03-01-2013, 01:38 AM
undead_knight نوشته: از نطر من موفقیت سرمایه داری نه به دلیل توانایی در تحمیق توده هاست بلکه دقیقا به خاطر توانایی راضی کردنشه که باعث میشه افراد قابل تحمل یا جذاب بدوننش.
فعالیت های اجتماعی و سیاسی که در راستای افزایش آزادی افراد هست و یا سطح رفاه اونها رو بالا میبره که در نظام سرمایه داری هم هست نه لزوما خواست سرمایه داران بلکه نتیجه افزایش ثروت و بالغ شدن سرمایه داریه.
ایرادی که به روش مارکس وارده و بعضی دوستان هم دچارش هستند(اونهم با این همه سال فاصله!)اینه که نقد بر یک مدل قدیمی و جوان سرمایه داری هست و هرچند بعضی اصولش درسته ولی در مصداق یابی یا تحلیل روابط فرد و جامعه گاهی به بیراهه میره.
در سیستم بازار آزاد وجود فضای رقابت جلوی تک صدایی رو میگیره و با وجود زیان هایی که داره قدرت های اقتصادی از پایداری و توان کمتری نسبت به یک سیستم یک پارچه بهره مند هستند
.
درست است، بزرگترین منتقد این نظام هیچگاه در تحسین آن نسبت به آنچه پیشتر وجود میداشت(و نه پیشتر فقط از منظر زمانی)کوتاهی نمیکرد.
دلیل پایبندی سوژه به موقعیت اجتماعی خود در نظام سرمایهداری بیتردید همانست که آلتوسر کشف کرد، اینکه در ساز و کاری فرهنگی شخص باور میکند آنچه بر او میرود به راستی بخشی از ساختمان اجتماعی و کیستی فردی اوست. به تمام دوستان مطالعهی این اثر را پیشنهاد میکنم : Ideology and Ideological State Apparatuses by Louis Althusser 1969-70
Mehrbod نوشته: هر آینه سرگرمانیدن و همان «کودنیدنِ (تحمیق)» توده به هر ابزاری نکوهیدنی است, در ایران با دین است, در آمریکا میتواند با همان گیتار و TV باشد.
روزبه هم که نگفتند اینها را باید برچید, گفتند با اینها توده را سرگرم میکنند و کسی دیگر بدنبال ریشهای نگریستن در دشواری نمیرود و به همینها خوشنود میشود.
هر چند من هم مانند خودت و دیگر دوستان میدانم که اندکی آزادی آزادی میاورد, ولی این را هم میدانم که اگر
کسانی که زیر پا له میشوند به چشم نیایند و خود ما نباشیم, تا هزار سالِ دیگر هم میتوان با آزادیِ و بهزیوی (رفاه)
نسبی گذراند بی آنکه راهکاری برای زیر پا له شدگان اندیشیده شود: بنگرید به فراگیری گرسنگی در آفریقا و پرخوری در آمریکا.
سپاس از شما بخاطر ادامهی بحث. من طرفدار بیکنشی و سکون تا فرارسیدن مرحلهی گذار نیستم، اینکه منتظر بمانیم تا سیستم ناعادلانهی موجود خودبخود محو بشود یا با گذر زمان از کار بیافتد و ... اما خطر عمل شتابزده را بسیار بیشتر از رخوت میدانم. برخلاف آنچه امثال لاکلائو ادعا میکنند، انقلاب فقط در عمل اتفاق نمیافتد.
نکتهای دیگر: هماهنگی هم نظام اقتصادی و هم دستگاه سیاسی به عادلانهتر شدن آنها انجامیده. نه سرمایهداری امروز قابل قیاس با چیزیست که مارکس گمان میکرد حد نهایت آن باشد(کارخانههای حومهی لندن که در آن کودکان زیر شانزده سال روزی دوازده ساعت دود زغال سنگ میخوردند)، نه سیستم سیاسی همجنسگرایان را میبرد بالای جرثقیل. پس گمان میکنم بتوان با قطعیتی آبرومندانه ادعا کرد تاریخ نشان داده هماهنگی بیشتر سیستم مستقر با خواستههای ما بجای وابستگی بیشتر به آن افقهای تازه و مهم و هیجانانگیزی پیش روی درک سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ما میگشاید.
زنده باد زندگی!