04-08-2013, 02:06 AM
رفتاری که از ایرانبانو در اینجا میبینیم بهترین نمود برای مفهومیست که فعالان عرصهی مردان به آن عنوان «اشغال فضای مردانه» را دادهاند، پروسهای که در آن زن به فضایی عمدتا متشکل از مردان وارد میشود که هرگز ورود، عضویت، فعالیت و حضور در آن هیچگونه محدودیت رسمی یا منع قانونی یا دستکم دشواری عینی برای زنان ندارد، و سپس بجای همسانی و تطبیق دادن حالات روانی خود با شرایط آن، میکوشد شرایط آنرا با روانشناسی خود مطابقت بدهد.
برای مثال زنی که بیهیچ مقاومتی وارد بخش مردانه در اتوبوسهای ایرانی میشود(حال آنکه ورود یک مرد به بخش زنانه حداقل با اعتراضهای کلامی همراه خواهد بود و حداکثر به کتک خوردن او از دست «قیصر»نماها و «شوالیه»ها میانجامد)، و بعد وقتی مردها در صندلی کناری «مثل همیشه» گشاد مینشینند، یا چه میدانم، سر پیچ تند ناخواسته به او برخورد میکنند مدعی میشود و جیغ میکشد و خودزنی میکند که حاشا شرافت، دریغا انسانیت، امنیت و حریم مرا نقض کردند. یا مثال مخربتر و بسیار عینیتر: حضور زنان در محل کار با تصویب قوانین بسیار شدید و مضحک «Sexual Harassment» بوده که عملا تعریف کردن یک جُک میان همکاران را غیرممکن کرده، بد نگاه کردن به زن را بدل به جرم کرده و سوت زدن در حضور او را قابل مجازات با «زندان»(بله، درست خواندید، زندان)، که جملگی محل کار را برای مردان بدل به محیطی فاقد هرگونه جذابیت کرده که خیلی ساده دیگر حاضر به مشارکت در آن نیستند. در تکتک محیطهایی که «زنان آزاده» و «زنان رهاشده» و «زنان مستقل» در غرب به زور قلدری دولت آنها را درنوردیدهاند و بطور سیستماتیک مردان را از آنها بیرون انداختهاند(یا حداقل مردانگی را در آنها ممنوع کردهاند)، همین روال، با شدتی حتی بسیار بیشتر دنبال شده.
اینها همه در نهایت چیزی بجز حس تعلق و طلبکاری ِ ذاتی و بیجای زنانه نیست، و اینکه همه چیز باید برای حضور من محیا بشود و محیطی برای بحث و گفتگوی منطقی با «نوع بیان» من تنظیم بشود اگرنه از حضور نورانی من محروم خواهید شد. خشم و احساس درماندگی آنها وقتی کسی اینجا اهمییتی به آن حضور مشروط شده به این قیمت نمیدهد هم باز به آسانی فهمیدنیست، دلیل آنکه زنان به قول مهربد بجای درگیر شدن مستقیم در بحثها و به قولی شکست دادن مردان در بازی خودشان، خواستار تغییر قوانین بازی به نحوی هستند که پیش از حضور آنها را برنده اعلام کرده و میزنی هم گل و بوس و آغوش برایشان کنار گذاشته. خوب است که در برابر این هجمهی بیجا و انتظار بیمورد، مقاومتی شایسته میبینیم.
برای مثال زنی که بیهیچ مقاومتی وارد بخش مردانه در اتوبوسهای ایرانی میشود(حال آنکه ورود یک مرد به بخش زنانه حداقل با اعتراضهای کلامی همراه خواهد بود و حداکثر به کتک خوردن او از دست «قیصر»نماها و «شوالیه»ها میانجامد)، و بعد وقتی مردها در صندلی کناری «مثل همیشه» گشاد مینشینند، یا چه میدانم، سر پیچ تند ناخواسته به او برخورد میکنند مدعی میشود و جیغ میکشد و خودزنی میکند که حاشا شرافت، دریغا انسانیت، امنیت و حریم مرا نقض کردند. یا مثال مخربتر و بسیار عینیتر: حضور زنان در محل کار با تصویب قوانین بسیار شدید و مضحک «Sexual Harassment» بوده که عملا تعریف کردن یک جُک میان همکاران را غیرممکن کرده، بد نگاه کردن به زن را بدل به جرم کرده و سوت زدن در حضور او را قابل مجازات با «زندان»(بله، درست خواندید، زندان)، که جملگی محل کار را برای مردان بدل به محیطی فاقد هرگونه جذابیت کرده که خیلی ساده دیگر حاضر به مشارکت در آن نیستند. در تکتک محیطهایی که «زنان آزاده» و «زنان رهاشده» و «زنان مستقل» در غرب به زور قلدری دولت آنها را درنوردیدهاند و بطور سیستماتیک مردان را از آنها بیرون انداختهاند(یا حداقل مردانگی را در آنها ممنوع کردهاند)، همین روال، با شدتی حتی بسیار بیشتر دنبال شده.
اینها همه در نهایت چیزی بجز حس تعلق و طلبکاری ِ ذاتی و بیجای زنانه نیست، و اینکه همه چیز باید برای حضور من محیا بشود و محیطی برای بحث و گفتگوی منطقی با «نوع بیان» من تنظیم بشود اگرنه از حضور نورانی من محروم خواهید شد. خشم و احساس درماندگی آنها وقتی کسی اینجا اهمییتی به آن حضور مشروط شده به این قیمت نمیدهد هم باز به آسانی فهمیدنیست، دلیل آنکه زنان به قول مهربد بجای درگیر شدن مستقیم در بحثها و به قولی شکست دادن مردان در بازی خودشان، خواستار تغییر قوانین بازی به نحوی هستند که پیش از حضور آنها را برنده اعلام کرده و میزنی هم گل و بوس و آغوش برایشان کنار گذاشته. خوب است که در برابر این هجمهی بیجا و انتظار بیمورد، مقاومتی شایسته میبینیم.