08-05-2013, 06:41 PM
درود به دوستان.
غمگین بودن و دچارگشتگی به افسردگی، شاید بهترین بسترِ روانی باشد برای پذیرش و تسلیم در برابرِ هر چیزی که در حالتِ عادی ممکن است مقاومت و واکنش در برابرش برانگیخته شود. شخصِ غمگین یا افسرده در اثرِ نوعی بیاعتنایی که در امتدادِ همان حالتِ روحی پدید میآید، سامانههای روانیاش از قبیل شگفتی، خشم، تردید، بیاعتناییِ انتخابی یا توجه و... و همچنین بخشی از سامانههای عقلانیاش از قبیلِ تحلیلِ منطقی، اندیشهی هدفمند، خردورزیِ فراخویشی و... دچار نوعی خوابآلودگی یا تنبلی میشوند و اینطور میشود که کمابیش همه جا موضعی انفعالی، بیطرفانه و کودکانه میگیرد. این دلایلِ پرشماری میتواند داشته باشد از قبیلِ نوعی بیانگیزگی که به طورِ دوری با بیاعتنایی ارتباط دارد که درش شخصِ افسرده یا غمگین نسبتِ به بسیاری چیزها که یک شخصِ معمولی باید در برابرشان توجه و واکنش داشته باشد، بیتفاوت است و شما به سختی میتوانید چنین کسانی را مثلا به شگفتی وادارید. در واقع شادی و خوش بودن با خود نوعی روحیه آیرونی و سرسختی نیز دارد که حالا این هم میتواند در فرمهای مختلفش و نمودهای گوناگونش بررسیده شود.
این مقدمه را اگر میپذیرید و یا توضیح یا نقدی بر آن دارید، خوشحال میشوم با ما در میان بگذارید. و اما من دلم میخواهد بدانم که شما فکر میکنید این ویژگیهای روحیهی غم و افسردگی که برشمردم در حالتِ کلی و اگر بخواهیم آن را به مردمِ ایران تعمیم دهیم، سهمش در گرفتاریهای فرهنگی/اجتماعی/تاریخی چقدر است؟ من فکر میکنم سهمش زیاد باشد.
غمگین بودن و دچارگشتگی به افسردگی، شاید بهترین بسترِ روانی باشد برای پذیرش و تسلیم در برابرِ هر چیزی که در حالتِ عادی ممکن است مقاومت و واکنش در برابرش برانگیخته شود. شخصِ غمگین یا افسرده در اثرِ نوعی بیاعتنایی که در امتدادِ همان حالتِ روحی پدید میآید، سامانههای روانیاش از قبیل شگفتی، خشم، تردید، بیاعتناییِ انتخابی یا توجه و... و همچنین بخشی از سامانههای عقلانیاش از قبیلِ تحلیلِ منطقی، اندیشهی هدفمند، خردورزیِ فراخویشی و... دچار نوعی خوابآلودگی یا تنبلی میشوند و اینطور میشود که کمابیش همه جا موضعی انفعالی، بیطرفانه و کودکانه میگیرد. این دلایلِ پرشماری میتواند داشته باشد از قبیلِ نوعی بیانگیزگی که به طورِ دوری با بیاعتنایی ارتباط دارد که درش شخصِ افسرده یا غمگین نسبتِ به بسیاری چیزها که یک شخصِ معمولی باید در برابرشان توجه و واکنش داشته باشد، بیتفاوت است و شما به سختی میتوانید چنین کسانی را مثلا به شگفتی وادارید. در واقع شادی و خوش بودن با خود نوعی روحیه آیرونی و سرسختی نیز دارد که حالا این هم میتواند در فرمهای مختلفش و نمودهای گوناگونش بررسیده شود.
این مقدمه را اگر میپذیرید و یا توضیح یا نقدی بر آن دارید، خوشحال میشوم با ما در میان بگذارید. و اما من دلم میخواهد بدانم که شما فکر میکنید این ویژگیهای روحیهی غم و افسردگی که برشمردم در حالتِ کلی و اگر بخواهیم آن را به مردمِ ایران تعمیم دهیم، سهمش در گرفتاریهای فرهنگی/اجتماعی/تاریخی چقدر است؟ من فکر میکنم سهمش زیاد باشد.
کسشر هم تعاونی؟!