07-04-2013, 04:39 PM
راستش موردی که در این تاپیک به پرسش گذاشته شده یکی از چیزهایی هست که واقعا به بحث در مورش علاقه دارم و با این حال به خاطر تضادهای درونی(که حدس میزنم در وجود همه یا اکثر انسان ها باشه)رسیدن به نتیجه دلخواه و شفاف رو چندان ممکن نمیدونم.
به هر جال جدای از جرف های کلیشه ای و کلی مثل"تعادل بین نسبیت و قطعیت" یا "جهان شمول بودن و نسبی بودن" معمولا حتی طرفداران تعادل هم به یک طرف دلبستگی بیشتری دارند.چیزی که از دید من باید بهش توجه ویژه داشت این هست که اگر دنبال معیار یا ارزش جهان شمول هستیم هرگز نمیتونیم حرف از چیزی فرای شناخت و ادراک انسانی بزنیم یعنی گشتن دنبال ترازویی که همه کردار و اندیشه انسان ها رو بسنجه هم بیهودست چه برسه اینکه چیزی باشه که بتونیم بگیم برای سنجش همه جهان قابل اطمینانه.این جایی هست که به نظرم نسبی گرایی میتونه پیروزی خودش رو اعلام بکنه با این حال میشه گفت که چون ما هرگز نمیتونیم شناختی جز شناخت انسانی داشته باشیم دلیل نمیشه که نتونیم معیارهای پایداری رو برای سنجش داشته باشیم.
برای نمونه ما میتونیم بگیم "کشتن بد است"زمانی هست که ما ممکنه فقط به دلیل اینکه از یک نفر خوشمون نمیاد بکشیم یا اینکه در موقعیت دیگه ای برای حفظ جون خودمون دست به کشتنش بزنیم.اگر ما به معیار قطعی و جهان شمول باور داشته باشیم در هر حالتی کشتن نادرست باید تلقی بشه و اگر معیار نسبی باشه ممکنه حالت دوم رو استثنا در نظر بگیریم.
اینجا هر دو طرف از بعد انسانی دارند به موضوع نگاه میکنند ولی ستیز قطعی گرایی و نسبی گرایی در مرحله بالاتری هم برقراره،آیا میشه مدعی شد اینکه "کشتن بد است"(از دید قطعی گرا) یا اینکه "کشتن گاهی بد نیست"(از دید نسبی گرا) همواره و در همه زمان ها و برای هر کسی درسته یا خیر؟
اینجا ما 4حالت دیگه داریم که دو حالتش از دید من خیلی مهمه اینکه خود معیارهای نسبی یا قطعی رو هم از دریچه نسبی یا قطعی گرایی نگاه کنیم.ممکنه یک نسبی گرا مدعی بشه معیارهای نسبی گرایانش جهان شمول هست یا اینکه یک قطعی گرا مدعی باشه معیارهاش جهان شمول نیست.
احتمالا تا اینجا مشخص شده که من طرف دیدگاهی هستم که بیشتر معیارها و ارزش هاش از نوعی قطعیت و جهان شمول بودن برخورداره ولی مدعی نمیشم که دیدگاه من فراتر از شناخت و شرایط انسانی هست.
حالا اگر کمی بخوام بیشتر به موضوع نزدیک بشم بهتره به یک نکته مهم اشاره بکنم،سنجش اشخاص و سنجش کردار از دید من دو موضوع جداگانست،ممکن هست ما عناصری از یک فرهنگ رو مردود یا نادرست تشخیص بدیم ولی اشخاصی که به اون فرهنگ عمل میکنند لزوما مردود یا مشکل دار میتونند نباشند، بنابراین از دید من میشه فرهنگ ها رو سنجید ولی سنجش مردمانی که تحت سیطره یک فرهنگ هستند به مراتب ستخت تر و گاهی ناممکنه، یعنی ممکن هست گفتن اینکه "بخشی از فلان فرهنگ نادرسته"منطقی باشه ولی سنجش مردمان که به اون بخش عمل میکنند بدون توجه به شرایط، مکان، زمان و زمینه اجتماعی، اقتصادی که توش بودند معمولا اشکال داره.
