عمیر به سراغ او آمد و شمشیر بر جگر او نهاد و چنان فشرد كه به تشك او رسید. دشمن خدا صیحهاى كشید، گروهى از همكیشان او به سویش دویدند و او را به خانهاش بردند و همانجا به خاكش سپردند و گفتند: چه كسى او را كشته است؟ به خدا اگر بدانیم، در برابر خون عفك، او را خواهیم كشت!
در مجله معرفت شماره ۱۲۹ به نگارش اقای محمدقدیر دانش در بخشی از مقاله ای با نام "ویژه نامه تاریخ: رسول خدا صلی الله علیه و آله و استراتژی ایشان در برابر خط نفاق" (ادرس دانلود را بنگرید به : ابو عفک یکی از افراد قبیله «بنی عمرو بن عوف» بود. زمانی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حارث بن صامت را کشتند، نفاق درونی خود را ظاهر کرد و اشعاری در مذمّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سرود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که آن اشعار را شنیدند فرمودند: کیست که شرّ این خبیث را از من دور کند؟ سالم بن عمیر، یکی از افراد همان قبیله، که یکی از گریهکنندگان بود، به دنبال این کار رفت و ابو عفک را به قتل رسانید.
مجله معرفت | مشخصات و آرشیو شماره ها | پایگاه مجلات تخصصی نور) امده است که :
ماجرا در"25 رمضان سنة 2هـ = فبرایر سنة 624م" (ن.کسرية عمير بن عدي بن خرشة لقتل عصماء بنت مروان [25 رمضان سنة 2هـ = فبراير سنة 624م] | موقع هدي الإسلام ) رویداد. بدون هیچ تحریفی در نقل از کتب سیره این داستان را مرور نماییم :
قتل ابو عفک پیرمردی ۱۲۰ ساله!
سیره ابن هشام ۲/۴۱۲:
أبو عفك یكى افراد قبیله بنى عمرو بن عوف تیرهاى از بنى عبیدة- بود كه چون رسول خدا صلى الله علیه و آله حارث بن صامت را كشت نفاق درونى خود را ظاهر كرد و اشعارى در مذمت رسول خدا صلى الله علیه و آله سرود رسول خدا صلى الله علیه و آله كه آن اشعار را شنید فرمود: كیست كه شرّ این خبیث را از من دور كند؟ سالم بن عمیر- یكى از افراد همان قبیله بنى عمرو بن عوف- كه یكى از گریه كنندگان بود بدنبال این كار رفت و ابو عفك را بقتل رسانید، و امامة مزیریة در این باره دو شعر گفت.
مغازی واقدی۱۲۶:
سعید بن محمد از عمارة بن غزّیه و ابو مصعب اسماعیل بن مصعب بن اسماعیل بن زید بن ثابت از پیرمردان خود برایم روایت كردند كه پیرمردى سالخورده از بنىعمرو بن عوف، كه یكصد و بیست سال عمر كرده و نامش ابو عفك بود، چون پیامبر (ص) به مدینه آمدند، اسلام نپذیرفت و مردم را به دشمنى آن حضرت بر مىانگیخت.
چون پیامبر (ص) به بدر رفت و خداوند او را پیروزى داد، ابو عفك رشك ورزید و ستم كرد و این ابیات را سرود:
مدت زیادى زندگى كردم و هیچ خانه و مجمعى را خردمندتر و فریادرس تر از قوم خود، براى فریاد خواه ندیدم.
سوارى كه به سراغ ایشان آمد، به اسم حلال و حرام ایشان را متفرق و پراكنده ساخت، اگر قرار بود به پادشاهى و نصرت واقعى برسید حق بود تبّع را پیروى مىكردید.
سالم بن عمیر كه یكى از «بسیار گریه كنندگان» و از قبیله بنى نجار بود، گفت:
بر من واجب است كه ابو عفك را بكشم یا در آن راه كشته شوم. وى این كار را تا به دست آوردن فرصت مناسب به تأخیر انداخت، تا اینكه در شبى تابستانى كه ابو عفك كنار خانه خود، میان بنى عمرو بن عوف خفته بود، سالم بن عمیر به سراغ او آمد و شمشیر بر جگر او نهاد و چنان فشرد كه به تشك او رسید. دشمن خدا صیحهاى كشید، گروهى از همكیشان او به سویش دویدند و او را به خانهاش بردند و همانجا به خاكش سپردند و گفتند: چه كسى او را كشته است؟ به خدا اگر بدانیم، در برابر خون عفك، او را خواهیم كشت!