برای نمونه میشه گفت شکنجه در هر حالی محکومه ولی محکوم کردن همه شکنجه گران به نظر من درست نیست.
به هر جال جدای از جرف های کلیشه ای و کلی مثل"تعادل بین نسبیت و قطعیت" یا "جهان شمول بودن و نسبی بودن" معمولا حتی طرفداران تعادل هم به یک طرف دلبستگی بیشتری دارند.چیزی که از دید من باید بهش توجه ویژه داشت این هست که اگر دنبال معیار یا ارزش جهان شمول هستیم هرگز نمیتونیم حرف از چیزی فرای شناخت و ادراک انسانی بزنیم یعنی گشتن دنبال ترازویی که همه کردار و اندیشه انسان ها رو بسنجه هم بیهودست چه برسه اینکه چیزی باشه که بتونیم بگیم برای سنجش همه جهان قابل اطمینانه.این جایی هست که به نظرم نسبی گرایی میتونه پیروزی خودش رو اعلام بکنه با این حال میشه گفت که چون ما هرگز نمیتونیم شناختی جز شناخت انسانی داشته باشیم دلیل نمیشه که نتونیم معیارهای پایداری رو برای سنجش داشته باشیم.
برای نمونه ما میتونیم بگیم "کشتن بد است"زمانی هست که ما ممکنه فقط به دلیل اینکه از یک نفر خوشمون نمیاد بکشیم یا اینکه در موقعیت دیگه ای برای حفظ جون خودمون دست به کشتنش بزنیم.اگر ما به معیار قطعی و جهان شمول باور داشته باشیم در هر حالتی کشتن نادرست باید تلقی بشه و اگر معیار نسبی باشه ممکنه حالت دوم رو استثنا در نظر بگیریم.
اینجا هر دو طرف از بعد انسانی دارند به موضوع نگاه میکنند ولی ستیز قطعی گرایی و نسبی گرایی در مرحله بالاتری هم برقراره،آیا میشه مدعی شد اینکه "کشتن بد است"(از دید قطعی گرا) یا اینکه "کشتن گاهی بد نیست"(از دید نسبی گرا) همواره و در همه زمان ها و برای هر کسی درسته یا خیر؟
اینجا ما 4حالت دیگه داریم که دو حالتش از دید من خیلی مهمه اینکه خود معیارهای نسبی یا قطعی رو هم از دریچه نسبی یا قطعی گرایی نگاه کنیم.ممکنه یک نسبی گرا مدعی بشه معیارهای نسبی گرایانش جهان شمول هست یا اینکه یک قطعی گرا مدعی باشه معیارهاش جهان شمول نیست.
احتمالا تا اینجا مشخص شده که من طرف دیدگاهی هستم که بیشتر معیارها و ارزش هاش از نوعی قطعیت و جهان شمول بودن برخورداره ولی مدعی نمیشم که دیدگاه من فراتر از شناخت و شرایط انسانی هست.
حالا اگر کمی بخوام بیشتر به موضوع نزدیک بشم بهتره به یک نکته مهم اشاره بکنم،سنجش اشخاص و سنجش کردار از دید من دو موضوع جداگانست،ممکن هست ما عناصری از یک فرهنگ رو مردود یا نادرست تشخیص بدیم ولی اشخاصی که به اون فرهنگ عمل میکنند لزوما مردود یا مشکل دار میتونند نباشند، بنابراین از دید من میشه فرهنگ ها رو سنجید ولی سنجش مردمانی که تحت سیطره یک فرهنگ هستند به مراتب ستخت تر و گاهی ناممکنه، یعنی ممکن هست گفتن اینکه "بخشی از فلان فرهنگ نادرسته"منطقی باشه ولی سنجش مردمان که به اون بخش عمل میکنند بدون توجه به شرایط، مکان، زمان و زمینه اجتماعی، اقتصادی که توش بودند معمولا اشکال داره.
برای نمونه میشه گفت شکنجه در هر حالی محکومه ولی محکوم کردن همه شکنجه گران به نظر من درست نیست.
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
Tacitus-